۱۲ شهریور ۱۳۹۵
مایا رهیافته ای از سرزمین آفتاب تابان
از کودکی تصویر مبهمی از خدا داشتم. شبها را با فکر اینکه همه ی ما روزی غیرمنتظره خواهیم مرد سپری میکردم. همیشه گریه میکردم و از والدینم میپرسیدم:”بعد ازمرگ چه اتفاقی میافتد؟” ای کاش هیچ وقت به دنیا نمی آمدم که روزی بخواهم بمیرم. “من احساس می کردم که چیزی فراتر از تصور انسان وجود دارد اما نمیدانستم که آن الله است.