تاریخ انتشار :

تازه مسلمان امریکایی

چگونه مسلمان شدم

آن زمان در آمریکا جایی نبود که در مورد اسلام تحقیق کنم و آن را بشناسم. پس شروع به خواندن کتاب های مختلف کردم. در ابتدا فقط حروف عربی را به انگلیسی تغییر می دادم و قتی می گفتم استغفر الله، اینطور بیان می کردم: استغفرولاها”.

 

16613_HH53MUVX_pic

 

به گزارش رهیافتگان: من مسیحی بودم … این حقیقت دارد، اما اکنون نام من “مهدی” است… من در کودکی در محیطی شبیه به رژیم نژادپرست جنوب آفریقا در آمریکا بزرگ شدم. آنجا نژادپرستی و تبعیض جنسیتی آمریکایی حاکم بود و علیرغم آنکه من مسیحی بودم، حتّی در داخل کلیسا روز یکشنبه تبعیض وجود داشت. سفید پوست ها در یک جا و سیاه پوستان در جای دیگر می نشستند.

این نژاد پرستی تأثیر زیادی در روحیه من کودکی به جای گذاشت. گاهی خانه ما توسط نژاد پرستان سنگباران می شد. بنابراین فکر من در تمام طول مدّت زندگی متوجه مسأله عدالت اجتماعی بود و در جستجوی عدالت به خیلی جاها سفر کردم، جنبش ملّی آفریقا، جنبش های راستگرای کمونیستی و غیره، و در نهایت وقتی در رشته موسیقی راک اند رول کارم را شروع کردم، به فکر اندیشه لیبرالیسم افتادم.

با ورود به این جنبش ها خیلی چیزها یاد گرفتم، ولی با این حال، همیشه در قلبم احساس نوعی خلأ می کردم، این خلأ وقتی در کنار ستارگان موسیقی راک کار می کردم، به نهایت خود رسید. من مال و ثروت زیادی به دست آوردم. امّا در قلبم هنوز جای خالی چیزی بود.

در دوران تحصیلم در دانشکده، یک دوست پاکستانی به من نسخه ای از ترجمه انگلیسی مصحف شریف قرآن را اهدا کرد که با یک پلاستیک پوشیده شده بود. او به من گفت: “این کتاب کمکت می کند… آن را به تو می دهم، ولی قبل از هر چیز از من قول گرفت که قبل از خواندن دست هایم را بشویم و آن را در جای تمیزی قرار بدهم. به حمّام نبرم و آن را روز زمین نگذارم”. من به او قول دادم که چنین کنم. من هفت سال تمام این کتاب را هر جا که می رفتم، همراه داشتم. وقتی در شغل راک اند رول بودم، هر زمان که بیکار می شدم، آن را می خواندم، ولی کلمات آن هنوز در قلبم وارد نشده بود.

در یکی از روزهای سال ۱۹۷۲م، مقابل آینه ایستاده بودم و آن کودک کوچک را به یاد می آوردم، فکر می کردم به آنچه که مادر و پدرم به من یاد داده بودند؛ راستگویی، پاکی، احترام به زن، حیاء… همه اینها از من رفته بود.. قلبم خالی بود.. ولی باز گویا مشتاق چیزی بودم، سوره الرحمن را باز کردم، آیه ۷ آمد:

{وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ} [الرحمن: ۷} احساس کردم که گویا سنگ ها بر سرم فرو می ریزد. در اینجا بو که فهمیدم عدالت، نه از طرف مارتین لوتر می آید و نه از طرف چه گوارا و غیره… بلکه عدالت از نزد خدا می آید.

خواستم جزئی از این عدالت باشم، از خود به سوی ربّ غفور فرار کردم. نمی دانستم که چطور بگویم : «لا إله إلاّ الله»، فقط گفتم: «یا الله» می خواهم مسلمان باشم. شروع به گریستن کردم؛ نه به خاطر اینکه ناراحت شده باشم، نه…. من چیزی بسیار گوارا و لذّت بخش را دریافته بودم، اسلام را پیدا کرده بودم. من از ۳۰ سال پیش تاکنون مسلمانم.

من اسلام را پیدا نکردم، بلکه خدا خودش مرا به اسلام رهنمون شد،. آن زمان در آمریکا جایی نبود که در مورد اسلام تحقیق کنم و آن را بشناسم. پس شروع به خواندن کتاب های مختلف کردم. در ابتدا فقط حروف عربی را به انگلیسی تغییر می دادم و قتی می گفتم استغفر الله، اینطور بیان می کردم: استغفرولاها”.

در نهایت به مرکز اسلامی واشنگتن و مسجد بزرگ آنجا رفتم. روز عید فطر بود. من معنی کلمه عید را نمی دانستم. در آنجا همگی فریاد می زدند: «عید مبارک» من گمان کردم می گویند: “Eeat Mubarak” من اینطور فهمیدم که گویا می گویند «طعام مبارک» این قصه من با اسلام بود.

منبع: شیعه آنلاین

اشتراک گذاری :


  1. مهدی حزباوی البوراضی بیت مهودر گفت:

    دین اسلام دین الهی ودین حقانیت میباشد

آخرین اخبار