خیلی از این کارم خوشش می اومد سر از سجده که برمیداشتم میدیدم با #لبخند خیره شده بهم می اومد دست میداد می گفت قبول باشه پسرش رو می اورد من رو با دست نشون میداد می گفت یاد بگیر
در عرض چند دقیقه امواجی از زائران روی هم ریختند و تلاش دیوانهواری برای نجات در آن شرایط به وجود آمد زنان جیغ و داد می کشیدند و افراد مسن توانایی مقاومت نداشتند