تاریخ انتشار :

نشر آئین فطرت

کتاب «بازی های عسلی و عسل های بدلی (نقش بازی در تربیت فرزند)

عدم تخلیه انرژی کودک مشکلاتی را برای او به وجود می آورد که یکی از آنها عصبی شدن است. کودک با کسانی که اجازه بازی فعال به آنها میدهند رفاقت ویژه ای دارند و با کسانی که در این بازی فعال با آنها همراهی می کنند رابطه ویژه تری دارند. شیطنت و بازیگوشی راز آرامش بچه هاست…

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )متن زیر خلاصه کتاب «بازی های عسلی و عسل های بدلی (نقش بازی در تربیت فرزند)» به قلم حجت الاسلام محسن عباسی ولدی است که کتاب چهارم از مجموعه کتب «من دیگر ما» محسوب می شود.

این کتاب سال در سال ۱۳۹۶ در ۱۶۸ صفحه توسط نشر آیین فطرت به چاپ رسیده است و شعار «فرزند ما از ما جدا نیست؛ او خود ماست اما در اندازه ای کوچک تر» بر جلد آن نقش بسته است. این کتاب همچنین ضمیمه دیگری با عنوان «بازی بازوی تربیت» دارد.

این کتاب برای جلوگیری از اعتیاد کودکان به تلویزیون و شبکه های اجتماعی، راهکارهای عملیاتی خوبی برای خانواده هایی دارد که در عصر رسانه نگران تربیت صحیح فرزندان خویش هستند.

خلاصه کننده: مرضیه نصر (مسئول نهضت سواد رسانه انقلاب اسلامی (نسرا) ناحیه بسیج درچه- اصفهان)

***

پاسخگویی به نیازهای انسان یکی از اصلی ترین راه های ابراز محبت به اوست، و بازی یکی از نیازهای حقیقی فرزندان ماست. نیاز به بازی در کودکان زیر هفت سال دو چندان است و امام صادق(ع) می فرمایند: فرزندان خود را رها کن که تا هفت سال بازی کند.

بسیاری از مشکلات تربیتی فرزندان ما به دلیل عدم مدیریت صحیح در پاسخگویی به نیاز بازی است. اهمیت این نیاز را با توجه به داستانی از پیامبر(ص) به نقل یکی از اصحاب رسول بررسی میکنیم:

روزی رسول خدا(ص) به نمازی فرا خوانده شد ایشان در حالی که نوه خویش حسن(ع) را در آغوش گرفته بود به سمت مسجد رفت. پیامبر (ص) پیش از نماز حسن(ع) را از آغوش خویش پایین آورد و کنار خود روی زمین گذاشت. نماز آغاز شد وقتی ایشان به سجده رفت سجده ایشان طول کشید و من در میان جمعیت بودم، سر از سجده برداشتم و دیدم حسن(ع) بر دوش و بر کتف رسول خدا(ص) سوار شده است. وقتی سلام نماز داده شد مردم به رسول خدا(ص) گفتند: در این نماز سجده ای کردی که تا به حال چنین سجده ای از تو ندیده بودیم، گویا وحی بر تو نازل شده بود. ایشان فرمودند: نه، وحی بر من نازل نشده بود اما فرزندم بر دوش من سوار شده بود و من هم خوش نداشتم عجله کنم تا او از دوشم پایین بیاید.

برخورد پیامبر عزیزمان به روشنی نشان می دهد که چه اندازه کودک به بازی نیاز دارد. برای فهم اهمیت این نیاز کافی است به این نکته توجه کنید: کسی مانند پیامبر اکرم(ص) به جهت مناجات با خدا بلکه به دلیل برآورده شدن نیاز بازی یک کودک سجده نماز جماعتش را طول می دهد.

یک قاعده کلی در تربیت

برای محبت کردن به کودک نیازهای حقیقی او را بشناسید و آن را برآورده کنید. کودکان به کسانی که بیشتر با آن ها بازی می کنند علاقه بیشتری دارند. در روایتی دیگر آمده: بر پیامبر وارد شده دیدم که حسن و حسین(ع) بر پشت ایشان سوارند و ایشان هم برای آنان زانو زده و خم شده و میگوید چه شتر خوبی دارید و چه بار خوبی هستید. شما فراموش نکنید بدون بازی کردن با کودک و فراهم کردن بازی برای او راه های دیگر ابراز محبت کارایی لازم را نخواهد داشت.

 

مهم ترین دلایل بی توجهی والدین به بازی با کودکان

برخی والدین بازی را ضروری زندگی کودک نمی بینند و تا ضرورت بازی برای آنها روشن نشود انگیزه ای برای بازی با کودکان پیدا نمی شود.

آثار بازی مفید

– ایجاد رابطه عاطفی بین پدر و مادر و کودک

– بروز قابلیت های کودک در بازی کردن

– آشنایی با محیط اطراف و قوانین برقراری ارتباط با محیط

– بازی ترس کودک را از بسیاری از کارها از بین می برد و به او می آموزد بدون کمک دیگران و با اتکا به توانایی خویش می تواند بسیاری از کارها را انجام دهد.

– بازی کودک را به استفاده از هوش و حافظه او وامیدارد.

– کودک هنگام بازی با استفاده از تجربیات تحت آموزش غیرمستقیم قرار می گیرد.

– افزایش توان جسمی کودک

– افزایش قدرت مقابل بیماری ها نسبت به کودکان بی تحرک

– عدم تحرک موجب ضعف عمومی سیستم دفاعی بدن می شود، تحریک کودکان در گرو بازی است.

– بازی لازمه شادی برای کودکان است.

تصورات غلط

برخی بازی ها نمی توانند آثار ذکر شده فوق را داشته باشند، برای نمایان شدن این آثار در زندگی کودک بازی باید دارای ویژگی هایی باشد که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

مساوی دانستن بازی و سرگرمی

از نگاه برخی از والدین هر چیز کودک را سرگرم کند بازی محسوب می شود. با این تفکر تلویزیون نقدترین و اصلی ترین سرگرمی برای کودکان می شود و چون به ظاهر بی دردسر است مورد استقبال والدین قرار میگیرد. در کنار تلویزیون بازی یارانه ای هم قرار می دهند و وقتی کودک با تلویزیون و رایانه سرگرم شد و بهانه ای نگرفت والدین انگیزه ای برای بازی با کودک پیدا نمی کنند. اما باید بدانیم سرگرمی یکی از فلسفه های بازی است ولی مهمترین دلیل آن نیست، چه بسا سرگرمی همچون رایانه برای کودک مضر هم باشد.

بی معنی دانستنه برخی از بازی ها

بسیاری از بازی هایی که برای ما بی معناست برای کودکان مهیج است. مثلاً تکان دادن جغجغه برای کودکان لذت بخش است و اعصاب بزرگترها را خرد می کند اما برای درک و حیات کودک باید موجود باشد. اگر والدین نتوانند در دنیای کودکی تنفس کنند نمی توانند با فرزند خویش بازی کنند یا زمینه بازی را آن طور که کودک می خواهد فراهم کنند. برای انجام هر کار باید با تصور هدف و قصد آن انگیزه انجام دادنش را در خود ایجاد کرد. از همین روست که بی معنا دانستن یک کار انگیزه انجام آن کار را از ما می گیرد. برخی والدین به قدری از عالم کودکی فاصله گرفته اند که بازی هایی که از نظر خودشان بی معناست را برای کودک خود تحقیرآمیز می بینند و از او به صراحت می خواهند که بزرگ شود که کودکی نکند درحالی که لازمه کودکی کردن بازی است.

ناآگاهی از انواع بازی های کودکان

برخی والدین با انواع بازی هایی که در سنین مختلف کودکان انجام می دهند، آشنایی ندارند و تعداد اندک بازی موجود در ذهن والدین برای پرکردن وقت فرزندان کافی نیست؛ از همین رو فرزند را خیلی زود وارد وادی تلویزیون و بازی کامپیوتری می کنند. وقتی پدر و مادر فرزند خود را گرسنه می بینند آرام نمی گیرند و فرزند خود را سیر می کنند پس اگر والدین بازی را غذای روح کودک بدانند برای تامین آن بی قرار خواهند شد.

بی حوصلگی والدین

والدین کم حوصله زمینه ی خوبی را برای بازی فرزند خود فراهم نمی کنند. آن ها زمینه ای را برای فرزند فراهم می کنند که مناسب میزان حوصله خودشان باشد و بازی های موردعلاقه کودکان سازگار با کم حوصلگی نیست.

ویژگی های زندگی مدرن

الف: رکود در زندگی مدرن: زندگی مدرن کم ترین تحرک را دارد برای مثال دهه خود را با دهه های گذشته مقایسه کنید:

در گذشته بسیاری از ما وسایل نقلیه شخصی نداشتیم و با وسایل نقلیه عمومی مسیر را طی می کردیم و برای رفت و آمد با وسیله نقلیه عمومی وادار به پیاده روی نیز میشدیم ولی امروزه با وسیله شخصی خود از در خانه تا مقصد را طی می کنیم و حتی در پارک کردن ماشین وسواس به خرج می دهیم تا کمترین پیاده روی را داشته باشیم. امروزه حتی برای بازکردن در خانه از ماشین پیاده نمی شویم و با یک دکمه در را باز می کنیم. این مثال بی تحرکی را در زندگی مدرن نمایان می سازد.

یکی از دلایل اصلی بی حوصلگی رکود در زندگی مدرن است. زندگی راکد مدرن با آفرینش کودک فعال سازگار نیست و به نظر شما در جنگ بین کودک فعال و والدین راکد چه کسی پیروز می شود؟ والدین راکد کودک را به سمت بازی های راکد میبرند و به همین دلیل برخی گمان می کنند والدین پیروز میدان شده اند غافل از اینکه بسیاری از لجاجت و ناسازگاری های کودک ریشه در رکودی دارد که والدین به او تحمیل کرده اند. اگر می خواهید هر دو پیروز میدان باشید باید رکود را از زندگی حذف کنید در غیر این صورت کودک با دورشدن از روحیه ای که خداوند در او تعبیر کرده و لجاجت و بهانه گیری و والدین با از دست دادن آرامش خود هر دو در این جنگ شکست می خورند.

ب: نظم خشک در زندگی مدرن: نظم در زندگی مدرن به جای اینکه انسان را آرام کند باعث حساسیت های بی جا می شود. یک بار دیگر باید نظم را معنا کرد؛ آنچه در دنیای مدرن به نام نظم به ما تحمیل کرده اند با حقیقت آن فرسنگ ها فاصله دارد.

ج: سیطره رسانه: اصلی ترین ویژگی مدرن تسلط رسانه ها بر ابعاد مختلف زندگی انسان است. برنامه زندگی بسیاری از انسان ها توسط رسانه تنظیم می شود. والدین همانند بچه ها نیازمند بازی با کودکانشان هستند که این بازی باعث نشاط میشود ولی وقتی این نشاط را از طریق رسانه دریافت می کنند که البته کاذب است و انگیزه ای برای بازی با کودک باقی نمی ماند. ما می گوییم که رسانه را از زندگی حذف کنید ولی باید شما رسانه را مدیریت کنید نه رسانه شما را. والدینی که مدیریت را به رسانه سپرده اند اولویت ها را هم رسانه برای آن ها تعیین می کند. آیا گریه ی بازیگر تلویزیون مهم تر است یا گریه ی کودک که از بازی دور افتاده؟ آیا والدین رسانه ای به این سوال چه پاسخی میدهند؟

د: عدم امکانات کافی برای بازی: کودکان روستایی از نظر امکانات بازی وضع بهتری نسبت به کودکان شهری دارند. زندگی آپارتمانی فضای بازی برای کودکان را به حداقل ممکن رسانده. در گذشته مردم در خانه های حیاط دار زندگی میکردند حیاط یکی از امکانات ویژه برای بازی کودکان است که زندگی آپارتمانی این فضای مهم و جذاب را از کودکان دریغ کرده است. ولی بازی های متنوع ایی وجود دارد که با اندکی صبر و حوصله میتوان در زندگی آپارتمانی آن را انجام داد.

وقت گیر بودن بازی

دو دسته از والدین نمی توانند وقت خود را به فراهم سازی زمینه بازی اختصاص دهند: اول آنهایی که برای بازی اهمیت قائل نیستند، این افراد وقت صرف کردن برای کودک را اتلاف عمر می دانند و انگیزه ای برای انجام آن ندارند. دوم کسانی که تربیت را اولویت زندگی خود نمی دانند، و نمی توانند خود را راضی کنند کار و تحصیل را فدای تربیت فرزند کنند.

تعداد کم بچه ها

برخلاف تصور اکثریت، تک فرزندی وقت بیشتری را از والدین می گیرد. بهترین همبازی برای بچه ها، بچه ها هستند ولی به شرطی که فاصله سنی آن ها زیاد نباشد در غیر این صورت بچه ها درکی از موقعیت سنی یکدیگر ندارند و باعث می شود آنها نتوانند همبازی همدیگر باشند. بدین ترتیب هر کس سه بچه با فاصله سنی زیاد داشته باشد در واقع سه تک فرزند دارد.

حوصله نداشتن خود بچه ها

چرا کودکی که گرایش به بازی های کودکانه از خصوصیات آفرینش اوست حوصله این بازی ها را ندارد؟ برخی از این دلایل بی حوصلگی اختصاصی است که باید با مشاور مشورت کرد ولی برخی دلایل عمومی است که برخی را در اینجا بیان می کنیم.

الف: عادت کردن به رسانه: اعتیاد کودک به رسانه موجب می شود حوصله او برای بازی های غیررسانه ای کم شود. رسانه ها به نیازهای واقعی انسان به صورت کاذب پاسخ می دهند، در نتیجه انگیزه ای برای پرداختن بهای نسخه ی اصلی آن نیازها نخواهند داشت.

ب: تصویر غیرجذاب غیررسانه ای: گاهی والدین تصویری را از بازی های غیررسانه ای برای کودکان می سازند که اصلا جذاب نیست ولی اگر اصول چهارده گانه را رعایت کنند این جذابیت نمایان می شود.

ج: دردسرهای بازی های غیررسانه ای: به دلیل تحرک بالای بازی غیررسانه ای والدین فرزندان را امر و نهی می کنند و گاهی این امر و نهی به خشونت کشیده می شود و کودکان هنگامی که به بازی های غیررسانه ای فکر می کنند خشونت امر و نهی و استرس برای او در ذهنش نقش می بندد و انگیزه ای برای بازی غیررسانه ای پیدا نمی کند.

برای تاثیر تربیتی یک بازی باید دارای ویژگی هایی باشد، لازم نیست همه آن ویژگی ها را داشته باشد اما خالی بودن بازی از تمام ویژگی ها می تواند تاثیر منفی بگذارد.

مشارکت والدین

توجه: بازی کردن با والدین به دو شکل است:

۱- والدین وسیله ی بازی هستند ۲-  والدین همبازی کودک می شوند. والدینی که دو یا سه فرزند دارند فکر می کنند بچه ها نیازی به بازی با آنها ندارند ولی بازی با هم سن و سال خود یک معنا و بازی با والدین یک مزه دیگری دارد و هیچ کدام جای دیگری را نمی گیرد. در ادامه چند تصویر را با همدیگر مقایسه می کنیم.

تصویر اول

داستان امام حسین(ع) و پیامبر(ص)

روزی امام حسین(ع) با کودکان دیگر در حال بازی بود که پیامبر(ص) او را دید و دو دستش را باز کرد تا او را در آغوش بگیرد اما امام حسین(ع) شروع به پریدن به این طرف و آن طرف کرد. پیامبر(ع) از مشاهده این حرکات می خندید اما سرانجام او را گرفت و یک دستش را زیر چانه و دست دیگرش را پشت سر او قرار داد و دهان مبارک را روی دهانش گذاشت و او را بوسید. سپس فرمود: «حسین از من است و من از حسینم خداوند دوست دارد کسی را که حسین را دوست بدارد». همبازی شدن والدین با کودکان گاهی به اصرار کودکان است و گاهی با میل خود این کار را انجام می دهند. بازی کردن پدر و مادر با کودک تأثیرگذارترین نوع بازی است.

تصویر دوم

حوصله ی کودک حسابی سر رفته است، چند دقیقه پیش به سراغ پدر رفت اما هر چه اصرار کرد فایده ای نداشت، پدر از پای تلویزیون تکان نمی خورد. حالا به سراغ مادر آمده و دست از سرش برنمیدارد. با زبان شیرین کودکانه اش ابتدا خیلی نرم به مادر التماس می کند: مامان مامان حوصلم سررفته خسته شدم میای با من بازی کنی؟ مادر که مشغول پختن غذاست اندکی تندی را چاشنی صدایش می کند و میگوید مگر نمی بینی که غذا هنوز آماده نیست؟ بیکار که نیستم بیایم با تو بازی کنم برو با پدرت بازی کن که بیکار است.

صدای مادر به گوش پدر که می خورد کمی خودش را جا به جا می کند و میگوید فکر میکنی کار فقط غذا درست کردن است؟ مگر نمیدانی من به اخبار حساسم، خودت یه فکری به حال این بچه بکن. مادر زیر لب غرولند میکند و جواب پدر را نمیدهد. اینبار کودک به جای التماس پایش را روی دنده لج می گذارد. مادر در حال هم زدن غذاست که کودک لباس مادر را می کشد و میگوید یالا بیا بازی بیا بیا، دست مادر همراه یک ملاقه در قابلمه غذاست چیزی نمانده بود که حواس مادر پرت شود و … مادر که حسابی کلافه شده ملاقه را در قابلمه رها می کند و اخم آلود رو به کودک کرده با صدای بلند طوری که پدر بشنود می گوید «دو لقمه نان می آورند خانه توقع دارند زن بدبخت همه کار انجام دهد، شیرینی بچه برای پدر است بدبختی هایش برای مادر!» بعد هم به کودک می گوید بفرما من آمدم، حالا بگو چه بازی هایی بکنیم؟ کودک یک بازی پیشنهاد می کند و مادر هم با بی میلی می پذیرد. چند دقیقه بعد هم کودک از بازی خسته می شود و مادر خوشحال به دنبال کارهایش میرود.

تصویر سوم

پدر در حال گفتگو با تلفن است که کودک به سراغش آمد، میگوید بابا بیا با هم بازی کنیم. پدر دستش را روی گوشی میگذارد و با صدای آرام میگوید تلفنم تمام شد می آیم. کودک لبخند میزند و همان جا رو به روی پدر می نشیند. دستانش را زیر چانه اش می گذارد و به چشمان پدر زل میزند، نگاه شیطنت آمیز کودک موجب می شود پدر ته کلامش را ببرد و زود از دوستش خداحافظی کند. پدر با لبخندی به فرزندش نگاه می کند و میگوید: حالا بگو چه بازی کنیم؟

تصویر چهارم

از بازی کودک با اسباب بازی هایش معلوم است حسابی حوصله اش سررفته. پدر در حال گوش دادن به اخبار و مادر مشغول مطالعه است. پدر زیر چشمی نگاهی به کودک می اندازد، حوصله ی سررفته ی کودک توجهش را به خود جلب می کند، بلند می شود و به سراغ کودک می رود، چند لحظه بی آنکه حرفی بزند نگاهش را به همراه یک لبخند به نگاه کودک می دوزد. کودک می گوید چیزی شده؟ پدر در کنار کودک می نشیند و می گوید آمده ام بازی، کودک نمی داند از خوشحالی چه کار کند! پس از چند لحظه مکث بلند میشود و خود را در آغوش پدر می اندازد. بعد هم از پدر می پرسد چه بازی؟ پدر هم میگوید هرچه تو بگویی.

تصویر پنجم

کودک در حال تماشای برنامه کودک است. کارتون به قدری جذاب است که از دور و برش غافل شده. پدر و مادر آرام در حال گفتگو هستند مثل اینکه با هم تصمیمی گرفتند، حرفشان که تمام شد به سراغ کودک میروند. کودک متوجه آمدن پدر و مادر نمیشود، کارتون به جاهای حساس رسیده است مادر با لحنی که نشان از اشتیاق دارد به کودک می گوید ما میخواهیم بازی کنیم تو هم می آیی بازی؟ کودک نگاهی به پدر و مادر می اندازد اشتیاق بازی در نگاه هر دو برق میزند. کودک میگوید: بگذارید کارتونم تمام شود بعد می آیم. پدر میگوید: باشد اما ما رفتیم بازی، پدر به دنبال مادر میدود و مادر هم با هیجان از دست پدر فرار می کند. کودک یک چشم به تماشای کارتون دارد و  چشم دیگر به بازی پدر و مادر. چند لحظه که میگذرد دیگر نمی تواند تحمل کند و به بازی پدر و مادر می پیوندد. او هم کنار مادر قرار می گیرد و میدود و پدر هم به دنبال آن دو.

***

کودکان گرچه بچه اند ولی از بازی با بزرگترها به شدت لذت میبرند به شرطی که بزرگترها هنگام بازی با کودکان بچه شوند. امیرالمومنین(ع) میفرماید: هرکس بچه دارد بچگی کند.

نکته: بچه ها حس بزرگترها را در بازی میفهمند پس لذت بردن بچه ها از بازی وابسته به تمایل نشان دادن والدین در بازی است. والدین در بازی باید بزرگی خود را فراموش کنند.

تصویر اول: پدر بعد از چندبار اصرار کودک، قبول می کند که با او بازی کند. کودک بازی قایم باشک را پیشنهاد میدهد و پدر هم با بی میلی قبول می کند؛ با لحنی که از آن بی حوصلگی می بارد میگوید: من چشم میگذارم و تو برو قایم شو. پدر شروع می کند به شمردن ده بیست سی… از شمردن پدر بی حالی میبارد. کودک خود را پشت مبل پنهان می کند. پدر می گوید: بیام؟؟ کودک حرفی نمیزند. پدر دو قدم از جایی که چشم گذاشت جلوتر میرود، کودک با شور و شوق از پشت مبل به بیرون می آید، پدر کودک را می بیند ولی از جای خود تکان نمی خورد. کودک در حال دویدن است، پدر فقط تماشا می کند. ذوق کودک کور میشود، سرعتش را کم می کند. او به طرف جایی که پدر چشم گذاشته نمی رود، به سراغ تلویزیون میرود و آن را روشن می کند.

تصویر دوم: پدر خیلی زود پیشنهاد کودک را برای بازی می پذیرد و از کودک می پرسد: کدام بازی را دوست داری؟ کودک می گوید قایم باشک. مادر هم از پشت میز خیاطی کنار می کشد و به پدر و کودک خود می پیوندد و با صدایی نسبتاً بلند میگوید من هم بازی! پدر میگوید حالا چه کسی چشم بگذارد؟ کودک میگوید مامان. مادر میگوید چرا من؟ پدر میگوید اصلا هرکس تک بیاره. پدر و مادر و فرزند دست هایشان را در کنار گوششان گذاشته اند، پدر با حس خاصی میگوید «هر کی تک بیاره او چشم میگذاره». دست ها از کنار گوش ها جدا می شود و در کنار هم قرار میگیرند. مادر و کودک پشت دستشان را نشان میدهند و پدر کف دستش را. مادر و کودک هورایی می کشند و پدر چشم میگذارد اما قبل آن میگوید من میشمارم و وقتی به ۱۰۰ رسیدم منتظر نمی مانم پس زود قایم شوید.

پدر صورتش را روی دیوار میگذارد و با صدای بلند و کش داری میگوید ده بیست سی چهل پنجاه بیام؟ بیام؟ مادر و کودک که به دنبال جایی برای مخفی شدن هستند میگویند نه نه، پدر میگوید شصت هفتاد اومدما اومدما. مادر خودش را پشت مبل و کودک هم خودش را در کمد دیواری پنهان میکند. پدر میگوید هشتاد نود صد اومدم. پدر آرام آرام قدم برمیدارد هر قدمی که به جلو برمیدارد نگاهی به عقب می اندازد به سمت مبل ها در حرکت است که کودک از کمد لباس آرام بیرون می آید، آرام آرام به سمت جایی می آید که پدر چشم گذاشته بود. پدر از آنجا دور و به مبل ها نزدیک شده است. کودک از پشت دیوار بیرون می آید و به سرعت به محل چشم گذاشتن نزدیک می شود. پدر متوجه شده و به طرف او بر میگردد. کودک از هیجان داد می کشد، مادر از پشت مبل بیرون می آید. کودک به محل چشم گذاشتن میرسد و سک سک می کند. حالا نوبت مادر است که چشم بگذارد.

***

کودک را در شرایط تصویر دوم قرار دهید. اگر از او چیزی مطالبه کنید چَشم خواهد گفت. کودکان از مربی مهد کودک خود بیشتر حرف شنوی دارند زیرا مربی مهدکودک بچه میشود و با او بازی میکند. غرور یکی از اصلی ترین دلایل والدین برای بچه نشدن هنگام بازی با کودک است ولی هنگامی که به زندگی رسول خدا(ص) مینگریم که چگونه در مقابل دیگران خم میشد و کودکان را بر پشت خود سوار میکرد و ابایی نداشت، چگونه بگوییم این کار دیوار عزتمان را خراب میکند؟ برخی میگویند ما نگران شخصیت خود نیستیم برای از دست ندادن اقتدارمان چنین نمی کنیم، ولی در پاسخ به این افراد باید گفت: آنچه شما در آن هستید اقتداری هست که محدود به زمان است و تنها در سنین کودکی کارایی دارد اما اقتدار ناشی از محبت زمان مکان نمی شناسد.

یکی از اصلی ترین ویژگی های بازی کودکان فعال بودن است که بسیاری والدین درک نمی کنند و آن را یک معضل میدانند و حتی برخی والدین به قدری به این فعالیت ها بدبین هستند که کودک خود را بیمار بیش فعال میدانند. عدم تخلیه ی انرژی کودک مشکلاتی را برای او به وجود می آورد که یکی از آنها عصبی شدن است. کودک با کسانی که اجازه ی بازی فعال به آنها میدهند رفاقت ویژه ای دارند و با کسانی که در این بازی فعال با آنها همراهی می کنند رابطه ویژه تری دارند. شیطنت و بازیگوشی راز آرامش بچه هاست.

امام کاظم(ع) می فرمایند: بازیگوشی و شیطنت بچه در دوران خردسالی پسندیده است برای اینکه در بزرگسالی بردبار شود؛ و ایشان در ادامه فرمود: شایسته نیست که کودک حالتی جز این داشته باشد.

بازی در صورتی می تواند به خوبی نیاز کودک را برآورده کند که بدون ترس و دغدغه باشد و برخوردهای تند و خشن والدین با کودک باعث اضطراب آنها هنگام بازی میشود. کودکان با کسانی که زمینه ی بازی بدون دغدغه را برای آنها فراهم می کنند رابطه ی خوبی دارند.

تصویر سوم:

خاک های گلدان چند روزی است که به روی پسر چشمک می زند پسر هم چشمک خاک ها را بی جواب نگذاشته به سراغش می رود. پدر در حال خواندن روزنامه و مادر هم در حال مطالعه ی کتاب است که پسر کنار گلدان می نشیند، کاسه ای را که از آشپزخانه آورده پر از خاک می کند و بلند می شود که به دنبال آب برود. همین که بلند میشود پدر را بالای سر خودش می بیند. پدر روزنامه را کنار گذاشته به سراغ کودک می آید. کودک چشمان نگرانش را به نگاه پدر می دوزد، پدر لبخندی را به نگاه کودک تقدیم می کند و کاسه ی پر از خاک را از دست او میگیرد و با دست دیگرش دست کودک را  میگیرد و با هم به  آشپزخانه میروند. او یک لیوان آب بر میدارد و به همراه کودک به تراس میروند. پدر در گوشه ای می نشیند و کودک شروع به بازی می کند. لبخندهای روی لب پدر آرامشی را به کودک میدهد که آن را در نگاه ذوق زده اش میتوان دید.

یک روز بعد زنگ خانه به صدا در می آید. مادر در را باز می کند. پدر با همان لبخند همیشگی اش پا به خانه می گذارد. کودک به سرعت می آید و دستانش را دور کمر پدر گره میزند. پدر وسایلی را که در دست دارد زمین میگذارد. فقط یک کیسه ی پلاستیکی در دست او باقی می ماند. حالا پدر نشسته و کودک را مهمان بوسه هایش می کند. بعد هم او را محکم در آغوش می کشد. کودک نگاهی به پلاستیکی می کند که در دستان پدر مانده و هنوز پیاده نشده. پدر کیسه را به دست کودک می دهد، کودک کیسه را میگیرد. کیسه پلاستیکی سنگین است. کودک نگاهی به درون آن می کند، پدر دستش را داخل کیسه می برد، یک مشت از خاک رسی را که از سفالگری گرفته بیرون می آورد و نشان کودک می دهد. برق شادی در چشمان کودک دیدنی است. یک سینی بزرگ هم در خانه است که به حکم پدر از امروز برای کودک میشود. کودک سر از پا نمی شناسد، دستش را دور گردن پدر حلقه می کند و لب هایش را روی گونه پدر میگذارد و محکم می بوسد.

بچه ها از بازی هایی لذت می برند که خودشان انتخاب میکنند نه اینکه به آن ها تحمیل شود. یکی از دلایل لجاجت و بهانه گیری بچه ها به خاطر محروم شدن از بازی مورد علاقه شان است؛ وقتی تنوع بازی ها کم باشد بچه ها زود خسته می شوند. اسباب بازی های موجود در بازار خلاقیت را از والدین گرفته است. بازی باید وقت پرکن باشد و وقتی تنوع بازی ها کم باشد و روز کودک را پر نکند کودک به تلویزیون و بازی های یارانه ای روی می آورد. کودک باید آزاد باشد، والدینی که آزادی را از کودکان می گیرند تنوع در بازی را هم از آنها میگیرند.

بچه ها بازی با وسایل واقعی را دوست دارند، بازی هرچقدر طبیعی تر باشد جذابیت بیشتری برای کودک دارد. کودکان بازی با گِل را به بازی با خمیر ترجیح میدهند. انسان فرزند طبیعت است و هیچگاه به اندازه امروز از طبیعت فاصله نگرفته است. انسان به حکم طبیعی بودنش از ارتباط با طبیعت لذت میبرد و احساس آرامش می کند. هیچوقت فراموش نکنید که محیط زندگی بچه های امروز با محیط زندگی بچه های دیروز زمین تا آسمان فرق میکند. فضای زندگی بچه های دیروز به گونه ای بود که تنوع برایشان ضمانت میکرد. خانه های بزرگ و حیاط دار میدان بازی را برای کودکان فراهم میکرد. همینکه بچه ها می توانستند به راحتی بدوند دنیایی از نشاط برایشان به ارمغان می آمد. همین الان وقتی بچه ها از خانه های آپارتمانی به جاهای وسیع می روند آرام میشوند اگر چه شیطنتشان بیشتر شود. بچه ها در مساجد و حسینیه ها شادترند و یکی از دلایل اصلی آن وسعت مکانی هست که میدان جست و خیز برای آنها فراهم میکند. بسیاری از والدینی که از ناآرام بودن فرزندشان گلایه دارند میتوانند با طبیعت درمانی آرامش بچه ها را ضمانت کنند.

پرده اول: مدت هاست که دختر و پسر با یکدیگر دعواهای شدید میکنند. گاهی به زد و خورد هم میرسد اصلا تحمل یکدیگر را ندارند. پدر و مادر هم حسابی کلافه شده اند. نه زبان نرم و نه فریادهای پشت سرهم فایده ندارد. همه ی اسباب بازی ها هم برایشان از رونق افتاده چند دقیقه ای که با اسباب بازی هایشان بازی می کنند خسته میشوند. تنها چیزی که این دو را آرام می کند تماشای تلویزیون است تازه آن هم زمانی که پدر خانه نیست، پدر که بیاید یا حوصله صدای تلویزیون را ندارد یا میخواهد اخبار ببیند.

پرده دوم: بعد از مدت ها به برکت اصرار عمو، پدر و مادرم پذیرفتند که به بیرون شهر بیایند. حالا که بعداز ظهر جمعه است چند ساعتی می شود که در دشتی که نه تاب دارد و نه سرسره بچه ها در حال بازی هستند. در این چندساعت چندبار بینشان اختلاف افتاده اما خیلی زود تمام شده شاید یک لحظه هم لبخند از لب این بچه ها فاصله نگرفته. سر و رویشان خاکی است اما دلشان شاد است. به قدری به دنبال هم دویده اند که از نفس افتاده اند. هربار که خسته میشوند کمی به روی خاک ها دراز می کشند و با هم درباره ی بازیشان حرف میزنند، دوباره بلند شده و به سراغ بازی میروند.

پرده سوم: شب شده و به خانه برگشته اند بچه ها حسابی خسته اند اما از وقتی برگشته اند همینطور خاطرات طبیعت را با هم مرور می کنند تا اینکه شام نخورده خوابشان می برد.

پرده چهارم: یک روز از رفتن به طبیعت گذشت اما بچه ها آرام اند. رابطه شان خیلی بهتر از پریروز است، کمتر دعوا می کنند و اگر دعوایشان میشود زود باهم آشتی می کنند. مادر اعصاب آرامتری دارد. بچه ها حرف های مادر را بیشتر از روز گذشته گوش میدهند.

***

متأسفانه بازی های امروزی و جدید نیازمند خلاقیت نیست و دلیل گرایش والدین به این بازی ها تروتمیز بودن آنهاست و اینکه ریخت و پاش زیادی ندارد.

تصویر اول: چند روزی است که در خانه غوغایی برپاست دختر و پسر به شدت به بازی با آجرهای پلاستیکی و ظرف های داخل کابینت علاقه دارند و مادر هم از ریخت و پاش های این چنینی متنفر است، هر شب این آجرها را پنهان می کند و صبح هم تا جایی که توان داشته باشد در برابر غرزدن های این دو مقاومت میکند اما دیگر حسابی خسته شده. هر روز هم که پدر به خانه می آید شروع می کند به گلایه کردن، امروز پدر با وسیله ای برای درمان درد مادر به خانه آمده است، دو اسباب بازی بزرگ در دستان پدر است که علامت سوالی را در ذهن دختر و پسر و مادر ایجاد کرده است. پدر با لبخند روی لبش سلامی به همه میدهد و همه جواب سلام او را با هم می دهند و می پرسند این ها چیست؟

پدر یکی از جعبه ها را به پسر و دیگری را به دختر می دهد. دختر و پسر بی آنکه فرصت را از دست بدهند شروع به باز کردن کاغذهای کادوی روی جعبه ها میکند. پسر زودتر از دختر این کار را انجام میدهد. عکس روی جعبه تصویر یک ماشین بزرگ است. پسر خیلی زود جعبه را باز می کند. دختر از کاغذ کادو به جعبه میرسد و میبیند که پدر برای او یک عروسک بزرگ خریده است. چند ساعت بعد پسر کنترل ماشین را به دست گرفته و ماشین را جلو عقب میبرد. یک دکمه هم در کنترل هست که وقتی آن را فشار میدهد ماشین در مقابلش کله ملق میزند. دختر عروسکش را بغل کرده، یک دکمه را فشار میدهد عروسک میخندد، دکمه ی دیگری را فشار میدهد آهنگی پخش می شود و در پی آن عروسک حرکات موزون انجام میدهد. مادر هر از گاهی از آشپرخانه بیرون می آید و نگاهی به بچه ها می اندازد. او در این چند ساعت بارها از پدر تشکر کرده است.

چندروز بعد دیگر نه ماشین برای پسر و نه عروسک برای دختر کششی ندارد. پسر دوباره سراغ آجرهای پلاستیکی اش را میگیرد و دختر هم دائم در آشپزخانه پرسه میزند تا رضایت مادر را برای بیرون کشیدن ظرف ها از کابینت کسب کند. دیروز مادر آجرهای پلاستیکی را به پسر همسایه داد، پدر به خانه آمده و پسر و دختر برای گلایه به سراغ پدر میروند. هزینه ی خرید آن ماشین و عروسک خیلی سنگین بوده. پدر از اینکه پولی که خرج درمان درد مادر کرده چند روز بیشتر جواب نداده به شدت عصبانی است. مادر هم که از دست غر زدن های دختر و پسر ناراحت است میگوید نمی خواهی فکری به حال این بچه ها بکنی؟ پدر هم با ناراحتی میگوید مگر گنج پیدا کرده ام که باز هم برای اینها اسباب بازی بخرم؟ آجرهای پلاستیکی را بیاور و به اینها بده، مادر خجالت میکشد که به پدر بگوید آجرها در خانه همسایه است. از طرفی هم خجالت می کشد هدیه ی داده شده را پس بگیرد اما حوصله ی سرو کله زدن با بچه ها را هم ندارد.

بچه ها از بازی هایی که اثر خود را در  آن می بینند بیشتر از فشار دادن یک دکمه و تماشای آن لذت می برند. بچه ها باید بازی های رقابتی و بازی های همکاری را انجام دهند

***

تصویر دوم: خانه پدر بزرگ حسابی شلوغ است، بچه ها و نوه ها همه جمع اند. نوه ها خانه پدر بزرگ را خیلی دوست دارند، رنگ و بوی این خانه دل نوه ها را برده. وقتی پایشان به این خانه میرسد یک دنیا انرژی میگیرند. خانه ی پدر بزرگ مثل خانه ی خودشان نیست، در خانه ی خودشان وقتی در سالن باز میشود در خانه همسایه را می بینند که دو قدم آن طرف تر است. اما در این خانه وقتی در هال را باز میکنی به یک راهرو میرسی و از آنجا هم به یک حیاط بزرگ. گوشه ی حیاط یک باغچه است که امروز پدر بزرگ به نوه ها اجازه داده تا در آن بازی کنند. پنج نوه به سوی باغچه میروند. قبل از اینکه کاری کنند یکی از آنها که از سایر بچه ها کمی بزرگتر است میگوید حالا چه بازی کنیم؟ یک نفر از آنها خیلی زود میگوید گِل بازی، یک نفر دیگر میگوید با گل چی درست کنیم؟ نفر سوم در حال فکر کردن است که نفر چهارم میگوید بیایید با گل خانه درست کنیم.

کسی که این سوال را پرسیده بود میگوید یک خانه در کنار یک رودخانه درست کنیم. هنوز کسی دست به کاری نزده که ادامه میدهد اول بگید رئیس کیه؟ بچه ها به یکدیگر نگاه می کنند و یکی از آنها میگوید خودت رئیس باش. بچه ها عجله دارند که زودتر بازی شروع شود. به همین دلیل هم سر ریاست دعوا نمی کنند. رئیس کارها را تعیین می کند تو برو یک سطل از مامان بزرگ بگیر تا آبش کنیم. تو هم از پدربزرگ بیلچه و خاک انداز بگیر، تو یک مقدار چوب خشکیده جمع کن. نفر چهارم هم موظف میشود کمی سنگ جمع کند. همه به دنبال وظایف محول شده میروند. رئیس نشسته و نقشه ی خانه را میکشد. چیزی نمی گذرد که بچه ها سر میرسند. رئیس بیلچه را میگیرد و خاک انداز را به دیگری میدهد.

دو نفری مشغول جمع کردن خاک ها می شوند. یک نفر هم باید با چوب محکمی که پیدا کرده چاله ای در گوشه ی باغچه میکند، نفر بعدی هم میرود سطل را پر از آب میکند. وقتی برمیگردد رئیس به او دستور میدهد که به چاله کن کمک کند. یک نفر برگ های سبز را جمع می کند تا آنها را ریز ریز کرده برای چمن روبروی خانه آماده کند. گل آماده شده، بچه ها همه دور هم جمع میشوند. پدر بزرگ سر میرسد، جیبش مثل همیشه پر از کشمش است. دستان بچه ها کثیف است، پدر بزرگ با دست خودش در دهان هرکدام از بچه ها چند عدد کشمش میگذارد. بچه ها از نقشه ی خانه برای پدر بزرگ میگویند و او هم کمی راهنمایی میکند، بعد هم بچه ها را به امان خود رها می کند و میرود. دو ساعتی میشود که بچه ها در حیاط مشغول ساختن خانه هستند، کار رو به اتمام است. در این دو ساعت چندبار با هم دعوا کرده اند، اما زود آشتی کرده و کار را ادامه داده اند. گهگاهی هم بزرگترها به نوبت آمده و به کار آنان سر زده اند تا از اوضاع آنها باخبر باشند و هم تشویق شان کرده باشند. کار تمام شده و خانه آماده است. یک خانه با سنگ و گل که درمقابلش مقداری برگ سبز ریز شده ریخته مثل اینکه مقابل خانه را چمن کاشته اند. چند عدد چوب نازک هم در مقابل خانه در زمین فرورفته که حکم درختان را دارد. در کنار خانه نهر آبی هم هست. بچه ها بزرگترها را صدا میزنند، همه جمع میشوند. با دیدن کار قشنگ بچه ها همگی برای آنها دست میزنند. لبخندهایی که روی لب بزرگترهاست دل بچه ها را شاد می کند، خسته و خاکی اند اما دلشان شاد است.

***

بچه هایی که فقط بازی های فردی می کنند پس از مدتی روحیه ی فردگرایانه ای پیدا می کنند این نوع بچه ها همکاری دیگران را دخالت می دانند و از همین رو روحیه مستبدی پیدا می کنند.

تربیت کودک باید به گونه ای باشد که کودک روحیه ای مستقل پیدا کند ولی استقلال با استبداد متفاوت است. بچه های مستقل برای انجام کاری منتظر دیگران نمی مانند و از تمام توانایی خود استفاده می کنند ولی از طرف دیگر بچه های لوس و وابسته برای هرکاری منتظر کمک پدر مادر هستند، ولی بچه های مستبد خودرأی بوده و بدون مشورت و اجازه ی بزرگترها تصمیم میگیرند و از دخالت دیگران بسیار ناراحت میشوند. آنها خود را برتر میبینند و در جمع ها نگاه بالا دستانه ای به افراد دیگر دارند. بازی هایی از جنس همکاری خطر استبداد را در کودکان کم می کند. همچنین در این بازی ها روحیه مدیریتی کودکان تقویت میشود. فرد بزرگتر در بازی مدیریت بازی را برعهده می گیرد و این نوع بازی دو فایده دارد؛ اول برای فرد مدیر که شیوه ی مدیریت را یاد میگیرد و دوم برای افراد دیگر که یاد میگیرند حرف مدیریت را بزنند. در این بازی نگران زیردست بودن کودکان نباشید. در یک جمع کودکان زیردست و در جمع دیگر مدیر هستند. در این بازی ها نگران دعواها نباشید اگر دعوا در حد معمول باشد و به زد و خورد نرسد بسیار هم خوب است. در همین دعواهاست که کودکان دفاع از خود را می آموزند. کودکان در بازی هایی که به نظر ما نتیجه ای در پی ندارد هدف هایی مشخص کرده اند.

کودک مثل همیشه تا بیدار میشود به سراغ تلویزیون میرود. تلویزیون را روشن کرده و می نشیند، صبحانه اش را هم پای تلویزیون میخورد. کارتون پشت سر کارتون. وقتی هم که تلویزیون کارتون جذابی ندارد به سراغ فیلم هایی میرود که پدر برایش خریده و کمد کودک را حسابی پر کرده است. مادر از اینکه کودک با او کاری ندارد خیلی خوشحال است. نتیجه ی کارتون در سه جا مشخص میشود؛ کارتون که شروع میشود اگر کودک آن را دوست داشته باشد، با خوشحالی فریاد میزند آخ جون آخ جون، اگر هم دوست نداشته باشد میگوید اه.

دومین نتیجه هم در میان پخش کارتون است که کودک با داد و هوارها و هیجانش آن را نشان میدهد. نتیجه ی سوم هم وقتی است که کارتون تمام میشود. اگر آنطور که کودک دوست داشته کارتون تمام شود با فریاد شادی نتیجه ی کارتون در رفتار کودک مشخص میشود. اگر هم کارتون برخلاف میل او تمام شده باشد واکنش کودک به آن، حرف های گلایه آمیز است.

تلویزیون از جمله سرگرمی هایی است که کودک ساعت ها هم اگر نگاه کند احساس بودن و بزرگ شدن نمیکند ولی کودکی که بدون دانستن نقاشی خط هایی میکشد و برای آن نام انتخاب میکند احساس بزرگی میکند. بازی های رایانه ای در فضای ذهنی کودکان نتیجه ی کاذب و توهم آمیز دارد. کمی که سن کودکان بالا میرود میتوان با وارد کردن آنها در کارهای واقعی بازی های آنها را وارد مرحله جدید کرد.

تصویر سوم: چند وقت است که پدر برای کودک یک گلدان پلاستیکی بزرگ گرفته و آن را پر خاک کرده. مقداری هم بذر سبزی گرفته و به کودک داده است. یکبار هم مادر شیوه ی کاشتن بذرهای سبزی را به کودک آموزش داده است. حالا چند وقتی است کودک بذرها را در گلدان کاشته و هر روز هم به آن سرمیزند، هربار که میخواهد به سبزی ها آب بدهد چند دقیقه کنار آن می نشیند. خیلی عجله دارد که سبزی ها زودتر از گلدان سر در بیاوردند. اینبار که به گلدان سرزد به شدت شگفت زده شد و دوید تا مادر را صدا بزند، مادر آمد و صحنه ی تماشایی گلدان را دید. سبزی ها سر بر آورده بودند. کودک از آن لحظه به بعد اشتیاق بیشتری برای رسیدگی به سبزی ها داشت. گلدانش شده بود همه ی زندگی اش هر روز که رشد سبزی ها را میدید نشاط بیشتری پیدا میکرد. روز موعود فرارسید و موقع چیدن سبزی ها شد. کودک با یک قیچی کودکانه به سراغ سبزی ها رفته، او سر از پا نمی شناسد. غذای امروز آبگوشت است و مادر سبزی نخریده، سفره پهن است. مادر سبزی های گلدان کودک را شسته و سرسفره گذاشته، پدر و مادر با هر لقمه ای که  میخورند مقداری سبزی هم در دهانشان میگذارند بعد از هر لقمه حرفی میزنند که نشان از خوشحالی و رضایتشان دارد. امروز کودک خیلی احساس وجود میکند.

***

مادر میتواند برای تفریح و در کمال احتیاط اجازه دهد کودک در پختن غذا به او کمک کند. هنگامی که دختر این کار را بکند و پدر و مادر از او تعریف کنند کودک احساس مفید بودن میکند. بچه ها دوست دارند بازی کردنشان در معرض دید باشد، این حس تنها در سنین کودکی نیست و در سن جوانی و نوجوانی نیز وجود دارد. این حس مثل حس ورزشکاری در استادیوم پر جمعیت و ورزشکاری در استادیوم خالی از جمعیت است. والدینی که وقت بازی با کودک را ندارند باید طوری برخورد کنند که کودک احساس کند مورد توجه والدین قرار گرفته است، زیرا تماشای بزرگترها از بازی کودکان به آنها انگیزه میدهد.

تصویر اول: دختر و پسر هرکدام قطعه های دومینو را برداشتند و در گوشه ای مشغول ساخت یک دومینو هستند. این دو با هم مسابقه گذاشتند و تصمیم گرفتند که یک شکل دایره با قطعه های دومینو بسازند. پدر مشغول گفتگوی تلفنی و مادر هم مشغول تلویزیون است. چندبار دومینوهای چیده شده را بهم ریخته و دوباره شروع کردند. دختر و پسر حوصله شان سر رفته، پسر دومینوها را جمع کرده و نزدیک پدر می آیند. پدر هیچ توجهی به دختر و پسر ندارد، پسر هر قطعه ای را که می چیند به پدر نگاه می کند اما پدر همچنان بی توجه به او به گفتگوی تلفنی خود ادامه میدهد. دختر و پسر از پدر ناامید میشوند و به سراغ مادر میروند. بساط دومینو را در مقابل مادر پهن می کنند اما مادر هم توجهی ندارد، دختر و پسر از خیر بازی میگذرند و با مادر مشغول تماشای تلویزیون میشوند. در این سریال دختر و پسر عاشق یکدیگر شده اند و تلاش میکنند بهم برسند. دختر و پسر از سریال خوششان می آید.

***

بچه ها وقتی توجه والدین به بازی خودشان را می بینند احساس مهم بودن میکنند آنها در این موقعیت احساس می کنند شخصیت و جایگاهشان را نزد پدر و مادر به قدری بالاست که به بازی آنها توجه می کنند برای همین است که دقت و توجهشان به بازی در مقابل نگاه والدین بیشتر میشود. تماشای بازی بچه ها اگر با طرفداری پدر و مادر از طرفین بازی باشد هیجان بازی را دوچندان میکند.

تصویر دوم: دختر و پسر با هم مسابقه گذاشتند. هر دو با قطعه های دومینو میخواهند یک دایره بسازند اما افتادن پشت سر هم دومینوها حسابی حوصله شان را سربرده. پدر در حال گفتگوی تلفنی است اما حواسش به بچه ها هم هست. مادر مشغول تماشای تلویزیون است و گهگاهی سر بر میگرداند و بچه ها را نگاه می کند. بچه ها خسته شدند و قطعه های دومینو را کنار گذاشته و میخواهند دراز بکشند که پدر خیلی زود تماس تلفنی را قطع می کند و به سراغشان می آید، در کنار آنها مینشیند و میگوید نکند دیگر خسته شده اید یعنی هردو باختید؟ دختر میگوید از بس ساختیم و خراب شد خسته شدیم، پدر هم میگوید من این حرف ها را نمیفهمم زودتر شروع کنید، ببینم کدامتان برنده میشود، مادر هم وقتی گفتگوی پدر با بچه ها را میشنود تلویزیون را رها کرده و به جمع آنها می پیوندد. بچه ها شروع میکنند به چیدمان قطعه ها، پدر طرفدار دختر است و مادر طرفدار پسر. پدر دختر را تشویق میکند: زودباش، زودباش، آفرین، آفرین، دقت کن. هیجان پسر و دختر وصف شدنی نیست، مسابقه به انتها میرسد. اینکه چه کسی برنده شده مهم نیست مهم آن است که دختر و پسر خیلی بیشتر از گذشته پدر و مادرشان را دوست دارند.

***

والدین باید بدانند که توجه برادر و خواهر بزرگتر برای کودکان جذاب است اما جای توجه والدین را نمی گیرد. بچه ها هرچه در خانه بازی می کنند جای بازی بیرون را نمی گیرد، بازی بیرون از خانه عیب نیست افراط به محیط بیرون از خانه عیب است. بازی کردن بچه ها در محیط بیرون از خانه با دیگر بچه ها به اجتماعی شدن آنها کمک می کند. برخی والدین می گویند ما نمیدانیم دیگر کودکان چگونه تربیت شده اند و هنگام بازی ممکن است تربیت نادرست روی اخلاقشان تأثیر بگذارد و در جواب به این والدین باید گفت:

الف) ضرورت آشنایی با جامعه: بچه ها را دیر یا زود باید وارد جامعه کنیم بچه هایی که به دور از جامعه نگه داشته میشوند با دو مشکل مواجه میشوند اول در تعاملات اجتماعی دچار مشکل میشوند زیرا تا به حال با محیط بیرون از خانه ارتباطی نداشته اند تا قوانین ارتباط با دیگران را به صورت عملی یاد بگیرد. دوم ممکن است در مواجهه با جذابیت های نادرست اجتماعی دست و پایشان را گم کنند و زود منحرف شوند.

وقتی کودک آرام آرام با جامعه آشنا میشود در رفت و برگشتی که میان جامعه و خانه خواهد داشت به صورت طبیعی مسائل جامعه را به خانه منتقل می کند و والدین نحوه برخورد با آن مسائل را به او آموزش خواهند داد. برخی از والدین برای کم کردن تأثیر محیط بیرون بر فرزند او را از همان ابتدا به مدارسی می فرستند که به اصطلاح از نظر اخلاقی پاستوریزه باشد. اینکه حضور در این مدرسه ها خوب است یا بد بماند!! اما از والدینی که فرزندانشان را در اینگونه مدارس ثبت نام می کنند و خیالشان آسوده میشود، چند سوال باید پرسید:

۱- تا کی می توان بچه ها را در محیط های استاندارد و پاستوریزه نگه داشت؟ آیا شما می توانید در هر دوره ای از مقاطع تحصیلی حتی دانشگاه برای فرزندتان محیطی مناسب با معیارهای خودتان پیدا کنید؟

۲- اگر پاسخ شما به پرسش اول منفی است (که باید منفی باشد) آیا فکر میکنید بیشترین سرمایه گذاری در تربیت کودک به جای یافتن مدارس و فضاهای آموزشی پاستوریزه باید بر روی تربیت بچه ها در خانه باشد؟ تربیتی که بچه ها را خانواده محور بار بیاورد، به گونه ای که به این راحتی از جامعه تأثیر نپذیرند و حتی به جای تأثیرپذیری بر روی جامعه تأثیر بگذارند.

۳- چرا برخی از والدینی که فرزندشان را در اینگونه مدارس ثبت نام می کنند، خیالشان از بابت تربیت آنها آسوده میشود؟ اعتماد بیش از اندازه به این محیط ها دو عیب بزرگ دارد، اول آنکه انگیزه والدین را در جهت وقت گذاشتن برای تربیت فرزندشان کم می کند و دوم آنکه حساسیت والدین را نسبت به نظارت بر روابط دوستانه در مدرسه، کاهش میدهد. هر اندازه هم این فضاها از نگاه شما استاندارد باشد، باز هم بچه ها نیازمند نظارت های هوشمندانه شما هستند

منبع: ندای اصفهان

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار