به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) مولف : جمال طاهری / دیگر کوتاه نوشت از شهدای شاخص اصفهان را اینجا ببینید
شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی
سال ۱۳۳۴ ه. ش/ شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا آمد. پدرش به قرآن تفأل نمود و نامش را عبدالله گذاشت. ( بر مبنای آیهی ۳۲ از سورهی مریم )
***
همزمان با تحصیل، در کنار پدرش کار میکرد.
***
به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، انجمن دینی و خیریه، هیأت حضرت رقیه (علیه السلام)، کلاسهای آموزش قرآن و صندوق قرضالحسنه را پایهگذاری کرد
***
سال ۱۳۵۳ به همراه برادر شهیدش (حجتالاسلام رحمتالله میثمی) و چند تن دیگر از دوستان، به قم هجرت کرد.
***
در زندان ساواک غذاها گوشت داشت، گوشتها وارداتی بودند، ذبح گوشتها معلوم نبود چطور بوده، برای همین نان خشک می خورد و آب
***
۳۰ ماه از عمرش را در زندان شاهی به سر برده بود، در سال ۱۳۵۷ به دنبال انقلاب از زندان آزاد شد.
***
بخاطر سوابق سیاسی اش قبل از انقلاب ، می توانست بعد از انقلاب در مناصب مهم مسولیت بگیرد ولی گمنامی را برگزید و بدون نام و شهرت و آوازه، با هدف رشد و اعتلای اسلام، در هر نقطه از سرزمین اسلامی خالصانه خدمت کرد.
***
بعد از ۳۰ ماه خدمت و تلاش شبانهروزی در منطقهی محروم استان کهگیلویه و بویراحمد، از سوی نمایندهی حضرت امام (ره) در سپاه، به عنوان مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام (ره) در منطقهی نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب شد.
***
در مدت حضور در استان کهگیلویه و بویراحمد سهم بزرگی در تأمین امنیت و ثبات این منطقه عشایری داشت و تلاشهای فراوانی برای کمک و رسیدگی به مستمندان و خانوادهی شهدا انجام داد.
***
حدود ۲۰۰ کتابخانه در بویراحمد دایر نمود. کتاب فروشی مطهری یاسوج را که تاکنون هم تنها کتاب فروشی شهر است او دایر نمود
***
از طرف حضرت حجتالاسلام شهید محلاتی، «نمایندهی محترم حضرت امام (ره) در سپاه» به مسئولیت نمایندگی امام در قرارگاه خاتمالانبیاء (ره) ـ که قرارگاه مرکزی و هدایت کنندهی تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود، برگزیده شد
***
بدون هیچ تکلف غالباً با بقچه ای از چفیه که داخل آن وسایل شخصی اش بود مثل یک بسیجی عادی پشت وانت ها از این سنگر به آن سنگر و از این خاکریز به آن خاکریز سرکشی می کرد و شبها را در سنگر رزمندگان سپری می کرد تا درس معرفت ا… را در عمل به آنان بیاموزد
***
می گفت: «گویا خدا خواسته است که پایین همه عملیاتهای ما بخورد: مِیْد این اللّه (made in Alaah). تعبیرشان این بود خدا نمی خواهد که پایین هیچ عملیاتی بخورد: مِیْد این سپاه ـ مِیْد این ارتش و… .»
***
می گفت : «توان ما به میزان امکاناتِ در دست ما نیست؛ توان ما به میزان اتصال ما به خداست. در میدان رزم و مبارزه هر چه این اتصال را قوی تر کنیم، توانمندتر خواهیم شد و اقتدار ما بیشتر خواهد بود و هر کجا که این ارتباط ضعیف بشود، هر چند امکانات ما زیادتر باشد، ضعیف تر می شویم.»
***
همیشه می گفت: «وقتی انسان برای خدا کار کند، هرچند هم آن کار کوچک باشد، چنان نمود دارد که اصلاً خودش هم باور نمیکند.»
***
در سحرگاه ۹/۱۱/۶۵ در منطقهی عملیاتی کربلای ۵، از ناحیهی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در ۱۲ بهمن (مطابق با دوم جمادیالثانی که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا (ع) بود) به درجه شهادت نائل آمد.
***
شهید محلاتی:
«آقای میثمی مثل اینکه ۹۰ سال عمر کرده است، یک بار از دنیا رفته و دوباره به دنیا آمده و دارد مسایل گذشتهاش را تجربه میکند.»
***
قسمتی از وصیت نامه
ای همه کسانی که با شما در دنیا مانوس بودم از شما عاجزانه می خواهم که پیوسته از برایم طلب مغفرت کنید چرا که با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف کرده گناهان مرا از شما پوشانده. آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم. دومین مسئله ای که مرا در زندگی عقب انداخت که موفق نشوم از فیض های بزرگتری بهره مندتر گردم، بی نظمی و بز صفتی من بود که جسته گریخته کار می کردم و به هر کشتزاری دهانی می زدم. این است که دستم از حسنات تهی است. و سومین چیزی که گوشت بدنم را آب کرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند غیبت بخصوص غیبت علما بود. خدا کند کٱی داشتیم.