تاریخ انتشار :

داستان کربلا و روز عاشورا من را به شدت تحت تاثیر قرار داد به خصوص ماجرای حضرت عباس علیه السلام.

دامیانو (عباس) دی پالما ایتالیا - عاشورا

یکی از کارهایی که بعد از مسلمان شدن تصمیم که بیشتر انجام بدهم، مطالعه بود. به کلاس می رفتم، به حوزه میرفتم به دانشگاه میرفتم چون میخواستم بیشتر بدونم. من چیزهای مربوط به پایه مذهب رو میدونستم ولی تشنه یادگیری بیشتر بودم و احساس میکردم باید بیشتر بدونم

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) پیاده سازی هانیه زمامدار گروه تحقیقات (انجمن شهید ادواردو انیلی) دامیانو ( عباس ) دی پالما از نحوه تشرفش به اسلام سخن می‌گوید:

«یادم می‌آید اولین باری که قرآن خواندم، خیلی مرا مجذوب کرد. در عین سادگی به سؤالات اصلی زندگی جواب می‌داد. قرآن کریم برخلاف کتاب‌های دیگر برای همه مردم مفید و دارای برنامه است. در عین سادگی پیام عمیقی را به انسان منتقل می‌کند و بسیار جذاب است و در زندگی انسان خود به خود تأثیر بسیار خوبی دارد. برای من این موضوع بسیار مهم بود»

مادر دامیانو (عباس) می‌گوید: «دامیانو (عباس) از ابتدا پسر کنجکاو و علاقمندی بود. علاقه خاصی به تاریخ داشت و کتب مختلف را مطالعه می‌کرد. به موسیقی علاقه داشت و با دوستانش به کلاس موسیقی می‌رفت. علاقه زیادی ورزش داشت و در آن موفق بود. از میان این علایق شخصی، او راه زندگی خود را انتخاب کرد».
دامیانو می‌گوید: «اسم من دامیانو بود اما بعد از مسلمان شدن، اسمم را به عباس تغییر دادم. چون حادثه کربلا و شخصیت حضرت عباس خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد. چه عالی است که من بتوانم ذره‌ای مانند حضرت عباس باشم».

حرف‌های شیخ عباس بسیار ساده است. جان کلام او این است که روزبه (سلمان) فارسی، نور ایمان به قلبش تابید و از زمره «منّا اهل‌البیت» شد اما ابولهب قریشی، عموی پیامبر مشمول آیه «تبت یدا». او می‌داند که حقیقت شیعه شدن «منا اهل‌البیت»‌ شدن است و ملیت و قوم در این مکتب مهم نیست. باید به اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) که بری از هرگونه آلودگی هستند، متوسل شد و به سعادت حقیقی دست یافت.

او از نحوه تشرفش به اسلام برای ما را اینگونه می گوید:
در یک خانواده مسیحی و کاتولیک بزرگ شدم. به کلیسا رفتم و طبق آداب مسیحیت، غسل تعمید شدم. وقتی به سن دوازده، سیزده سالگی رسیدم، شروع کردم به رشد کردن، در وجودم یک احساس خلا کردم و آرامش درونی نداشتم. بنابراین یک روند رشد فکری در وجودم شروع شد. شروع کردم به تامل کردن. اول در وجود خود و بعد دیگران، مفاهیم و ایدئولوژی های مختلف. چون میخواستم به یک احساس رضایت برسم و این تشنگی را در وجود خودم احساس می کردم. نمیدونستم دقیقا چه میخواهم. شاید علم، شاید یک چیز دیگری. بهر حال چیزهایی که آن موقع وجود داشت من را خوشحال نمیکرد.

اتفاق خوبی که افتاد این بود که از خوش شانسی من مادرم در کتابخانه فلورانس که یکی از بزرگترین کتابخانه های دنیاست کار میکرد. من شروع کردم به مطالعه و تحقیق در مورد ایدئولوژی ها، فیلسوف ها و مکاتب و مذاهب و اعتقادات مختلف. یواش یواش داشتم از کلیسای کاتولیک دورتر و دورتر می شدم. بعضی وقتها به کلیسا می رفتم و سوال هایی از خودم می پرسیدم اما جواب های قانع کننده ای پیدا نمی کردم.

بعد شروع کردم به صحبت کردن با دوستانم، با هم حرف می زدیم و بحث میکردیم در مورد سرشت انسان و رویکرد فیلسوف های مختلف. این اتفاق خوبی بود چون من در فرهنگ غربی بزرگ شده ام که متاسفانه از ارزش های انسانی دوری میکرد. در این سن و سال بیشتر افراد به دیسکو و بار می رفتند و سعی میکردند خوش بگذرونند اما در مورد من و دوستانم اینطور نبود. این نوع زندگی ما را راضی نمی کرد ما ترجیح می دادیم به جنگل برویم و بحث کنیم نه فقط در مورد مسائل معنوی و عقاید فلسفی بلکه در مورد مشکلات اجتماع خودمون هم همینطور. از همین مقطع بود که شروع کردم به پژوهش و مباحثه در مورد اسلام و سرانجام من فهمیدم مفهوم اسلام چیست.

اولین کتابی را که از همان کتابخانه مادرم کار می کرد انتخاب کردم قران بود. من از خواندن اون شگفت زده شدم چون واضح و صادق بود در حالی که مکاتب فلسفی و مذهبی دیگر پیچیده بنظر می رسیدند مثلا قران خیلی ساده می گوید این کار را در زندگیتان انجام دهید، اینطوری رفتار کنید و شما شروع می کنید به ساختن زندگی خودتان. یواش یواش این سادگی و وضوح؛ عمیق و عمیق تر میشود. قران دارای لایه های مختلفی هست و این برای افرادی که می خواهند آن را بشناسند قابل توجه است.

اسلام از اول شروع می کند به خوب بودن. مثل یک سفری است که از صِفر شروع میشود و بعد یک و بعد دو وبعد سه… .در حالی که من به مکاتب فلسفی زیادی برخورد کردم که برای درک معانیشون ناچار به یک چرخش ۳۶۰ درجه شدم. اما اسلام از چیزهای پایه شروع می کند؛ با همسایه ات خوب باش؛ با برادرت خوب باش خیلی ساده! بدون اینکه مجبور به انجام مدیتیشن خاصی باشی و این فرقی است که اسلام با مذاهب خاص دیگر دارد.
قران روی یک چیز زیاد تاکید میکند اینکه زندگی در این جهان موقتی و گذرا است و در این زندگی امتحان هایی وجود دارد و ما در یک لحظه گذرا هستیم و البته به این باور دارم که دنیا وسیله ای است برای رسیدن به کمال نهایی. اسلام نه تنها روی واجبات بلکه به مستحبات هم تاکید می کند اعمالی که تو میتوانی با انجام آنها به خدا نزدیکتر شوی بنابراین شروع کردم به خواندن کتابهایی که مثلا چطور نماز شب بخوانیم. خیلی زیبا بود. خیلی وقتها وضو میگرفتم و جانمازم را برمی داشتم و برای خواندن نماز شب به دل کوه میرفتم یاخودم به تنهایی یا به همراه دوستانم.
یکی از کارهایی که بعد از مسلمان شدن تصمیم که بیشتر انجام بدهم، مطالعه بود. به کلاس می رفتم، به حوزه میرفتم به دانشگاه میرفتم چون میخواستم بیشتر بدونم. من چیزهای مربوط به پایه مذهب رو میدونستم ولی تشنه یادگیری بیشتر بودم و احساس میکردم باید بیشتر بدونم چون پیش زمینه مسلمانی نداشتم بنابراین مطالعاتم رو بیشتر کردم و مدرکم را در رشته علوم اسلامی از دانشگاه گرفتم و همینطور مدرک علوم پایه و سنتی از حوزه. اینها خیلی خوب بود مثل بخشی از بک سفر و به اندازه کافی جذاب و البته این راه بدون قربانی نبود. برای مثال من شاغل بودم و در کار خرید و فروش فرش ولی نکته خاص این احساس خلاء درونی بود که باید دورتر و دورتر میشدم و بیشتر و بیشتر میدونستم.

تصمیم گرفتم مطالعاتم رو در کشور های دیگر مثل انگلستان،سوریه و در نهایت ایران شروع کنم و شغلم رو ترک کردم.
یکی از چیزهای جذاب که من در اسلام درک کردم، برخورد اسلام در مواجه با مشکلات اجتماعی است. مذاهب دیگر روی ارتباطتون با خدا و رشد و پرورش آن تاکید دارد. این خوب هست و اسلام هم روی آن تاکید دارد ولی فرقی که اسلام با مذاهب دیگر دارد برخورد با مسائل اجتماعی است. البته یک تصور نادرست هم وجود دارد مثلا اگر شما مسلمانید باید از یهودیان متنفر باشید. این نادرست !ست اسلام چنین چیزی رو نمیگوید. اگر شما قران را خوانده باشید می گوید مسیحیان و یهودیان هم پاداس خود را خواهند داشت.جالب که قران می گوید اگر هنگام جنگ بین شما و مشرکین اگر آنها (مشرکین) به شما پناه می آورند شما باید به انها پناه دهید. این است ذهنیت مسلمانی. اسلام دین تعامل و گفتمان است. این خودش توسعه انسانی است.

داستان کربلا و روز عاشورا من را به شدت تحت تاثیر قرار داد به خصوص ماجرای حضرت عباس علیه السلام. وقتی انسان این داستان دراماتیک رو می شنودبه خاطر اون شرایط و موقعیت حزن انگیز یک چیزی به درون آدم رخنه میکند و به شدت تحت تاثیر قرار می دهد با موقعیتی روبه رو میشوید که در آن هفتاد دو تن در مقابل یک سپاه عظیم قرار دارد.این چهره ای است که اسلام،همان دین کامل نشان می دهد. یک سردار شجاع و دلاور که در عین حال بی اندازه مهربان و رحیم است. در چهره ایشان یک مرد کامل را دیدم، در همه ابعاد زندگی و همان موقع به خودم گفتم چقدر عالی و زیباست که من بتوانم ذره ای شبیه به حضرت عباس باشم. در زندگی ام از ایشان درس بگیرم از آن پس بود که نام عباس را برای خود انتخاب کردم

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار