تاریخ انتشار :

آلمان

روایت یک خانم مسلمان از حجاب در آلمان

فکر کردم من که خودم مسلمانم و باحجاب، این همه ترسیدم از این خانوم (یا شاید آقای) چادری پوشیه دار!‌ چه برسه به این آلمانی ها!

 به گزارش رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان)کانال تلگرامی ⁣زیر گنبد کبود  نوشت:

?حجاب داشتن در آلمان این روزها خیلی معمول و عادی شده. مخصوصا بعد از سال ۲۰۱۵ که آلمان تعداد زیادی ناهجو از کشورهای مسلمان پذیرفت، کم کم نگاه های تعجب آمیز به خانم های باحجاب حتی در شهرهای کوچک هم از بین رفت. شهرهای بزرگ مثل فرانکفورت که تقریبا به تصرف باحجاب ها در آمده و در وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مراکزخرید تعداد باحجاب ها خیلی زیاد شده.

?یک. نشسته بودم در اتوبوس. یک خانم مسلمان با پوشیه و چادر سیاه رنگ وارد شد و نشست جلوی من و فرزند کوچکم. هنوز چند ایستگاه مانده بود برسم به مهدکودک. ولی تصمیم گرفتم ایستگاه بعدی از اتوبوس پیاده و سوار بعدی بشوم. همان یکی دو دقیقه هم به سختی گذشت… و فکر کردم من که خودم مسلمانم و باحجاب، این همه ترسیدم از این خانوم (یا شاید آقای) چادری پوشیه دار!‌ چه برسه به این آلمانی ها!

?دو. این خانم (عکس?) را می شناختم. هانا مادر یکی از همکلاسی های فرزندم در مهدکودک بود. یک خانم آلمانی بیست و نه ساله،‌ که همیشه به شکل همین عکسی که از او در فروشگاه جلوی مهدکودک گرفتم، چادر سرمه ای یا زرشکی سر می کرد. همسرش یک آقای فلسطینی متولد آلمان بود. می گفت قبل از آشنایی با همسرش مسلمان شده و بعدا با یک مسلمان ازدواج کرده است. یک بار از او پرسیدم اینجا با حجاب و چادر که هستی، کسی برخورد بدی با تو نمی کند؟ گفت راستش را بخواهی اولش نگاه همه جور خاصی است. اما کافی است زبان باز کنم و ببینند که لهجه ام کاملا آلمانی است. نگاه و برخوردها تغییر می کند و به عقیده ام احترام می گذارند. اما می توانم تصور کنم که اگر تو چادر سرت کنی، برخورد خوبی نخواهند داشت. پوشیه خیلی برایشان حساسیت برانگیز است. اما با لباس بلند، مخصوصا اگر سیاه نباشد، به راحتی کنار می آیند.

?سه. بنیامین که صدایش می کردیم بن، از آن شاگرد درس خوان ها بود که به ندرت با کسی حرف می زد. یک بار در مسیر بین کلاس ها در محوطه دانشگاه با من هم قدم شد. از اون روزهای به نظر آلمانی ها خیلی گرم بود، یعنی ۲۵ درجه! من یک مانتوی سرمه ای و قرمز و شال سرمه ای پوشیده بودم که به نظرم خنک و خوب هم بود. بن نگاهی به من و لباس هام کرد و گفت: هوا خیلی گرمه،‌نه؟! میگن همین روزا به سی درجه هم می رسه. گفتم بله، گرمه واقعا. گفت پس گرمته تو هم!‌ بعد هم گفت:‌ ببین فلانی، آیا تو می دونی که رنگ های تیره بیشتر نور رو جذب می کنن و رنگ های روشن کمتر؟!! خب اگر گرمته و می خوای حجاب داشته باشی،‌ چرا حداقل این اصل رو رعایت نمی کنی؟!!! کمی احساس حماقت کردم، اما خندیدم و گفتم عادت کرده ام دیگه و به چشمم نمیاد! و نگاه عاقل اندرسفیهش باعث شد بگم: درست مثل خانوم هایی که اینجا وسط برف شدید و سوز سرمای زمستون، پالتوی پوست و پشم می پوشن، بعد پاهاشون تا بالا کاملا لخته، اونا هم لابد عادت می کنن و به نظرشون نمیاد دیگه! که بن حسابی خندید، و رفت که دیگه از این سوال ها و نگاه ها نکنه!…
بعدا فهمیدم که برایشان واقعا عجیب است که باحجاب ها (که از نظر آنها حتما گرمشان است) در تابستان رنگ تیره بپوشند…

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار