۱۶ دی ۱۳۹۶
ماجرای جالب یک نیت خوب و مسلمان شدن چند مسیحی
یک روز زن و شوهری مسیحی به مغازه آمدند. سکه ۲ریالی خواستند. پدرم بدون اینکه از دین آنها اطلاعی داشته باشد ۲ریالی به آنها داد. وقتی میخواستند پول بدهند پدرم گفت: «پولی نیست. یک صلوات بفرستی کافی است.» آن زن و مرد نگاهی به هم کردند