تاریخ انتشار :

زهرا فیلدینگ

من فکر می­ کردم حجاب نشانه ظلم است

پس از مدتی ، زهرا آخر هفته ها و سپس در محل کار خود با به سر کردن کلاه، موهای خود را می­ پوشاند.

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )گروه ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی سایت رهیافتگان-  مترجم از زبان انگلیسی :مونا نیکزادفر

متن اصلی را اینجا ببینید

پس از مدتی ، زهرا آخر هفته ها و سپس در محل کار خود با به سر کردن کلاه، موهای خود را می ­پوشاند.

او با خنده می­ گوید:”در ابتدا هیچ کس چیزی نگفت. بعد از چند روز ، بعضی از اعضای تیم کنجکاو شدند. حرف آنها چیزی شبیه این بود : موهایت را بد کوتاه کردی ؟روند جدیدی را پیش گرفتی؟ ”

 

وقتی زهرا فیلدینگ یک بازی تلفنی الهام گرفته از عثمانی را بارگیری کرد، انتظار نداشت که این بازی او را با دوستان جدید آشنا کند ، چه رسد با اسلام.

در واقع ، این بازی به دلیل ماهیت جنسیتی که داشت، او را جذب کرد.

او یادآوری می کند: “هنگامی که من برای اولین بار این بازی را دانلود کردم، که از روی کنجکاوی بود، در تبلیغات فیس بوک و تبلیغات واقعاً خیلی اشتباهی آمد”

“من مثل این هستم … مطمئناً بازی ­ای اینگونه نیست که چنین کاری انجام دهد یا در مورد زنان این طور صحبت کند.”

برنامه مورد نظر ، بازی سلطان ها ، یک بازی نقش آفرینی شبیه سازی امپراتوری است. بازیکنان تلاش می کنند تا حاکم امپراتوری عثمانی شوند و باقی بمانند، بنابراین بیشتر بازی در مورد از بین بردن  اتحاد و نبرد با رقبا است.

بازیکنان همچنین تشویق می شوند حرمسرای خود را جمع کنند ، زنان و همسران خود را  انتخاب کنند ، و وارثان خود را پرورش دهند. اما زهرا می گوید این بازی آنقدر که تبلیغاتش نشان می دهد، جنسیتی نیست.

پس از شروع بازی ، به تیمی با بازیکنان زن از استرالیا و آسیا پیوست.

 

او ادامه می دهد: “این بازی شاید در برهه مهمی به  زندگی من آمد وقتی که من واقعاً تنها بودم و احساس می کردم گم شده ام. »

“در زندگی حرفه ای من خوشحال نبودم ، در زندگی شخصی ام خوشحال نبودم … من مدت طولانی مجرد بودم.

“و من فقط با یک گروه فوق العاده از مردم کشورهای مختلف آشنا شدم  که هرگز فرصتی برای ارتباط با آنها در اینجا نداشتم .”

زهرا فیلدینگ تصور می کرد حجاب ظالمانه است. حالا او به عنوان یک  تازه مسلمان ، با افتخار روسری به سر می گذارد. (تهیه شده در: زهرا فیلدینگ)

 

آشکار کردن ایمان و پوشاندن پوست

یکی از آن بازیکنان کیم آسکین بود که در سنگاپور زندگی می کرد.

زهرا می گوید:”هنگامی که ما برای اولین بار پیام رسانی را شروع کردیم ، یک ارتباط فوری با او برقرار شد. نمی دانم چرا یا چطور ، اما تحت لفظی  جملات یکدیگر را تمام می کردیم ”

وقتی تیم زهرا و کیم مورد استراتژی خود را جدی گرفتند ، یک گروه گپ در Discord  – یک پلت فرم محبوب در بین بازیکنان – ایجاد کردند و عکس ها و بیوگرافی های مربوط به خود را به اشتراک گذاشتند.

در ابتدا ، کیم مردد بود. او تنها بازیکن باحجاب تیم بود.

او در حالی که فکر می­کرد می گفت :”من کمی نگران این بودم که هم تیمی هایم چگونه به من نگاه می کنند ، و اینکه آیا به دلیل دینم قضاوت خواهم شد؟”

اما کیم تصمیم گرفت با هم تیمی هایش صادق باشد. از این گذشته، آنها ناآگاهانه به او در طول یک دوره دشوار کمک کردند.

او به یاد می آورد: “من قبل از شروع بازی پدرم را از دست داده بودم، بخاطر همین ارتباط با آنها به من کمی آرامش داد و توانستم ذهنم را برای مدتی از فکر کردن به از دست دادن پدرم آزاد کنم.”

“بنابراین ، [فکر کردم] ، … من نمی خواهم به این افراد دروغ بگویم ، مطمئن هستم که آنها می توانند من را همانطور که هستم بپذیرند.”

کیم در ابتدا  از به اشتراک گذاشتن عکس خودش با تیم بازی اش عصبی بود. (تهیه شده توسط: کیم آساکین)

 

“من فکر می ­کردم حجاب نشانه ظلم است”

وقتی زهرا با دوست مسلمانش صمیمی تر شد ، موضوع دین را مطرح کرد. در آن زمان زهرا ملحد بود و با تجربه ای که در گذشته داشت، دیدگاه او نسبت به اسلام مبهم بود.

او به یاد می آورد: “تنها تماس قبلی من با اسلام چند سال پیش بود ، وقتی که یکی از بهترین دوستانم دیدارهایی با یک آقای مسلمان افغانی داشت.”

“در آن زمان او می گفت که دارد اسلام را پیاده می ­کند ، اما الان که در مورد ایمان بیشتر می دانم، می بینم که او واقعاً اینگونه نبود. او دوستم را تحت کنترل خود درآورده بود ، خیلی  ظالم بود. ”

از نظر زهرا ، تجربه دوستش  که محجبه شده بود و نمایش منفی اسلام در رسانه ها باعث شد او نسبت به زنانی که ایمان می آورند محتاط عمل کند.

او می گوید: “من فکر می کردم که حجاب نشانه ظلم است ، اما واقعاً هرگز فرصتی پیدا نکردم تا با کسی در این باره صحبت کنم.”

“بنابراین من از کیم می­ پرسیدم… و مبهوت می­شدم که چقدر اشتباه می­ کردم.

 

وقتی زن پوشش دارد ، باعث می شود که مردم او را به خاطر آنچه که هست بشناسند نه به خاطر شکل ظاهری او.

“من واقعاً احساس می کردم خیلی با آن همسو هستم ، زیرا در تربیت خودم همیشه از نظر ظاهری قضاوت شده بودم.”

 

 

از بی­خدایی تا اسلام

پس از صحبت کردن درباره حجاب ، زهرا درمورد کل ایمان کنجکاو شد. اما کیم تمایلی نداشت که پیام آور اسلام شود.

کیم با خنده گفت: “وقتی زهرا از من در مورد اسلام سوال می ­کرد ، من واقعاً خیلی می ­ترسیدم.”

“من می ترسم زیرا من مظهر یک زن مسلمان نیستم. من همیشه فکر می کردم یک شورشی هستم. ”

 

وقتی کیم بزرگ شد ، می گوید مادرش دین و حجاب را به او تحمیل کرده است. او با محدودیت هایی تربیت شد و اغلب به دنبال روزنه هایی بود.

 

او می گوید: “وقتی [زهرا] از من سوالاتی کرد ، باعث شد در مورد خودم و ایمانم و اینکه آیا به اندازه کافی عمل کرده ام”.

کیم می گوید از اینکه زهرا می خواست درباره اسلام با او صحبت کند احساس افتخار می­ کرد و مخفیانه دعا می کرد که: “خدایا اگر او می­ خواهد تو را پیدا کند، لطفاً این کار را برایش آسان کن.”

کیم می­گوید “اما من آن را به او نگفتم!” “من می ترسیدم که [زهرا] فقط برگردد و برود.”

زهرا اصرار دارد که کیم مخالف یک مبلغ بود.

 

او می گوید: “کیم خیلی احتیاط می­کرد و در صورت لزوم ، مجبور شدم خودم اطلاعاتی از او بدست بیاورم، چون او خیلی حواسش بود که ایمانش را به من تحمیل نکند.”

 

“اگر فرد دیگری تلاش می کرد تا من را به اسلام سوق دهد ، هرگز موثر نبود. من در برابر آن سرکشی می ­کردم. ”

اما هرچه زهرا درباره اسلام بیشتر یاد می­ گرفت ، حس می­کرد با ایمان نزدیکی بیشتری دارد.

 

او اشاره می­ کند: “این برای من یک سفر بوده است ، من فقط بیرون نیامدم و بگویم سلام بچه ها ، من می خواهم مسلمان شوم ”

“این کار یک روز با پرسیدن این سوال از کیم شروع شد ، … آیا امتحان کردن حجاب برای من زشت  است؟ من واقعاً دوست دارم آن را بپوشم و ببینم چه حسی دارد. ”

پس از مدتی ، زهرا آخر هفته ها و سپس در محل کار خود با به سر کردن کلاه موهای خود را می ­پوشاند.

 

او با خنده می­گوید:”در ابتدا هیچ کس چیزی نگفت. بعد از چند روز ، بعضی از اعضای تیم کنجکاو شدند. حرف آنها چیزی شبیه این بود : موهایت را بد کوتاه کردی ؟روند جدیدی را پیش گرفتی؟ ”

 

“این یک گفتگوی اساسی شد…خوب ، من در واقع بیشتر در مورد اسلام یاد می­گیرم و مطمئن نیستم که می خواهم حجاب داشته باشم یا نه ، بنابراین الان در حال کشف کردن هستم. ”

زهرا اولین ماه رمضان خود را جدای از گربه اش گذرانده است. (تهیه شده توسط : زهرا فیلدینگ)

 

ازدواج و مهاجرت به مالزی

در اوایل سال جاری ، زهرا به مسجد کورابی در بریزبن می­ رفت و شهادتین (اقرار اسلامی ایمان ) خود را گفت.

او یکی از هزاران غربی است که سالانه به این آیین روی می آورند ، اگرچه زهرا اصطلاح “بازگشت” را ترجیح می دهد زیرا می گوید در اسلام ، همه مسلمان به دنیا می آیند.

و سفر او هنوز در حال انجام است ، هم به صورت آنلاین و هم در زندگی واقعی.

زهرا توضیح می دهد: “من به خواهری که شهادتین من را انجام داد فهماندم که من دنبال یک ازدواج سازماندهی شده هستم، زیرا از      شکست­های عشقی خسته شده ام و می خواهم ازدواج کنم.”

“او گفت که مشخصات من را گرفت ، سپس من سریع به برنامه ازدواج مسلمانان رفتم .”

درست همانطور که زهرا بصورت پیش بینی نشده در یک بازی تلفن همراه با کیم دوستی جهانی  برقرار کرد ، الان هم با نامزد خود به صورت آنلاین ملاقات کرده است.

او می گوید: “او برای سازمان تازه مسلمانان  در کوالالامپور، ویرایش دیجیتال انجام می دهد، بنابراین او واقعاً شیفته داستان من بود و می خواست از چگونگی مسلمان شدنم مطلع شود.”

 

“بعد از چند روز [گفتگو] ، من خوب هستم، من باید تلاش کنم و رابطه را حلال نگه دارم، وقتی او در مالزی زندگی می کند، من در استرالیا زندگی می کنم چگونه این کار را انجام دهیم؟”

 

“رابطه حلال” رابطه ای است که طبق قوانین اسلامی مجاز است. به طور کلی، خانواده های زن و شوهر باید از ابتدا باهم دیدار کنند، تا اطمینان حاصل شود که رابطه پنهانی نیست.

در مورد زهرا، فاصله جغرافیایی مانع این آیین نشد. او و نامزدش مادران خود را از طریق گپ ویدیویی معرفی کردند و به گفته وی ، “بقیه تاریخ بوده است”.

 

به محض برداشته شدن محدودیت های سفر ، او برای ازدواج به مالزی می رود.

کیم می گوید ان­شاالله برای عروسی آنجا خواهد بود و آماده دیدار با دوست بازیکن خود برای اولین بار ، در خارج از امپراتوری عثمانی است.

گروه ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی سایت رهیافتگان-  مترجم از زبان انگلیسی :مونا نیکزادفر

متن اصلی را اینجا ببینید

 

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار