تاریخ انتشار :

مسلمانان فیلیپین

مسلمانان فیلیپین و تأثیر فرهنگی ایرانیان

منابع موجود حاکی از آن است که تا دهه ی هفتاد میلادی هفتاد و پنج درصد ساکنان میندانائو مسلمان بوده اندکه امروزه حـــدود ۲۵ درصد آنها مسلمان هستند. توضیح اینکه طبق آخرین آمار، میندانائو بیست میلیون نفر جمعیت دارد که از این تعداد تنها ۶ میلیون نفر آن مسلمان هستند!

 

mahdi

 

به گزارش رهیافتگان: مسلمانان فیلیپین و تأثیر فرهنگی ایرانیان پژوهشی از: رضاهاشمی نیک دکتر محمود صادقی تجر زیر نظر: مهدیقلی رکنی تنظیم،  پیشگفتار نفوذ اسلام در منطقه شرق آسیا به ویژه مجموعه جزایر فیلی پین به عنوان نخستین کشور مسیحی منطقه و پایگاه ترویج مسیحیت کاتولیک بسیار دارای اهمیت است. پیش از آنکه مسیحیت از طریق استعمار اسپانیا و با کمک شمشیر وارد این سرزمین شود. دین مبین اسلام از طریق جزایر جنوبی وارد فیلی پین شد و با گذشت حدود ۷۰۰ سال از این رویداد مبارک و به رغم تلاش دولت ها برای تضعیف آن در دوره های مختلف همواره پا برجا و استوار باقی مانده و دغدغه دولتمردان و صاحبان قدرت در فیلی پین بوده است.

در حال حاضر حدود ده درصد از جمعیت ۸۰ میلیونی این کشور را مسلمانان تشکیل می دهند که اغلب آنها در جزایر جنوبی در منطقه میندانائو زندگی می کنند و به نظر می رسد دلیل عمده پایبندیشان به آیین بزرگ محمدی(صلی الله علیه واله) چیزی جز غنای فرهنگ ناب اسلام و تطبیق آن با فطرت خداجوی و پاک انسانها نباشد . شایان توجه است که مبارزات حق طلبانه مسلمانان علیه استعمار اسپانیا و مقاومت سرسختانه شان تا حضور استعمار آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و نیز تداوم آن تا به امروز، صفحات تاریخ پر نشیب و فراز این سرزمین را پر افتخار نموده است اگر چه تلاش دولت ها با روش های گوناگون برای به ضعف کشاندن مردم مسلمان بی تاثیرنبوده است. اما همواره ما شاهد تشرف برخی مسیحیان به آیین پاک و انسان ساز محمدی(صلی الله علیه واله) هستیم و این روند نیز همچنان روبه افزایش است.

تأثیر فرهنگ ایرانی بر مردم فیلی پین به ویژه مسلمانان جنوب کشور قابل توجه و بررسی است. آثار زبان و ادب فارسی و فرهنگ پر بار ایرانی در منطقه ای با حدود ۱۳۰۰۰ کیلومتر فاصله از ایران جای بسی تأمل و تعمق دارد. اگر فیلی پین یکی از کشورهای همسایه می بود در آن صورت وجود رد پای فرهنگ ایران زمین از گذشته های دور امری طبیعی به نظر می رسید.

در این راستا پژوهش حاضر به سفارش رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مانیل و به وسیله آقایان دکتر محمود صادقی تجر و رضا هاشمی نیک حول دو موضوع یاد شده و با استفاده از منابع گوناگون و نیز مشاهدات عینی تهیه گردیده است که پس از تنظیم و ویراستاری به صورت یک کار مشترک ارائه می شود که در حد بضاعت علمی و امکانات نگارنده گان محترم محورهای مورد اشاره بررسی اجمالی گردیده و امید است پژوهشگران محترم از آن بهره برداری و کاستی ها را نیز یادآوری نمایند.

غلامرضا خاکساری    تابستان ۱۳۸۵

موقعیت جغرافیایی

فیلی پین واقع در شرقی ترین حاشیه ی آسیا، عبارت از مجموعه جزایری است محصور بین غرب اقیانوس آرام و شرق دریای چین. این مجموعه جزایردر شمال شرق مالزی، شمال اندونزی و جنوب تایوان واقع شده است و در حقیقت فاصله ی مانیل پایتخت فیلی پین تا کاوسیونگ در تایوان کمتر از فاصله ی آن تا داوائو، عمده ترین شهر اقتصادی میندانائوست.

جغرافیای طبیعی منطقه

در تعریف فعلی از کشور فیلی پین، میندانائو، واقع در بین مدارهای پنج تا ده و نیم درجه ی شمالی و نصف النهار های ۱۲۱ تا ۱۲۷ درجه ی شرقی، عبارت است از دومین جزیره ی بزرگ این مجموعه جزایر. اما از لحاظ آب و هوا و زیست شناسی، به همراه جزایر پالاوان و مجموعه جزایرکوچکتر سولو، شباهت بیشتری به اندونزی دارد تا به جزایر لوزون و ویسایاس.

از لحاظ ارتفاعات، دو رشته کوه پراکنده و کم ارتفاع را می توان در این جزیره تشخیص داد که اولی و مهمترین آن از غرب جزیره و شبه جزیره ی زامبوانگا تا مرکز جزیره کشیده شده است و اوج آن در قله ی کوه آپو در شرق استان کوتاباتوی شمالی و نزدیک داوائوسته به ارتفاع دو هزار و نهصد و پنجاه و چهار متر، و غیر از این مجموعه ارتفاعات فلات گونه آن در استان بوکیدنون ولانائوی جنوبی پراکنده است و رشته کوه دیگر درامتداد سواحل شمال شرقی جزیره با ارتفاعی کم گسترده شده است. دامنه های شرقی رشته کوه مرتفع تر، جلوی ابرهای بارانزا، که از اقیانوس آرام حرکت می کند، را گرفته است و همین امرهوایی بسیار مطلوب برای کشاورزی ایجاد می کند، فلات مرکزی از دو طرف محصور بین دو دشت است که از طریق دو رودخانه در جزیره ایجاد شده، یکی دشت جنوبی مربوط به دره ی رود پولانگی و توابع آن است که از مهمترین رودهای جزیره به شمار می آید و منطقه را آبیاری می کند و دشت شمالی مربوط به دره ی رود آگوسان بزرگترین رود جزیره است که به دریای بوهول می ریزد و دشتهای آگوسان را آبیاری می نماید.

از لحاظ مساعد بودن منطقه برای کشاورزی در درجه ی اول دامنه های شرقی رشته کوه مرکزی قرار دارد که بهترین آن منطقه ی داوائو و سپس دره ی رود آگوسان است و سپس ، دشت کوتاباتو، یعنی دره ی شبکه ی رودهای پولانگی است.

عمده ترین مشکل منطقه ی کوتاباتو که در امتداد دره ی پولانگی واقع شده این است که در فصول خشک سال هوا کاملاً خشک و سوزان است و در فصل بارندگی رودخانه طغیان می کند و سیل رسوبات بسیاری را می شوید و به مناطق پایین تر حمل می کند که به مزارع خسارت می زند و در فصل خشک، باد و طوفان، خاشاک این رسوبات را به اطراف پراکنده می سازد از این جهت منطقه ی دره ی پولانگی و به ویژه نواحی پایین تر آن از لحاظ بدی آب و هوا در جزیره، معروف است. به هرحال به دلیل آنکه منطقه ی اصلی و مورد ادعای قوم مگیندانائوست، اهمیت تاریخی و سیاسی دارد.

جامعه شناسی منطقه

این نکته را باید، در بررسی اقوام میندانائو، توجه داشت که تمام اقوام اصیل میندانائو مسلمان نیستند و تمام مسلمانان در میندانائو زندگی نمی کنند. در تمام مناطق کنونی فیلی پین بیش از سیزده قوم مسلمان زندگی می کنند که از لحاظ جمعیت عمده ی آنهاطبق مستندات عبارتنداز: مگیندانائو، مارانائو و تائوسوگ. البته امروزه جمعیت مارانائو رو به افزایش گذاشته و بنا به اقوالی از جمعیت مگیندانائو به مراتب بیشتر شده است.

بنابراین جهت آنکه اطلاعاتی کلی از این اقوام در اختیار خواننده قرار گیرد، نام هریک با اطلاعاتی مختصر و شاخص که در اختیار نگارنده است به شرح زیر بیان می شود:

۱- قوم تائوسوگ :

این قوم اصالتاً بومیان جزیره ی هولو در مجموعه جزایرکوچک سولو واقع بین میندانائو و مالزی بوده اند. در زبانهای مالای اقوام ممکن است به حسب محیط زیست خود دسته بندی شوند، بنابراین واژه تاوسوگ از دو کلمه ی “تائو” و “هاسوگ” گرفته شده که به معنی بومیان دریاست. این قوم همانطور که از نامشان پیداست دریازی هستند. به این معنی که عمده ی امرار معاششان از راه ماهی گیری است. البته به رغم سخت بودن محیط اولیه ی زندگیشان، قابلیت دریانوردی آنها منجر به گسترش سیطره ی جغرافیایی این قوم شده است. اینها جزو یک دسته بندی کوچک قومی به نام “ویسایا” می شوند که نام جزایر مرکز فیلی پین هم به دلیل گسترش این قوم در آن جا به آن شکل اطلاق می شود. از لحاظ مردم شناسی قوم ویسایا یا بیسایا شامل بومیان جزایر ملوک شرقی جزیره ی بورنئو، مجموعه جزایرسولو و جزایر مرکزی فیلی پین می شوند و دلیل گسترش آنها هم دراین منطقه قابلیت دریانوردیشان بوده است.

شاید در ادوار گذشته این بومیان از نظر زبان و فرهنگ به هم نزدیکتر بوده اند. معادل تمدنهای ماچاپاهیت جاوه و سری ویجایا یا ملایوی سوماترا و مالایا و در توضیح معنی این نام گفته شده است که ویجایا نام قومی است که این تمدن به آن اطلاق می شود.

باید توجه داشت که در زبانهای ملایو به دلیل نبود بعضی حروف در هر زبان ، صداهایی چون “واو” و “با”، ” ف”، “پ”، “ز”، “ج”، “س”، “ش”، “چ”، “ر”، “ل” بجای یکدیگر تلفظ می شوند. مثلاً در زبانهای جاوه أی و ساما نام رضا را “لجا” تلفظ می کنند. با توجه به این اختلافات می توان نتیجه گرفت الفاظ ویجایا، بیجایا و بیسایا معادلهای دیگر نام ویسایا هستند که امروزه به یک قوم و یک منطقه ی جغرافیایی ویژه اطلاق می شود. علاوه بر این، خاندانهای پادشاهی تاوسوگ و برونئی شجره ی مشترکی دارند و تا چندی پیش با هم ارتباط خانوادگی داشته اند.

امروزه از لحاظ فرهنگی و به صورت غیر آشکار و غیر رسمی ، قوم تاوسوگ بر اقوام دیگر شامل: ساما، یاکان، باجاو و بانگینگی مسلط است، در قرن نوزدهم، این سلطه شامل اقوام ایرانون و پالاوانی هم می شده و پیش از آن در اوج قدرتش در قرن شانزدهم، قوم تاوسوگ دارای نظام پادشاهی بوده که از پامپانگا، باتانگاس و مانیل تاصباح در مالزی گسترش داشته است. توضیح آنکه همزمان با ورود لگاسپی غاصب اسپانیایی مانیل در قرن شانزدهم، این شهر به وسیله حاکمی به نام راجا سلیمان اداره می شده که نماینده ی حاکم باتانگاس بوده است و هر دو از طرف پادشاه برونئی در آن منطقه حکومت می کردند و با او هم نسبت خانوادگی داشته اند.

 

گفته می شود که در این زمان علاوه بر منطقه ی مرکزی لوزون، جزایر میندورو و پالاوان و جزایر کوچک غربی ویسایاس، منطقه ی زامبوانگا در میندانائو و مناطق شرقی جزیره ی بورنئو سیطره ی حکومت خاندان پادشاهی سولو و برونئی بوده که بدین جهت از سیطره ی حکومت خاندان مگیندانائو، که صرفاً شامل جزیره ی میندانائو شده، بیشتر است .

در این منطقه از آسیا که بخش وسیع آنرا دریا احاطه کرده، در گذشته قومی موفق تر بوده است که قابلیتهای دریانوردی پیشرفته تری داشته اند و همین سبب شد تا قوم تاوسوگ و اتباع آنها یعنی: ساماها، یاکانهاو با جاوها در منطقه ی وسیعتر ی از زادگاه اصلی خود پراکنده شوند. امروزه علاوه بر سولو، گروههایی از تاوسوگها، همچنین بومیان مناطق داوائو و سارانگانی (در شرق میندانائو) ، جنوب ک.تاباتو، شبه جزیره ی زامبوانگا (در غرب میندانائو)، سواحل جنوبی پالاوان و سواحل شرقی بورنئو هستند و جنگهای ویرانگر دولت فیلی پین علیه مسلمانان هم باعث شده است تا عده ای از آنها، که در حالت تبعید و مهاجرت به سر می برند، به شهرهای بزرگ مسیحی درمناطق لوزون و ویسایاس برده شوند. اما به رغم گستره ی وسیع جغرافیایی وبه دلیل وضع سنتی زندگیشان و سادگی افکار و رفتار شان که ازمحیط زندگی آنها نشأت می گیرد، در مقایسه با دو قوم مهم دیگر کم جمعیت تراند و اکثراً در فقر بیشتری به سر می برند.

از لحاظ اقتصادی، معاش سنتی آنها ماهیگیری بوده است که پس از رشد بازرگانی دریایی در این منطقه بین قرون ۱۶ – ۱۵ بین چین و هند، این مردم وارد بازرگانی دریایی و گردآوری محصولات جزایر شرقی جنوب شرق آسیا و انتقال آنها به جزایر غربی شدند و همین امر آغازی برای شکوفایی تمدنشان شد. در واقع به دلیل همین ارتباطات دریایی می توان گسترش اسلام و تمدن در این منطقه را هم به آنها نسبت داد.

با اشغال مانیل به وسیله اسپانیا و در پی آن استعمار فیلی پین، پادشاهی سولو خطر بزرگتری برای استعمار اسپانیا محسوب شد تا میندانائو بنابراین بی درنگ تمهیداتی برای تضعیف و نابودی این تمدن صورت گرفت که منجر به جنگهای ویرانگر اسپانیا در سولو و برونئی شد.

بنابراین نتیجه ویرانگریها تضعیف پادشاهی سولو، از دست دادن سرزمینهای اسلامی و شش محاصره و قرار داد صلح ناپایدار بود که آخرین آن چند سال پیش از شکست اسپانیا به آمریکا و تحویل فیلی پین منعقد شد.

البته این امر نتوانست پادشاهی سولو را کاملاً از پا در آورد و باعث شد تا این کشور برای بقای سیاسی خود تلاش های مذبوحانه ای بکند که از آن جمله می توان تلاش برای همکاری و اتحاد با استعمار انگلیس و هلند را نام برد که اینها هم خیلی کارساز نبود و این دو ابر قدرت وقت هم به پادشاهی سولو به عنوان بازیچه ای در معاملات سیاسی خود می نگریستند. بنابراین بهترین راه برای حفظ تمامیت ارضی در فعالیتهای چریکی و راهزنی دریایی شناخته شد.

در قرون هجده و نوزده که پادشاهی مگیندانائو افول کرد و از هم پاشید و پادشاهی سولو هم رو به نابودی بود، فرمانداران و ناخدایان تاوسوگ با بدست آوردن خود مختاری نسبی به راهزنی دریایی مشغول شدند و نه تنها مردم خود را وارد این کار کردند بلکه با وعده ی آزادی و زندگی شرافتمندانه تری که به بومیان فیلی پین زیر سلطه اسپانیای استعمارگر می دادند آنها را نیزوارد صفوف خود کردند.

حکومت مرکزی سولوهم در قبال این خود مختاری که به فرماندهان و رجال خود داده بود، برای مدت محدودی رونق سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کرد تا آنکه در اواخر قرن نوزدهم با وارد شدن تسلیحات و ناوگان پیشرفته ی جنگی اسپانیا و انگلیس، این فعالیتها هم رو به افول گذاشت و با ورود آمریکا به صحنه و استقرار نگهبانان ساحلی و تحکیم قوانین گمرکی تقریباً دزدی دریایی جای خود را به قاچاق داد.

امروزه عمده ی در آمد تاوسوگها، به غیر از آن گروه کوچک که نهایتاً در سواحل میندانائو و پالاوان سکنی گزیدند و به کشاورزی نیز مشغولند، از راه قاچاق کالا و مواد مخدرحاصل می گردد و گفته می شود شهر زامبوانگا به عنوان شهری مملو از کالا های قاچاق هنگ کنگ یا سنگاپور معروف شده است.

۲-اقوام ایرانون، مارانائوومگیندانائو:

این اقوم را به سختی می توان به طور جداگانه مطالعه و بررسی کرد. در واقع باید آنها را سه شاخه از یک قوم شناخت. اینها بومیان مالای میندانائو هستند . دکتر سزازر معجول بر آن است که دو ملیت مارانائو و مگیندانائو هر دو از ریشه ی ایرانون هستند ، چرا که شجره ی خاندانهای پادشاهی و مذهبی هر دو به اجداد ایرانون بر می گردد. از طرفی پیتر گوینگPeter Gwing)) کشیش و مبلغ پروتستان آمریکایی در میان مسلمانان بر این باور است که مارانائو و ایرانون دو لهجه ی مختلف از یک زبانند . مگیندانائوهای عامی اعتراف می کنند که نه زبان مارانائو را می فهمند و نه ایرانون را، ولی از طرفی دیگر جامعه شناسان هر سه گروه را از یک خانواده می دانند و از سویی پروفسور سوهارتو امبولودتو مشاور فرهنگی بنیاد آسیا که خود اهل مگیندانائوست می گوید قومی به نام مگیندانائو وجود ندارد. هر چه هست ایرانون است و مگیندانائو صرفاً نام پادشاهی است که گستره ی آن محدود به جزیره ی میندانائو بوده چون حکام مسلمان آن دیار به این نام شناخته می شده اند، در ضمن مردمی که در شهرهای تحت حکومت این خاندان زندگی می کرده اند به نام مگیندانائون اطلاق شده است (وگرنه اینها ایرانونهای شهرنشین بوده اند) و جزیره هم به این نام خوانده شده و شماری از اسپانیایی ها به خاطر ضعف تلفظ به آن نام میندانائو داده اند.

از لحاظ محدوده ی جغرافیایی ،

مارانائوها بومیان ارتفاعات کوههای غربی میندانائو اطراف دریاچه لانائو هستند. به طوری که امروزه در استان لانائو جنوبی ۳۶ شهر فلاتی هست که ۱۸ شهر آن دور دریاچه واقع شده است، نام این شهرها هم مانند تاوسوگها از محیط زندگیشان گرفته شده که به معنی اهالی دریاچه ی رانائوست . توضیح اینکه نام دریاچه به زبان مارانائوست و چون در زبان ایرانون “ر” به عنوان “ل” تلفظ می شود، بنا بر این نام آن به عنوان “لانائو” معروف شده است.

البته محدوده ی حقیقی و اصلی مارانائوها منحصر به ناحیه ی کنونی آنها نبوده و پیش از حمله ی اسپانیایی ها در قرن ۱۶ و بیرون راندن مسلمانان، سواحل شمالی میندانائو بین تاگوروان یا تاگولوان و میسامیس محل سکنای آنها به حساب می آمده است.

در واقع ایرانونها بومیان مناطق کوهستانی و تپه ای شمال غرب استان فعلی مگیندانائو، بین محدوده ی مارانائوها و مگیندانائوها هستند و گستره ی تاریخی آنها بسیار بزرگتر از امروز بوده و تاحدی پیچیده است. اگر ماگیندانائو را ایرانون در قالب شهری فرض کنیم آنوقت محدوده ی قوم ایرانون می تواند شامل تمام آن مناطق شود که مگیندانائو روی آن ادعا دارد ولی اگر نخواهیم به تفسیر امروزی بسنده کنیم باز هم محدوده ی ایرانونها دست کم تا مدتها پیش زمینه ی مهاجرت مسیحیان و بیرون راندن آنها در اوایل قرن ۲۰ در طول سواحل خلیج اللیانا در غرب کوتاباتو بوده است.

قوم مگیندانائو به تفسیر امروزی ، ساکن مناطق پست دره ی رودپولانگی یا رودمیندانائو هستند و از این جهت حتی قدری نسبت به سرزمین خود ، در مقایسه با سایر قبایل، به دیده ی تفاخر نگاه می کنند. تاریخ این قوم کاملاً وابسته به تاریخ ایرانونهاست و بدین جهت باید توجه داشت چرا این مردم نسبت به زندگی در کنار رودها پایبندی تعصب وار دارند.

خود ایرانونها از اقوامی هستند که در دریانوردی تبحر داشته اند و در واقع جیمز فرانسیس در تحقیقات گسترده ی خود ثابت می کند که تمام فعالیتهای راهزنی پادشاهی سولو با حمایت ایرانونها و بانگنگی ها صورت می گرفته و به گمان او به همین دلیل است که ما امروزه در اقصا نقاط جنوب شرق أسیا مثل سوماترا به بومیانی از قبیله ی ایرانون بر می خوریم. با در نظر گرفتن این امر و اینکه تالای ها اصولاً از طریق مسیرهای آبی با هم و محیط اطرافشان ارتباط داشته و اگر مجبور نمی شدند هرگز به اعماق جزایر (که کاملاً پوشیده ازجنگل بود) عقب نشینی نمی کرده اند می توانیم هم به این مسئله پی ببریم که چرا ایرانونها امروزه مقیم ارتفاعات هستند و نیزچرا مگیندانائوها هرگز کناره رودخانه را ترک نکرده اند.

شکل گیری تمدن مگیندانائو مرهون سلطه ی یک خاندان برشهرها و روستاهای کشاورزی بود که در کنار رودهای عمده ی اطراف کوتاباتو زندگی می کردند و این ساختار مدنی در زمان رشد و توسعه ی پادشاهی مگیندانائو هم حفظ شده و اتباع مگیندانائو در تاسیس جوامع خود همیشه سعی می کردند شکل سنتی استقرار در کنار رودها و استفاده از زمینهای مجاور را عمدتاً برای کشت برنج حفظ کنند. حتی در این رابطه آن جوامعی که نزدیکتر به دهانه ی رود پولانگی و در مجاور مراکز تاریخی و سیاسی مگیندانائو بودند خود را به واسطه ی این نزدیکی خوشبخت تر از افرادی می دانستند که در بالای رود زندگی می کردند. در شکل کلی تر از آنجا که قدیمی ترین تمدن در جزیره، از آن مگیندانائو ها بود احساس تفاخر آنها تاحدی، در مقایسه با سایراقوام، بیشتر بود به ویژه این تفاخر را می توان در تفکرات سنتی در مقایسه با اقوام غیر مسلمان مشاهده کرد.

در اثر تداوم ساختارهای اجتماعی سنتی تا عصر حاضر این برتری ها نوعی حس تکبر و خود بزرگ بینی در مگیندانائوهاایجاد کرد که همین امر عامل زوال آنها گردید!‌

ازنتایج این تکبر بی مورد ذهنیت مگیندانائو برای زندگی در ارتفاعات است. در اثر استمرار زندگی سنتی که نزدیکی به مراکز قدیمی تر تمدن را تشویق می کرد، یک ذهنیت انتزاعی و ارزش گرایانه مبنی بر تناسب معکوس ارتفاع جغرافیایی محل زندگی یک قوم با موقعیت اجتماعی آنها در مگیندانائوها شکل گرفته که طی آن بومیان ارتفاعات را پست تراز خود می پندارند. به همین دلیل آنهااز گسترش سیطره ی سیاسی و اجتماعی در ارتفاعات جزیره پرهیز و به مناطق ساحلی و رودخانه ای بسنده کردند.

این امربه طور طبیعی، منجر به محدود ماندن اسلام به دره ها (آنهم منحصراً دره های رودپولانگی) (به استثنای مناطق مارانائو) و سواحل شد و بخش اعظم جزیره از پذیرش و گسترش اسلام محروم ماند. به طوری که حتی بزرگترین سلطان این سلسله به نام سلطان قدرت ا…، در قرن هفدهم، با آنکه بخش اعظم جزیره را فتح کرد ومردم را علیه تهاجمات اسپانیا متحد ساخت، هیچ تلاشی برای مسلمان کردن سایر قبایل جزیره ننمود.

علاوه بر این، قوم مگیندانائو هیچ ارزش و هویتی برای سایر قبایل قائل نبود و تا جایی که در سیطره ی این تمدن بود مسلمانان به غارت ، اسارت و برده سازی و فروش بومیان بدوی مقیم جنگل می پرداختند و همین امروز نیز تا حدی وحشت و نفرت در دل قبایل همسایه ی مسلمانان مثل مانوبوها ، تیبولی ها و تیرورای ها ایجاد کرد که این اقوام دیگر هرگز مبلغین متاخر اسلام را در خود راه ندادند و زمانی که مبلغین (میسیونرهای) آمریکایی وارد صحنه شدند ، به راحتی و فوج فوج به دین مسیحیت در آمدند.

از پیامدهای دیگر تکبر مگیندانائوها غرق شدن آنها درتمدن غرب و از دست دادن دستاوردهای گذشته است. توضیح اینکه قومی که خود را طلایه دار تمدن اسلام و هویت ملی مورو می داند، برای حفظ برتری خود در مقایسه با قبایلی که همه را در نظام اجتماعی از خود پست تر می شمارد، با آغوش باز هر چیز که ظاهر پیشرفته و متمدن داشته باشد می پذیرد و برای حفظ منزلت خود سعی می کند تا لایق آن دستاوردهای جدید شود. به تعبیری انسان را در خدمت دستاوردهای تمدن قرار می دهد نه آنکه این دستاوردها را در خدمت انسان بداند. این طرز تفکر باعث شده است تا در طی تماس با فناوری برتر اسپانیا و آمریکا، این قوم بیش از گنجایش تمدن دیگر الهام گیرد و نهایتاً در رقابت با سایرین و بویژه همان اقوام یاد شده پیشی گرفته، هویت و شخصیت ملی و اسلامی خود را باخته و غرق در فرهنگ بیگانه با فرهنگ نیاکان خود شده اند.

شاید هم بتوان گفت دلیل این خود باختگی طبیعی است و بر می گردد به اینکه حفظ میراثهای سنتی در محیط زیست مگیندانائو، در مقایسه با ایرانونها و مارانائوها مشکل بوده است و قوم ناچار به پذیرش راههای ساده تر تجدد گرایی می شود. یا حتی اینکه به دلیل قابل دسترس بودن محیط زیست این قوم ، تجددگرایی خیلی سریعتر در مقایسه با دو شاخه ی قومی دیگردر آن راه یافته است. در هر صورت نتیجه اینکه امروزه قوم مگیندانائو حتی وارث بخش کوچکی از آن میراث فرهنگی نیست که بدان افتخار می کردند.

از طرفی مارانائو و ایرانونها با توجه به اینکه فرهنگ غنی درجزیره نداشته اند و تعدادشان هم کمتر از مگیندانائو بوده است، در مقایسه با مگیندانائوها متواضع تر و در عین حال در حفظ میراث مشترک خود سختکوشترند. در تعریف قوم ایرانون می توان گفت اینها سابقه ی کهن دریانوردی دارند و نام آنها هم از قایقهایشان به نام داتونگ گرفته شده که هم محل زندگی موقتشان در دریا و هم وسیله ی گذران زندگیشان بوده است.

به غیر از پیترگوینگ که معتقد است مگیندانائو به معنی مردم مناطق پست است، سایر محققین معتقدند که تا قبل از شکل گیری یک پادشاهی قوی در میندانائو بدست ایرانونها، قومی به نام مگیندانائو وجود نداشته است.

توضیح اینکه خاندان پادشاهی مگیندانائو خود را از نسل ازدواج شریف کابونسوان با یک شاهزاده ایرانون می دانند.

امروزه سیطره ی قوم ایرانون بیشتر در ارتفاعات است تا کنار سواحل و دلیل آن هم می تواند عقب نشینی این قوم به داخل جنگلها در اواخر قرن نوزده با استیلای نیروی دریایی اسپانیا بردریاهای جنوبی قلمداد شود، چرا که این قوم به دلیل فعالیت های دریایی اش بیشترازسایر اقوام مورد وحشت استعمارگران و تحت تعقیب آنان بوده است.

ازویژگی های قوم مارانائو این است که در اواسط قرن بیستم شمارشان در مقایسه با مگیندانائوها، کمتر بود ولی امروزه هم به قولی بیشترین تعداد جمعیت را در اقوام مسلمان دارد و در تمام نقاط فیلی پین پراکنده شده اند.

این پراگندگی از حدود سالهای ۱۹۷۵ شروع شد، زمانی که مارکوس علیه مسلمانان اعلان جنگ کرد و ارتش به قتل عام آنها پرداخت. در نتیجه ی این جنایات عده ی زیادی از مسلمانها از سرزمینهای خود آواره و به مانیل و سیبو و سایر شهرهای مهم مسیحی انتقال داده شدند.البته درآن زمان آواره گی و نقل مکان مصیبت مشترک همه ی قبایل مسلمان بود و مارانائوها در این سهم بیشتری نداشتند ولی این قوم به دلیل چند ویژگی از جمله اتحاد قومی و عشیره ای، شم اقتصادی و خصلت کوچ نشینی و مهاجرت قومی که در اقوام دیگر رو به کاهش گذاشته است، از این فرصت بهترین بهره برداری را نموده و از شهرهای بزرگ مسیحی و خویشاوندان مهاجر به عنوان سکوی پرتابی به منظورپخش شدن در سراسر کشور استفاده کردند. امروزه اغلب مارانائوهای مهاجر که خارج از موطن اصلی زندگی می کنند به کار معاملات ارزی ، تعمیر و خرید و فروش تلفن همراه، قطعات الکترونیک ، جواهر و پوشاک، مشغولند. این قوم با اینکه در موطن خود در میندانائو در مقایسه با سایر اقوام بیشتر به دین اسلام پای بندند ولی به مناطقی که مهاجرت کرده اند به دلیل فقر اقتصادی و فشارهای اجتماعی شماری از آنها به امور نامشروعی چون قاچاق سی دی های غیر مجاز، و مواد مخدر، و سرقت مسلحانه هم روی می آورند.

به هر حال این قوم از لحاظ تطبیق با شرایط محیطی و درک چالشهای جدید، از سایرین سریعتر عمل می کنند و به همین دلیل هم در طی سی سال اخیر رشد آنها از سایرین سریعتر بوده است.

علاوه بر این دو قوم همریشه به نام های: مگیندانائو و ایرانون خونگرم ترند و با غریبه ها زودتر می جوشند. البته به دلیل زرنگی و شم اقتصادیشان فرصت طلبتر هم هستند و باورهای طنزعامه حاکی از آن است که مارانائوها از فردغریبه پذیرایی مفصلی می کنند ولی در نهایت ممکن است از او درخواستهایی نمایند که برآورده کردن آنها چندان هم آسان نیست.

۳-اقوام سامال، یاکان، باجاو، بانگینگی، پالاوانی، جاماماپون و ملبوگنون:

وجه مشترک همه ی قبایل یاد شده این است که در حیطه ی قلمروی سنتی تاوسوگها با عنوان سلطنت سولو به سر می برند و ملبوگنون و همه ی آنها خویشانی هم در خارج مرزهای فیلی پین، از جمله صباح مالزی و بعضی جزایر اندونزی دارند.

پالاوانی ها بومیان سواحل جنوب وغرب جزیره ی پالاوان هستند. یاکانها درارتفاعات جنوب شبه جزیره ی زامبوانگا و جزیره ی باسیلان زندگی می کنند و گفته می شود از نسل مالای نبوده و ریشه ای ابیجانی دارند و اجداد آنها از گینه ی نو به این منطقه مهاجرت کرده اند. علاوه بر این تنها بخشی از آنها مسلمانند و درک عمیقی از اسلام ندارند.

از ویژگی های مشترک قبایل سامال ، باجاو و بانگینگی دریانوردی است در واقع باجاوها تقریباً هیچ اقامتگاهی در خشکی ندارند و تمام زندگیشان در قایق و روی آب می گذرد. بنابراین قایقهای آنها طوری ساخته می شود که دارای کلبه ای برای زندگی هم باشد. به باجاوها کولی دریایی هم می گویند و بعضی پژوهشگران، مثل مزار معجول ، قائل به آنند که اینها همان قوم orang laut هستند که در طول تاریخ سریویچایا و مالاکا، به خاندان پادشاهی آن تمدنها وفادار ماندند و در صورت تهاجمات دشمن به یاری آنها می شتافتند.

البته این قوم از آنجا که پایگاه ثابتی ندارند به طوردائم روی دریاهای میان مالزی، هند و چین تا شمال استرالیا در حال سیرند. شاید اقوام غربی آنها طبق تعاریف دکتر معجول و سایرین از قدرت نظامی قابل توجهی برخوردار باشند ولی قوم و خویشان شرقی آنها در فیلی پین بسیار ضعیف و ابتدائی زندگی می کنند. اینها از هیچ هنری بهره ندارند وبه محض رسیدن به بنادر صرفاً به گدائی می پردازند زیرا هیچ کالایی برای ارائه ندارند. در واقع در جامعه شناسی فیلی پین جزو ابتدایی ترین قبایل محسوب می شوند.

پیتر گوینگ معتقد است که تنها بخشی از باجاوها مسلمانند و حتی در میان آنها هم مسلمانان اسمی به چشم می خورند که نه هیچ درکی از اسلام دارند، و نه اسلام در هیچ جنبه ای از زندگیشان نقش دارد چرا که کل جوامع آنها متشکل از قایقهایی است که بی هدف میان جزایر جنوب شرقی آسیا درگذراند.

سامالها و بانگینگی ها از اهمیت اجتماعی بیشتری برخوردارند. اینها در واقع در طول حیات سیاسی پادشاهی سولو، دست راست قوم تاوسوگ به حساب می آمده اند و مثل تاوسوگها به دریانوردی، تجارت و لشکرکشی مشغول بوده اند. جیمز فرنسیس ورن محقق استرالیایی طبق اسناد تاریخی نام قبیله ی کوچکتر را “بالانگینگی” معرفی می کند که امروزه به این قبیله نام خلاصه شده ی “یانگی نگی” اطلاق می شود. در حال حاضراینها از لحاظ تعداد در مجموعه جزایرسولو بسیار کم و ناچیزند و گفته می شود زادگاه اصلیشان جزایر اندونزی بوده است، اما از آنجا که در قرون هجده و نوزده با پادشاهی سولو در دزدی دریایی و تاراج کشتی های تجاری اروپائیها دست داشته اند، عده أی از آنها به مجموعه جزایرسولو نقل مکان کرده اند.

“سامالها” یا “ساماها” از لحاظ تعداد بیشتر از بانگینگی ها، و از لحاظ مرتبه ی اجتماعی و تمدن برتر از یاکانها، باجاوها و پالاوانی ها بوده اند و بنابراین با آنکه همیشه به پادشاهی تاوسوگها وفادار مانده اند، اما از لحاظ فرهنگی مثل ترکها و فارسها در ایران، با تاوسوگها برابری می کنند. این قوم ظاهراً از تاوسوگها یا در مراحل اولیه بیشتر بوده اند و یا مهاجرتهای بیشتری داشته اند. از ویژگی های این مهاجرتها اینکه در هر جزیره ای که وارد شدند آنرا به نام قوم خود نامیدند، نمونه آن غیر از زادگاه اصلیشان در مجموعه جزایرسامال در سولو، جزیره ی سامال در خلیج داوائو و جزیره ی سامار در ویسایاس است. احتمالاً مهاجرت آنها به جزیره سامار مربوط به قبل از مسلمان شدنشان است، چرا که نه تنها امروزه همه ی بومیان اصلی سامار مسیحی اند ، بلکه ما در بدو ورود اسپانیائی ها هم خبری از برخورد آنها با مسلمانان در این جزیره نشنیده ایم. ولی مسلمانان داوائو خود بر این باورند که جزیره ی سامال در شرق شهر داوائو زمانی مسلمان نشین بوده و هنوز هم عده ای از مسلمانان بومی در آن وجود دارند. جاماماپونها از اقلیتهای بسیار کم و مقیم جزایر کاکایان سولو در نیمه راه بین مجموعه جزایرسولو و پالاوان هستند.

۴ – اقوام سنگیل و کاراگان

اینها بومیان نواحی داوائو هستند که از جزیره ی سنگیه ی SANGIHE اندونزی به میندانائو مهاجرت کرده اند، و امروزه در ارتفاعات نزدیک به خلیج داوائو و در اطراف شبه جزیره ی ســـارانگانی زندگی می کنند.

در دهه ی ۱۹۶۰ میلادی تعداد آنها حدود پنجاه هزارنفر بود. خانواده های با نفوذ تاوسوگ داوائو که در داوائوی جنوبی املاکی دارند می گویند بعد از آمدن آنها به این مناطق متوجه شدند که آنجا بومیانی دارد که خود را مسلمان می دانند ولی از دین اسلام هیچ اطلاعی ندارند. ایشان مدعیند که در نیاکان این بومیان اجداد تاوسوگ را یافته اند ولی چون در گذشته مسلمانان به این مناطق نمی آمدند ارتباط بین نسلهای بعدی قطع شد و بنابراین اکنون این بومیان تنها خاطره ایی که از دین نیاکان خود دارند محدود به نام اسلام می شود.

کاراگانها بومیان غالب منطقه ی داوائو بودند. لازم به ذکر است که نیمه ی قرن نوزدهم بومیان داوائو مسلمان بودند و آخرین حاکم آن داتوباگو، از خاندان مگیندانائو و منصوب از طرف سلطان بوأیان بود. سلسله ای از مگیندانائو که در مناطق بالای رود خانه حکومت می کرده است، که با ورود اسپانیایی ها و خیانت حاکم جزیره سامال، از نیروهای اسپانیایی شکست خورد و منطقه ی داوائو ضمیمه ی تصرفات اسپانیا شد. دراین زمان تمام مناطق ساحلی زیرسیطره ی قوم مسلمان کاراگان و مناطق جنگلی و کوهستانی نیز محل اقامت اقوام کافر مانوبو، ماندایا و باگوبو بود.

اسپانیایی ها در آغاز ورود به کشتار مسلمانان و آتش زدن شهرها و روستاهای آنها می پرداختند اما طولی نکشید که با باقی مانده مسلمانان که در حواشی مناطق اشغال شده به سر می بردند قرارداد صلح را امضاء و کشیشهای کاتولیک را برای مسیحی کردن آنها به داوائو گسیل داشتند. بنابراین تا مدت مدیدی نتیجه ای حاصل نمی شود تا اینکه پیش از تحویل فیلی پین به آمریکا دو کشیش یسوعی به این منطقه اعزام شدندو با روش های جدیدترو بهترویژه ی یسوعیان اهالی رافوج فوج به دین مسیحیت در آوردند. بومیان متعهد تر که از مسیحی شدن اقوام خود ناراحت بودند آنها را طرد کردند و بنابراین قوم کاراگان به دو گروه مسیحیان مهاجر به مناطق بالای داوائو و مسلمانان مقیم مناطق تپه ای و کنار رودها تقسیم گردید.

البته در اثر حجم انبوه مهاجرت مسیحیان از جزایر لوزون و ویسایاس به داوائو در قرن بیستم، امروزه اهالی بومی کاراگان به ندرتدر میان مردم داوائو به چشم می خورند!

دین اسلام در منطقه

برای بررسی ریشه های تاریخی اسلام در میندانائو و سولو متاسفانه هنوز به طور اساسی کار نشده است. مهمترین دلیل این است که خود مسلمانان این منطقه اگر چه دارای محققین و متفکرین زبده هستند ولی تعدادشان بسیار کم است و این چند نفر نمی توانند به همه ی جنبه های این پژوهش تاریخی بپردازند. دومین دلیل اینکه متفکرین خاورمیانه هم دیری نیست که با مسلمانان فیلی پین آشنا شده اند و در واقع تا دهه ی شصت میلادی بسیاری از مردم کشورهای اسلامی حتی نمی دانستند که در این نقطه از دنیا هم مسلمان وجود دارد ! پژوهشگران غربی هم که از همه آشناتر به مسائل این منطقه هستند از آنجا که اسلام شناس نبوده اند و با تاریخ و فرهنگ سایر ملل مسلمان أشنایی ندارند نتوانسته اند به طور زیربنایی کاری از پیش ببرند.

طبق منابع موجود در فیلی پین که به دست مسیحیان تهیه شده آمده است که اسلام حدود قرن چهاردهم و پانزدهم به وسیله بازرگانان عرب به این منطقه آورده شد. ولی آنها هم به همین بسنده می کنند و به کنکاش جزئیات نمی پردازند. همچنین باید توجه داشت مسیحیان همانهایی هستند که ابن سینا، رازی و خیام را هم عرب می دانند و هیچ فرقی بین تعریف عرب و مسلمان قائل نیستند.

در حالی که دلایل کافی وجود دارد برای اثبات اینکه بازرگانان عرب هیچ نیازی به آمدن تا این جزایر دور دست را نداشته اند، وقتیکه تمام نیازهای بازرگانی خود را می توانستند در بندر مالاکا برآورده کنند. و اگر هم عربها به این جزایر آمده باشند تعدادشان آنقدر کم بوده است که نمی توانستند مسئول مسلمان شدن همه ی اهالی بوده باشند.

از طرفی خود اهالی بر این عقیده اند که نیاکانشان صوفی بوده اند. همچنین در نواحی قابل ملاحظه ای از مگیندانائو و هولو نفوذ تصوف هنوز بسیار است و بومیان به واسطه ی آن در برابر تبلیغات وهابیون مقاومت کرده اند. بعضی از این صوفیان حتی خود را سنــی هم نمی دانند و بعضی دیگر ابراز علاقه ی بسیار به تشیع کرده اند و به طور رسمی خود را شیعه به حساب می آورند.

خاندان آمپاتوان از خاندانهای بانفوذ قوم مگیندانائو است که البته تحت تأثیر تهاجم فرهنگی تجددگرایی، هویت اصلی خود را باخته است، به قول آگاهان شجره ی خود را تا به شخصی از نسل عبدالقادر جیلانی، موسس فرقه ی کبرویه می رساند. از طرفی، گروهی در میان هر سه قوم بزرگتر دارای نام خانوادگی قادری اند و خود را از نسل دراویش قادری محسوب می کنند.

البته باید توجه داشت که به دلیل عدم انسجام فکری در تعالیم صوفیه و تسامح این فرقه در برابر بسیاری مسائل عقیدتی، تصوف در برابر تهاجم مسیحیت، به ویژه از نوع پروتستان که به وسیله آمریکائیها و با درایت و صبر بسیار به مسلمانان عرضه شده، واکنش مناسبی نشــــان نداده است و در نتیجه ی از هم پاشیدگی اش، پیروزی زیادی در همه ی عرصه ها نصیب مسیحیان کرد.

در دهه ی شصت میلادی با فعالیتهای یک سناتور مسلمان از قوم مارانائو به نام سناتور دوماکائو آلونتو، یک حرکت انقلابی برای اتحاد مسلمانان و سازماندهی فعالیتهای مذهبی و فرهنگی آنها در فیلی پین صورت گرفت که در اثر آن اولین کمکهای نقدی و فرهنگی از طرف کشورهای: اندونزی ، پاکستان، مصر، عربستان، لیبی به طرف منطقه میندانائو و سولو سرازیر شد.

از این به بعد ما شاهد فعالیتهای تبلیغی و بیداری اهل تسنن در میان مردمی هستیم که به طور عمده خود را صوفی می دانستند. این مبلغین عصر جدید به دلیل از هم پاشیدگی فعالیتهای مبلغین قدیم ( که صوفی شناخته می شوند ) در این دوره، توانستند تقریباً تمام اقوام مسلمان به استثناء مگیندانائونها و برخی دیگر را به جرگه خود در آوردند.

از نکات اسفباری که اهل تصوف به ویژه در میان قوم مگیندانائو به آن گرفتاراند، می توان مواردی چون عدم درک صحیح از قبح ازدواج مسلمان با مسیحی را نام برد، به طوری که حتی شنیده شده است که در خانواده ای معروف و با نفوذی چون سینسواتهای مگیندانائو دخترانشان را هم به ازدواج مردان مسیحی در می آورند! انتقاد دیگری که در مردان این خانواده ها وجود دارد اینکه امروزه حتی فرزندان آنها خود را مسلمان نمی دانند!

پیترگوینگ مبلغ پروتستان در انتقاد از این مسلمانان می گوید: مساجد آنها کم و ویران است. مردمشان حتی نمازهای پنجگانه را هم به جا نمی آورند. اصول اخلاقی اسلام چون منع نامشروع لذت جنسی، قمار، زنبارگی ، دزدی و قتل نفس را مراعات نمی کنند، واکثر آنها فقیر و مطیع اوامر ثروتمندان هستند.

خوشبختانه بعد از زحمات سناتور آلونتو و ورود وهابیون بسیاری از این نواقص در میان اقوام ایرانون، مارانائو، تاوسوگ ،کاراگانها و جیره خواران آنها رخت بر بسته است، ولی در مگیندانائو ها به دلیل تکبر بی مورد تاریخی و فرهنگی و نیز مقاومتشان در برابر مبلغین جدید، همه ی این عوامل دست در دست هم، کمر به نابودی قدیمی ترین قوم میندانائو بستند.

اما به جهت فعالیتهای تشیع، از طرفی با آنکه موسسات دینی و فرهنگی شیعه بسترهای مناسب بسیاری را از دست داده اند، ولی هنوز به دلیل بقای نهادهای ولو تضعیف شده ی تصوف در میندانائو و نیز مشترکات فرهنگی که در زیر به ذکر آنها پرداخته می شود، امکان و فرصت فعالیتهای مناسبی را به وجود آورده است.از طرف دیگر، مسایل فرهنگی که ورود تشیع به میندانائو ایجاد کرده است مسائل حساس و به نوبه خود در آینده حاد خواهد بود.

توضیح اینکه به واسطه ی فعالیتهای شماری از دانشجویان تند روی ایرانی در حدود سی سال اخیر، و از طرفی تعدادی از برادران اهل تسنن که در تماس با آنها بوده اند، احساس می کنند که به اعتقادات آنها به وسیله این افراد هتک حرمت شده است، از طرفی هم تعدادی از بومیان اهل دل که در نتیجه ی تبلیغات آنها به مذهب تشیع گرویده اند، با برخورد احساساتی با برادرانشان به حساسیتهایی دامن زده اند که در غیر این صورت وجود نمی داشت.

متاسفانه در میان این تازه شیعیان افراد زیادی به چشم می خورند که به دلیل منافع دنیوی و مقام و منصب دولتی یا اجتماعی، برای تصفیه حسابهای خانوادگی با وهابیون، به عنوان عناصر دولت و ارتش فیلی پین در خیانت به مردم خویش به تأمین اهداف دشمن ضد اسلامی یعنی دولت، ارتش مسیحی و ارباب آن و سازمانهای جاسوسی آمریکا می پردازند.

در نتیجه دولت هم به اختلافات تشیع و تسنن پی برده است و از آن در جهت تضعیف مسلمانان و استثمار و غارت منـــــابع آنها بهره می برد.

نگاهی به ریشه های تشیع در میان مسلمانان فیلیپین

رایزنی فرهنگی در ادامه تلاش برای یافتن ریشه های اوّلیه تعلیمات اهل البیت(علیهم السلام) در میان مسلمانان شافعی مذهب فیلیپین با آقای دکتر ابراهیم بهجین شکیر ا… از پزشکان متعهد هولو واقع در میندانائو که در حال حاضر به عنوان سلطان، سلطان نشین هولو و شمال برنئو برگزیده شده است در حاشیه سمینار خانواده در سیره و سنت نبوی(صلی الله علیه واله) در شهریور ماه ۸۵ گفتگویی انجام داد.

شایان توجه است انگیزه برای ردیابی اعتقادات اوّلیه تشیع در میان مسلمانان شافعی مذهب فیلیپین هنگامی حاصل شد که این رایزنی به آداب و رسومی در میان مسلمانان فیلیپین دست یافت که نشانگر مراسم و احترام ویژه آنان برای دهه محرم(عاشورا) است.

براساس بررسی های انجام شده با استناد به اخبار و نوشته های مختلف روز عاشورا مردم مناطق نزدیک دریا سعی می کنند آب آشامیدنی را از مناطق پائین به مناطق کوهستانی نزد مردمی ببرند که برای دسترسی به آن با مشکلاتی روبرو هستند و از سویی در یکی از درگیریهای مسلمانان میندانائو با سربازان آمریکایی در آن زمان، که در سالهای اوّلیه استعمار فیلیپین به وسیله آمریکا رخ داد، تمام جنگجویان و مدافعان مسلمان قتل عام شدند که هنوز مردم منطقه میندانائو آن را به نام “جنگ کربلا” می نامند. بدون اینکه خود از دلیل، چگونگی و ریشه آن اطلاع داشته باشند. بنابراین رایزنی فرهنگی به دنبال تحقیق در خصوص موضوع مورد نظر در گفتگوی انجام شده با سلطان شکیرا… ، نامبرده اسنادی را ارائه نمود که نشان دهنده ورود دین مبین اسلام به سرزمین هولو واقع در میندانائو از سوی کسانی است که اوّلین بار اسلام را به این نقطه از فیلیپین معرفی نمودند در حالی که قبلاً عقیده بر این بود دین مبین اسلام به وسیله افراد دیگری نیز به نقاط میندانائو آورده شده است.

بنابر مدارک ارائه شده، یکی از فرزندان حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) که برای تجارت و گسترش اسلام به مجموعه الجزایر هولو واقع در میندانائو سفر کرده بود با دختر حکمران هولو در آن زمان ازداوج کرد و به نام سلطان شریف الهاشم پس از سلطان هولو به مقام سلطانی رسید و به تبلیغ اسلام و ارائه تعالیم تشیع به مردم ان زمان پرداخت.

اسناد ارائه شده نشان می دهد که دو نفر دیگر نیز از وابستگان حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) نیز همراه وی به هولو سفر کردند و آنها نیز به نوبه خود به تبلیغ اسلام پرداختند.

پس از درگذشت سلطان شریف الهاشم فرزند ارشد او با عنوان سلطان کمال الدین اوّل مقام سلطانی هولو و شمال برنئو را بر عهده گرفت و سپس یکی از فرزندان او سلطان امیرالامراء بر مسند سلطان نشین هولو تکیه کرد و پس از او سلطان معزالمودین امور سلطان نشین را بر عهده گرفت. سلطان بعدی سلطان نصیر اوّل و به دنبال او سلطان باتاراسا بود که امور سلطان نشینی را بر عهده گرفت و پس از او سلطان مولی الوسیط اوّل و سپس سلطان صلاح الدین کارامات عهده دار امور سلطان نشین سولو و شمال برنئو گردیدند.

مدارک نشان می دهد که دو نفر از پسران سلطان صلاح الدین کارامات یکی به عنوان شاهزاده برونئو و دیگری به عنوان شاهزاده سولو (اُستانی که هولو بخشی از آن است) عنان حکومت های آن زمان برونی و سولو را بدست گرفتند.

سلطان نشین شمال برنئو با واسطه ُنه نسل به سلطان فعلی یعنی سلطان ابراهیم بهجین شکیرا… رسیده است که با او این گفتگو انجام شد. لازم به ذکر است مدارک نشان می دهد که فرزندان شاهزاده سولو پس از سه نسل به حکومت خویش ادامه ندادند و مجدداً سلطان نشین های هولو و شمال برنئو با قسمتی از مالزی (صباح) یکی شدند و به همین دلیل سلطان فعلی خود را سلطان هولو و شمال برنئو نامیده است.

اگر چه سلطان نشین هولوسولو در زمان تقویت حکومت مرکزی مانیل به وسیله اشغالگران آمریکایی و با توطئه آنان منحل گردید و در عمل امور اداری سلطان نشین های هولوسولو و شمال برنئو، که در واقع سلطان نشین مسلمان بوده است، به وسیله دولت فیلیپین و بعضاً ناحیه خودمختار مسلمانان جنوب (اِی. آر. اِم.ِ اِم.) اداره می شود، امّا شجره خانوادگی کسانی که به عنوان سلطان هولو انتخاب می شدند حاکی از وجود ریشه های تشیع در میان آنان است. بنابراین در این راستا رایزنی فرهنگی به دنبال کتب و اسنادی در زمینه تاریخ مدون سرزمین میندانائوست که به وسیله خود مسلمانان و نه مبلغین مسیحی نگاشته شده باشد تا بتواند پاسخ این سئوال را بیابد که ریشه اعتقادات شیعی مسلمانان شافعی میندانائو در کجاست و چه واقعه یا رخدادی مذهب تشیع را به صفحات تاریخ مسلمانان فیلیپین کشانده است اگر چه به یاری خداوند بزرگ حقیقت درخشان مکتب نجات بخش اهل البیت(عالهیم السلام) در فیلیپین در حال احیاء است و تلاش در این زمینه همچنان ادامه دارد.۱

————————————

۱- به جدول شجره نامه در پایان کتاب رجوع شود

بقایای فرهنگ ایران زمین و زبان فارسی در منطقه:

در سراسر منطقه جنوب شرق آسیا، تاثیر فرهنگ ایرانی تاحد زیادی به چشم می خورد که آنرا می توان مرهون نفوذ فرهنگی و دینی هند در این منطقه دانست.

هم در زبانهای این منطقه واژه ها و القاب فارسی زیادی مشهود است و هم آداب و رسوم ویژه ایرانی در سنن اجتماعی و مذهبی این مردم وجود دارد.

اما نکته ای که بسیار اعجاب انگیز است اینکه غیر از این واژه ها و آداب که می توان عامل انتقال آنها از ایران به این منطقه را بازرگانان و مبلغین هند دانست، موارد خاصی از فرهنگ ایرانی نه تنها در مناطق غربی جنوب شرق آسیا بلکه در نقاط دوردست آن یعنی میندانائو و سولو یافت می شود، که کمتر احتمال دارد خارج از ایران، به ویژه در هند رواج داشته باشد.

برای نمونه می توان به نام های فارسی رایج در میان تاوسوگها و مگیندانائونها، اسمهایی چون نریمان، سهراب، پریسا، شهرزاد، اردلان، قباد، شهریار، بختیار و فردوسی اشاره کرد. که نام پایانی بیانگر منبع سایر اسامی ذکر شده در بالاست.

نکته ی دیگر القاب پادشاهان سلسله ی مگیندانائو و سولو، نظیر “شاه” و “مولانا” است. باید توجه داشت که این پادشاهان همانند پادشاهان صفوی علاوه بر مسند حکومتی نیز خود رهبر فرقه ی صوفیه هم بوده اند.

نکته سوم ، شاهدی در باب موسیقی است. توضیح آنکه در سفر اول نگارنده ( هاشمی نیک ) به داوائو در سال ۲۰۰۲، و در مراسم میلاد نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه واله) در یکی از خانواده های مسلمان آنجا که در آن سه مولودی خوان بسیار پیر بودند، که گفته می شد در عصر حاضر کسی روشآنها را ادامه نمی دهد، حکایت و روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) را به آوازی دشتی در دستگاه شور می خواندند.

نکته چهارم که به نظر اینجانب آمد، هنر منبت کاری مردم مگیندانائو و مارانائوست که کاملاً شبیه اشــکال گیاهی طرحهای اسلیمی ایرانی پیش از دوره ی سلجوقی است.

در باره تأثیر فرهنگ و دین ایران به طور کلی در جنوب شرقی آسیا و به ویژه کشور فیلی پین و اقلیت مسلمان جنوب آن، مطالب نسبتاً زیادی وجود دارد، که در یک مقاله و حتی یک کتاب هم نمی گنجد[۲].

ولی از آنجا که گفته اند “آب دریا را اگر نتوان کشید – هم به قدر تشنگی باید چشید” در این بخش سعی بر آن است که فهرست وار به تأثیر زبان فارسی در منطقه اشاره شود:

در ابتدا باید گفت که تأثیرات فرهنگی و دینی ایران بر فیلی پین را میتوان به چهار قسمت عمده تاریخی دسته بندی کرد:

– قبل از اسلام، فرهنگ آریایی و اوستایی که از طریق چین ، هند و اندونزی (امپراتوری “مجاپاهیت که بنیانگذار آن پالاوا یا پالابا نام داشت، که ظاهراٌ از “زبان پهلوی” یعنی اصیل و نجیب زاده و شهری، گرفته شده است) به فیلی پین رسیده است.

– بعد از اسلام، که از طریق مبلغین اسلامی در شرق آسیا ، مثل مرحوم سید حسن استرآبادی ( قرن ۱۷ میلادی ) شیخ الاسلام “آچه Aceh ” در اندونزی و مرحوم شیخ احمد قمی (قرن ۱۶ میلادی) شیخ الاسلام و نخست وزیر پادشاه تایلند، و برخی تجار ایرانی و غیره بوده است. ۳

– قبل از انقلاب اسلامی (۱۹۷۹ – ۱۹۷۵ میلادی) که توسط انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در فیلی پین عملی شد.

– بعد از انقلاب اسلامی ایران به وسیله انجمن اسلامی اهل البیت(علیهم السلام)

متشکل از تعدادی ایرانیان مقیم فیلی پین که از سال ۱۹۹۵ میلادی تاکنون همچنان ادامه دارد.

۱) گفته می شود که نام مانیل(و یا “مانیلا” Manila به زبان محلی) پایتخت فیلی پین، از واژه”May Nilad”(مکان پر از نیلوفر = Waterlily) گرفته شده است. و همانطور که میدانیم، نیلوفر گل معروف در زبان فارسی است. ظاهراٌ این نام را ساکنان اولیه شهر مانیل که از مسلمانان

————

ــــــــــــ ۳ – ر . ک Thiland : A Golden Land by Tamhidi Mohammad Al – noda Pub Tehran 2001

“بورنئو” ( مالزی و برونی ) بودند، به این شهر داده اند۴٫

۲) علامت “خورشید تابان” که نماد قدیم شهر مانیل است، گویا از “میترا” یا “مهر” که همان خدای خورشید ایرانیان قدیم( مهر پرستان) باشد، اقتباس شده است.

۳) واژه “Araw” در زبان فیلی پینی(به معنی خورشید/ روز) نیز احتمالاً از کلمه “Ra” (مختصر “میترا” خد ای خورشید ایرانیان و بعدها مهریان و هندیان) گرفته شده است۵٫

۴) شهر پاسای(Pasay City)که اکنون در قسمت مرکزی مانیل بزرگ واقع شده از واژه”پاشا” (که تلفظ ترکی وعربی پادشاه=شاه کوچک،شاهزاده مشتقشده است. در این قسمت از مانیل در قدیم یکی از شاهزادگان خاندان “راجه سلیمان” حاکم مسلمان مانیل، قبل از استعمار اسپانیا(۱۵۲۱ میلادی)حکومت می کرده است۶٫

۵) احتمالاٌ کلمهPasig(رودخانه بزرگ مانیل نیز از واژه هایPasay-gloy به معنی “شاه رود/رودخانه شاهی/بزرگ” سرچشمه گرفته است.

۶) مراوی marawi (شهراسلامی جنوب فیلی پین)هم ظاهراً با نام«مرو»(شهر تاریخی در آسیای مرکزی) و «مروان» و غیره بی ارتبـاط نـیست (بعـضی معتـقد اند «مراوی» از مـراغه، و بعـضی گـفته اند از«مروه» سرچشمه گرفته است.)

۷) واژه “دوسا” Dusa لغت فیلی پینی به معنی عذاب و رنج و مصیبت، از واژه «دوزخ» فارسی مشتق شده است.۷

۸) واژه “ایلاو” و ilaw = روشنی با “Ra” (مخفف میترا Mithra)خدای خورشید ایرانیان قدیم، بی ارتباط نیست ( توضیح: در زبان فیلی پینی حروف Ra/Da/La گاه به جای یکدیگر استعمال می شوند.)

۹) Bata “با تا” به معنی بچه

۱۰) Paa-aa=”پا” در زبان فارسی

۱۱) Labi= لب در زبان فارسی

۱۲) Salawal = شلوار یا پای جامه در فارسی

۱۳) Salakod = کلاهخود (سر پوش آهنی در جنگ و یا کلاه حصیری برای جلوگیری از آفتاب و یا باران در میان مردم بومی فیلی پین).

۱۴) Nanay = ننه( مادر)

۱۵) Tatay = پدر (احتمالاً از واژه قدیمی “دده” گرفته شده است)

۱۶) Salabat = شربت (نوعی گرد زنجبیل که با شکر مخلوط می کنند و از آن شربت فوری می سازند.)

۱۷) Bataala = یکی از نام های خداوند، که به احتمال قوی از”بیت الله” مشتق شده است. (بعضی معتقدند که اصل Bataalo از نام یکی از خدایان Veda (هندی – آریایی)که Vatara خوانده می شد گرفته شده است). ۱۸) Padre = پدر (روحانی) و یا کشیش که از واژه فارسی “پدر” گرفته شده است (واژه یاد شده از زبان اسپانیایی مشتق گردیده، که خود از زبان های آریایی است.

۱۹) Madre = مادر ( روحانی ) و یا راهبه، از واژه مادر فارسی (گرفته شده از زبان اسپانیایی)

۲۰) Kaka = برادربزرگ(مثل معروف “حساب، حساب، کاکا، برادر!)

۲۱) Kuya =خویه=اخی= واژه عربی به مفهوم برادر (احتمالاً از طریق زبان چینی وارد زبان فیلی پینی شده است)

۲۲) Bazaar =همان بازار فارسی ( بازار های سنتی و هفتگی )

۲۳) Hiya = حیاء، از واژگان عربی است (احتمالاً از زبان چینی به فیلی پینی وارد شده است )

۲۴) Salamat =سلامت (یعنی “ممنون”/ متشکر) این واژه ی عربی در زبان فیلی پینی، به معنی مصطلح فارسی “سلامت باشید/ممنون” به کار می رود، نه به معنی عربی “صلح و امنیت”.

۲۵) Hokum=حکم= یعنی قاضی، حاکم ( ظاهراًًًًٌ از طریق زبان فارسی و از راه چین به زبان فیلی پینی وارد شده است).

 

۲۶) Siyasat = به معنی تفتیش دادگاهی و تحقیقات پلیسی (احتمالاٌ از طریق زبان فارسی و از راه چین به زبان فیلی پینی وارد شده است).

۲۷) واژه های فیلی پینی که با پسوند “AO”(آب در زبان فارسی)ختم می شوند، مثل “میندانائو”” لانائو “”مرانائو “”دابائو”” سوریگائو” و غیره، آن قسمت “آئو = آب” از فارسی گرفته شده است.( همچنانکه “ادکلن” فرانسوی و یا اب کلن و یا پنجاب = پنج آب (رودخانه) در هند و پاکستان و غیره با کلمه آب یا آو فارسی مربوطند).

۲۸) Carabao و Tamarao یعنی گاو آبی = ( گاو میش.)

۲۹) Abdast = آبدست = وضو ( رایج در میان مسلمانان فیلی پین، چین، هنگ کنگ، و مسلمانان بوسنی و هرزگوین در بالکان ). توضیح: در منطقه بالکان “آودست” گفته میشود.

۳۰) Bang = بانگ یعنی اذان، در میان مسلمانان فیلی پین این واژه رایج است.

۳۱) Alabang = آلابانگ ( بانگ الله ) یکی از معروفترین مناطق مسکونی شهر مانیل که به احتمال قوی از اولین صدای اذان ساکنان اولیه شهر، قبل از استعمار اسپانیا (۱۵۲۱ میلادی) گرفته شده است . ضمناً یکی از شهرهای جنوب فیلی پین ( منطقه مسلمان نشین ) هم به نام Malabang (جائیکه بانگ الله شنیده میشود) است.

۳۲) Iranon ایرانون = ایرانیان ) نام قبیله بزرگی از مسلمانان جنوب فیلی پین است که زبانشان هم زبان “ایرانون ) نامیده می شود. چندین منطقه دیگر در جنوب فیلی پین هم به نام “ایره آن” ( واژه قدیمی برای آریائیها و ایرانیان) نامیده شده اند از جمله در منطقه “پالاوان” Palawan پهلوان؟ پهلوی؟=شهر نشینی در مقابل دهاتی؟) و یا جشنهای سالانهgraya جزائر “میندورو” Mindoro و غیره. ( توجه: اگرواژه های Irian-Jaya در اندونزی و “ایرلند” Irland و شبیه آنها را هم در کنار این اسم ها بگذاریم، تصویر اصل آریایی (=ایره آن =ایران) بیشتر جلوه گر می شود.)

۳۳) Abdan = آبدان، ظرف آب، تغار آبی که در ورودی قصر پادشاهان و راجه های جنوب فیلی پین، قرار می دهند.

۳۴) Corma = خرما (در زبان مسلمانان فیلی پین) همان میوه معروف است.

۳۵) Barzanji ( بارزنجی(بارزنگی) عبارتست از نعمت رسول خدا(صلی الله علیه واله) و امامان و اولیاء. نوعی از قوالی و یا شعر و سرود در مدح بزرگان دین اسلام ( توضیح: این واژه در زبانهای مالزیایی و اندونزیایی هم به کار می رود. ۳۶) Alaeh = اله اه! اصطلاح مردم فیلی پین که در حال تعجب ادا میشود. احتمالاً از کلمه “الله اِه” می آید. همچنین اصطلاح شبیه آن که “ال لاه” ! (الله) است ( بیان یک حالت تعجب و یا غافلگیر شدن )

۳۷) اصطلاح “کاوین، کاوین دعا” ( دعای کابین، کابین ) که در عروسی میان مسلمانان جنوب فیلی پین به کار می رود، از واژه “کابین” مهر عروس، گرفته شده است. ( مثل واژه “نیکخواه” در میان مسلمانان چینی که احتمالاٌ ریشه فارسی قدیمی برای واژه نکاح در عربی باشد. کسانیکه معنی “نیک” را در عربی نیک می دانند، بهتر می توانند معنی “نیک + خواه” را متوجه شوند.)

۳۸) فرمان=دیث پیامبر، دستورات دینی (در میان مسلمانان فیلی پین).

۳۹) نام های فارسی که هنوز میان مردم فیلی پین (مسلمان و مسیحی) متداول است، عبارتند از: ۱) فردوسی ۲) رستم ۳) سایروس ( کوروش) ۴) داریوش ۵) Xerxes (خشایار) ۶) پاشا ۷) فیروزه ۸) رخسان (رخسانه) ۹) سعدیه ( دختر) ۱۰) پروین ۱۱) پنجتن ( پنج تن = خاندان پیامبر(ص) ۱۲) امیل حسن (=امیر حسن= امام حسن (ع) ۱۳) امیل حسین (= امیر حسین = امام حسین(ع) ۱۴) بنده علی Bandali 15) میترا ۱۶) راجه همابون (Humabun) یا همایون و غیره.

۴۰) Ustadz = استاد، عالم دین، آخوند، ملا ( غالباٌ به شکل عربی آن یعنی “استاذ” ( که خود نوعی فارسی قدیمی و اوستایی است ) به کار می رود. مؤنث آن “استاذه” است )

۴۱) برافراشتن پرچم، بالا سر خانه یی که در آن فردی تازه از دنیا رفته است. ( البته رنگ پرچم عزا برای مسلمانان جنوب فیلی پین، سفید است نه سیاه ، شاید این مسئله به خاطر نفوذ فرهنگ چینی باشد . به هر حال در این جا برافراشتن پرچم عزا برای مردگان مطرح است.)

۴۲) سنت بزرگداشت “نیمه شعبان” که به آن “نصف الشعبان” و یا “نصفو” هم می گویند.

۴۳) دعای قبل از حمله به دشمن: قوّت کو، قوّت با گیندا علی ! “( ترجمه آزاد آن : خدایا به من قوت مرتضی علی عطا فرما ! )

۴۴) جمله نفرین و بی زاری”یزید اینی!” و یا” یزید جیلاقا!”(ترجمه :تو یزیدی! تو مثل یزیدی!)

azid Jilaga 45) عزاداری عاشورا(که متأسفانه این اواخر، به دلیل نفوذ وهابیت و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) چندان اثری از آن باقی نمانده است ) که به صورت “پخش آب در روز عاشورا “در بین مردم،”جمع شدن در مساجد با شمشیرها ” و “شنا نکردن در آن روز” و غیره هنوز هم در بعضی مناطق مسلمان نشین جنوب فیلی پین مرسوم است گفتنی است شیعیان جدید، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران حقیقت اسلام راستین را دریافته اند، در دوباره زنده کردن این رسوم کوشا هستند).

۴۶) Padang Karbala = میدان کربلا، یک میدان جنگی تاریخی در منطقه Magindanao “ماگیندانائو” در جنوب فیلی پین، که در آن جنگ بزرگی بین مسلمانان جنوب و قوای استعمارگر آمریکایی به سرکردگی ژنرال پرشینگ (۱۹۱۵میلادی) در گرفت. در آن جنگ نابرابر، همه مجاهدین مسلمان کشته شدند ولی تن به تسلیم ندادند. از آن زمان منطقه را “میدان کربلای” مسلمانان فیلی پین (Padang Karbala) نامیدند. ۸

۴۷) پسوند an – در واژه هایی مثل ۱) Dapitan (جائیکه خورشید طلوع میکند) مانند خراسان = خورآسان یا مشرق ۲) Pangasinan (جائیکه نمک تولید می شود )اینها خیلی شباهت دارند به اصفهان = سپاهان = محل سپاه یا پادگان = جای اسکان

این شواهد همه حکایت از آن دارد که در گذشته میان مردم میندانائو و سولو با ایران ارتباط فرهنگی قابل توجهی وجود داشته که متاسفانه هیچ سند تاریخی از آن باقی نمانده است.

در صورتی هم که توجه دست اندرکاران فرهنگی ما به فعالیت بنیادین در این منطقه جلب شود، باید به این ریشه های فرهنگی توجه ویژه گردد و با تاکید بر اهمیت این شواهد، پایه های استوار جریانی مستمر گذاشته شود.

همچنین در صورت اهتمام به امر تبلیغ تشیع، و به منظور رفع حساسیتهای موجود، چند نکته به شرح زیر باید مد نظر قرار گیرد:

۱ – به هیچ وجه به اختلافات شیعه و سنی اشاره نشود.

۲ – در جلب نظر اهل تسنن که به ویژه بعد از تجربیات تلخ برخوردهای دو دهه ی اخیر بین وهابیون و شیعیان در این منطقه، که نسبت به افکار شیعه حساس هستند، سعی شود تا با تاکید بر روی مشترکات از این دشمن سنتی، در برابر دشمن بزرگتر یعنی مسیحیت و فرهنگ غرب، برای دستیابی به اهداف دوری نمود.

۳- در رابطه با شاخه های صوفیه که خود را سنی نمی دانند و در عین حال فرهنگ و آدابشان از نوع شیعه است و شیعه را هم جزء در اسم نمی شناسند و به آن به دیده ی تردید نگاه می کنند، سعی شود با اشاره به وجوه مشترک و دعوت آنها برای تقویت این اشترا کات، اعتمادشان را نسبت به جهان بینی شیعه جلب کرد تا ان شاءا… برای تقویت مسایل عقیدتی آنها در آینده، باب تفاهم و مسالمت گشوده شود.

۴-حتی در صورت مقاومت اهل تصوف در برابر دریافت کمک فرهنگی از شیعیان ، سعی بر آن شود تا آنجا که امکان دارد در اعتلا و احیای فرهنگ آنها، آنچه دستاورد طریقتهای خودشان است، که به دلیل فقر مادی و معنوی از دسترسی به آنها محروم مانده اند، در اختیار شان قرار گیرد تا ان شاء ا… دست کم از کم رنگ شدن هویتشان و غرق شدن آنها در فرهنگ غرب جلو گیری شود.

 

نگاهی به پیشینه ی منطقه ازاستعمار اسپانیا تا آمریکا:

اهمیت میندانائو و سولو درصحنه ی بین الملل و تاریخ معاصر در فعالیتهای استقلال طلبانه ی این دو منطقه پادشاهی خلاصه می شود که مربوط به مرحله ی ویژه ای از تاریخ بوده و از زمان کشف این سرزمینها به وسیله ی اشغالگران اسپانیا یی تا به امروز به طور مستمر ادامه داشته است.

اینجا تنها مشکلی که وجود دارد تفاوت در تعاریف است. اسپانیا به دلیل ماهیت اشغالگریش به هر سرزمینی خارج از اروپا به عنوان سرزمین خود می نگریست، و به غیر از جزایر لوزون و ویسایاس که برخی آنها را هم از دست مسلمانان خارج کرد، و به پاکسازی فرهنگی و هویتی آنها کمرهمت بست، در جزایر میندانائو، پالاوان و سولو با غصب نقاط کوچی که بتواند در آنها به تاسیس تعداد انگشت شماری قلعه نظامی بپردازد، تمام این جزایر و پادشاهی ها را سرزمین خود به حساب آورد. (همان گونه که پرتغال هم در مالاکا، هرمز و بندر عباس عیناً همین سیاست را پیاده کرد).

می توان گفت این قدرت استعماری در جزایر پالاوان و میندانائو به ترتیب شاید بیش از دو یا پنچ قلعه ی نظامی نداشت. در میندانائو می توان این قلعه ها را نام برد، اولین قلعه در زامبوانگا و بعد به ترتیب در سوریگا (شمال جزیره) کاگایان داورو (شمال مرکزی) کوتاباتو، و در نهایت داوائو، بوده است.

از دید غاصبانه و جهانخوارانه ی اسپانیا، همین هفت قلعه کافی بود تا روی تمام جزایر پادشاهی سولو و مگیندانائو (که البته هنوز رسماً به حکومت اسپانیا اعتراف نکرده بودند) حتی تا صباح و برونئی ادعا داشته باشد.

بنابراین یک قضاوت عادلانه و بی طرف نمی تواند، چنین ادعای استعماری اسپانیا را موجه بداند. بعد از شکست اسپانیا از آمریکا در آخر قرن نوزدهم، فیلی پین به انضمام دو مستعمره ی دیگر یعنی کوبا و کاستاریکا به دولت آمریکا تحویل داده شد. با تعریفی که اسپانیا از مستعمرات فیلی پینی خود دارد، تمام میندانائو و سرزمینهای پادشاهی سولو به خاطر موقعیت بد راهبردی و قابل دسترس بودن به ناوگان جنگی اسپانیا، طی تاریخ پر تلاطمش حدود شش بار با اسپانیایی ها قرار داد صلح امضاء کردند و به سختی می توان گفت سر تسلیم در برابر اسپانیا فرود آوردند چون هر بار که ارتش استعماری برای خود دست نشانده ای در میندانائو می یافت، یک ملوک الطوایف دیگر با شجره ای مشترک، خائن را از رسمیت خلع و به او و سربازان استعماری راه یافته به جزیره حمله می کردند.

به هر حال اسپانیا نمی تواند ادعا کند که پادشاهی مگیندانائو را به زیر سلطه در آورده است، چون در زمان نفوذ اسپانیا بر خاندان پادشاهی، هیچ تعریف منجسم و واحدی از این خاندان وجود نداشت و به طور طبیعی نمی تواند مدعی تسخیر میندانائو با آن پنج قلعه نیز باشد.

با این حال آمریکا از به دست آوردن سرزمین هایی، بدون زحمت، در جنوب شرق آسیا روی گردان نبود، با توجه به اینکه اسناد و قرار دادهای مبادله شده از دید منطقی هیچ اعتباری ندارد.

بعد از مرحله ی کوتاهی از برخوردهای نظامی و خشن آمریکا با بومیان سرزمین های اشغالی جدید دولت ایالات متحده، به یمن وجود افسران با درایت به زودی به این نتیجه رسید که با ورود از در دوستی جای پای محکم تری در سولو و میندانائو برای خود باز می کند که با جنگ این تغییر سریع سیاست از همه جهت به نفع آمریکا تمام شد. از طرفی به خاطر خویشاوندی خاندانهای پادشاهی سولو و برونئی و خدمتی که یکی از پادشاهان سولو در یک جنگ طوایفی به پادشاه برونئی کرده بود، پادشاه یاد شده بخشی از صباح را به عنوان قدردانی به پادشاه سولو بخشید . اوایل قرن بیستم، داتو مولانا، فرزند پادشاه وقت سولو، که وارث سرزمین صباح بود، این سرزمین را به خاطر افراط در قمار بازی، با صحنه سازی از پیش طراحی شده در قمار با افسران انگلیسی، به استعمار انگلستان باخت.

از طرف دیگر با کاهش حضور نظامی آمریکا در آسیا تا قبل از جنگ جهانی دوم، رفته رفته از حدود سال ۱۹۱۹ میلادی، دولت آمریکا خود مختاری نسبی به فیلی پین داد. کاهش نفوذ آمریکا در این منطقه باعث وحشت پادشاهان سولو و میندانائو شد که خود را تحت قرار دادهای جداگانه أی از فیلی پین، تحت الحمایه ی آمریکا می دانستند.

باید توجه داشت که ادعای مسلمانان میندانائو و سولو و اسناد تاریخی که عرضه می کنند قابل استنادتر از اسناد و ادعاهایی است که دولت اسپانیا و فیلی پین در سرزمین های این پادشاهی ها تاکنون به جامعـــه ی بین الملل ارائه کرده اند.

مسلمانان با ابراز نگرانیشان از سلطه ی مسیحیان فیلی پین در صورت خروج آمریکا از این منطقه به سیاستمداران آمریکایی، از آنها درخواست کردند تا آنجا که امکان دارد از به زیر سلطه درآمدن ملتشان به دست استعمار نوین فیلی پین جلوگیری کنند، ولو به قیمت ادامه سلطه ی آمریکا بر کشور خود.

وحشت مسلمانان هم از تجدید دشمنی های فراموش شده ی زمان اسپانیایی ها، توسط دولت متشکل از مسیحیان افراطی فیلی پین بوده است. متاسفانه از آنجا که فیلی پینی ها دست پرورده ی استعمار بوده اند، راه برخورد دیپلماتیک با آنها را هم بهتر می دانستند و با استفاده از نزدیکیشان به سازمانهای اداری، آمریکا موفق به سلطه بر ملتها و مناطقی شد که طبق هیچ سند تاریخی از آنشان نبوده است.

بنابراین بی درنگ پس از به دست آوردن استقلال، کابوس مسلمانان به حقیقت پیوست و دست پروردگان افراطی اربابان اسپانیایی با اعمال طرحهای ویرانگر، به پاکسازی نژادی و دینی در میندانائو کمر همت بستند.

جالب توجه است که در دوره ی پس از جنگ جهانی دوم، یک حرکت رسمی پاکسازی دینی در میندانائو شروع شد که طی آن، دولت های روسای جمهور کیزون و روهاس، با اعزام نیروی نظامی به قلع و قمع مسلمانان در مناطق شمال لانائو و شرق کوتاباتو پرداختند و حاصلخیزترین اراضی کشاورزی موجود در کشور را به نفع مهاجرین مسیحی مصادره کردند. همین روند در شبه جزیره زامبوانگا هم دنبال شد.

در داوائو قدری داستان متفاوت بود. در این منطقه در آغاز ورود آمریکائیها، توسعه ی اقتصادی و کشاورزی به دلیل مساعد بودن منطقه ، به وسیله سرمایه گذاران ژاپنی و آمریکایی، محتاج نیروی کار محلی صورت گرفت، و به گفته منابع مسیحی و نه مسلمان چون مسلمانان به خاطر غرور دینی و فرهنگی حاضر به کار برای بیگانه نبوده اند، آنها مجبور به وارد کردن نیروی کار مسیحی از جزایر ویسایاس شدند و به این ترتیب حجم مهاجرت مسیحیان رفته رفته مسلمانان بومی را در اقلیت قرار داد. البته نگارنده (هاشمی نیک)بعید می داند مهاجرت برای کار در شهری که در آن زمان اهمیت چندانی نداشت و تنها در دهه ی ۱۹۳۰ میلادی تبدیل به شهرستان شد به اندازه ای بوده باشد که ساکنان بومی را در اقلیتی محسوس قرار دهد.

جزیره میندانائو به خاطر غنای منابع طبیعی مانند لقمه ی بزرگی است که اکثر مسیحیان مقیم فیلی پین برای تصاحب آن دست به هرکاری می زنند، و دولت فیلی پین هم برای حفظ این موقعیت حیاتی و راهبردی که در اختیارش گذاشته شده است حاضر به هر کاری می شود.

به این خاطر طی سیاستهای گوناگونی که تا امروز مانند سیاستهای تهاجم و شهرک سازی رژیم اشغال گر قدس ادامه دارد، ارتش و دولت فیلی پین در غصب اراضی مسلمانان و مصادره و توزیع آنها در میان مهاجرین مسیحی از لوزون و ویسایس به طور دائم در تلاش است. هنگامی هم که هیچ بهانه ی دیگری برای اعمال سیاست های زمین خوارانه وجود نداشته باشد، دولت این زمینها را با بمباران، قتل عام و فراری دادن بومیان به بهانه ی مشاهده ی عناصر جبهه ی اسلامی آزادی بخش مورو در آن نواحی مصادره می کند که ادامه ی این حرکت ها تا به امروز سه نمونه ی آشکار است که عبارتند از: کشتار و آواره کردن بومیان ایرانون منطقه ی کمپ ابوبکر در غرب مگیندانائو در سال ۲۰۰۰ میلادی، کشتار و آواره کردن بومیان مگیندانائون در منطقه کمپ پیکیت در شرق مگیندانائو در سال ۲۰۰۳ میلادی و آخرین آن بمباران مناطق مرداب لیگواسان در اوت سال ۲۰۰۴ میلادی بود

نکته ی قابل توجه اینکه تمام این مناطق از حاصلخیزترین سرزمین های باقی مانده در دست بومیان مسلمان بوده و در واقع شایعات حاکی از آن است که منطقه ی لیگواسان دارای منابع غنی گاز طبیعی است که دولت برای خارج کردن آن از چنگ مسلمانان دست به هر کاری زده است.

با تمام این توصیفات و با قدری قضاوتعادلانه به مسائل، بسیار روشن می شود که رژیم فیلی پین، با سیاستهای چپاولگرانه، دو ملت و کشور جدا و مستقل را غصب و به غارت منابعاشان پرداخته و با سیاست گذاری دقیق در خنثی سازی دعاوی آنها در مجامع بین المللی کوشیده است تا جایی که امکان دارد برای حل به اصطلاح معضل مسلمانان، به پاکسازی فرهنگی و نژادی آنها، بپردازد تا حدی که مدعی مالکیت اراضی آباء و اجدادی آنها نیز می شود!؟

منابع موجود حاکی از آن است که تا دهه ی هفتاد میلادی هفتاد و پنج درصد ساکنان میندانائو مسلمان بوده اندکه امروزه حـــدود ۲۵ درصد آنها مسلمان هستند. توضیح اینکه طبق آخرین آمار، میندانائو بیست میلیون نفر جمعیت دارد که از این تعداد تنها ۶ میلیون نفر آن مسلمان هستند!

دعاوی غاصبانه ی دولت فیلی پین متاسفانه به میــندانائو، سولو و پالاوان ختم نمی شود و حتی بیرون از مرزهای خود به جزایر اسپرتلی و صباح هم ادامه می یابد و اگر چه دولت فیلیپین هیچ یک از معاهدات و اسناد دولت سولو را به رسمیت نمی شناسد. ولی در مورد صباح، یک مورد به نفی مدارک استعماری پرداخته است و چون پادشاهی سولو را از خود می داند، صباح را هم مورد ادعا قرار داده است .

گروهی از سیاستمداران فیلی پین هم که آگاه به پوچ بودن دعاویشان روی صباح هستند، با این حال از آن به عنوان حربه، هر از چند گاه برای کسب امتیازات گروهی در صحنه ی داخلی و بین المللی، استفاده می کنند.

از موفقیتهای بزرگ دولت فیلی پین در دهه های اخیر امضاء قرارداد صلح با جبهه ی آزادی بخش ملی مورو بوده است.

توضیح آنکه دولت با استفاده از ضعف مدیریتی و گنگی بعضی تعاریف حقوقی در ساختار آن، موفق به تطمیع گروهی از رهبران جبهه و تشویق آنها به تسلیم دولت در ازاء چند سمت اداری شد و با این ترفند، حتی مبارزه ی آزادی بخش مورو را هم پایان یافته قلمداد کرد و پس از آن هر گروهی که مخالف روند صلح بود به عنوان قانون شکن و مخالف اکثریت سرکوب و ترور سیاسی کرد. در حالی که اکثر مسلمانان بر این باورند که جبهه ی آزادی بخش ملی مورو نماینده ی اکثریت مسلمانان نیست و خواست اکثر مردم یا پایمال شده و یا با سو استفاده از ناآگاهی آنها نسبت به حقوقشان سرکوب گردیده است مخالفین روند صلح برآنند که صلح با دولت، معنی سر سپردگی به یک قدرت غاصب خارجی دارد و به مثابه ی فروختن استقلال کشوری است که طبق رای ملتش و تمام اسناد موجود تاریخی، مستقل است.

یکی از مشکلات حقوقی مسلمانان که در هیچ دادگاه و نظام حقوقی متعارفی نمی توانند آنرا اثبات کنند اینکه در اوایل استقلال فیلی پین، چون مالکیت آنها بر اراضی همراه با، ثبت و اخذ اسناد مالکیت نبود و تعاریف ملکی در نزد آنها صرفاً لفظی بود، دولت بخش عمده ای از املاک آنها را به عنوان منابع ملی مصادره و شروع به فروش آنها به مهاجرین مسیحی و صدور سند مالکیت برای مسیحیان کرده است، که در این صورت برای مسلمانان هیچ راه باز پس گیری سرزمینهایشان از چنگ غاصبان مسیحی وجود ندارد مگر با خرید این املاک که مالکان جدید هم آنها را به قیمتهای متعارف و منصفانه نمی فروشند که در توان مسلمانان باشد!

منبع:رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران -مانیل

 

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار