یک مرتبه میبیند آقایی آمد و بدون اینکه اصلا از این آقا بخواهد، این آقا خیلی مشتاقانه آمد بار را بلند کرد و روی مرکب گذاشت و بست و حرکت کردند. مسیحی به او گفت: آقا شما کی هستید؟