به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) روزی یکی از تازه مسلمانان به محضر حضرت علی(علیه السلام) آمد و گفت:
ای امیرمؤمنان(علیه السلام)، در اسلام کارهای حرام، بسیار است و من نمیتوانم از همه آنها دوری کنم. از شما تقاضا دارم مرا تنها از یک گناه نهی کنی، تا از آن دوری کنم.
حضرت علی(علیه السلام) فرمود:
«از دروغ دوری کن.»
تازهمسلمان پیمان بست دروغ نگوید. از محضر علی(علیه السلام) بازگشت. در هنگام بازگشت به شرابخانه رسید، طبق معمول میل پیدا کرد شراب بنوشد. ناگاه به یادش آمد اگر شراب بنوشم و حضرت علی(علیه السلام) در این مورد از من بپرسد، باید راستش را بگویم. در این صورت حد شرابخواری را بر من جاری میکند. همین اندیشه او را از شرابخواری بازداشت. از آنجا عبور کرد و به مرکز بی عفتی رسید، خواست به آنجا رود و گناه کند، ناگاه به یادش آمد اگر حضرت علی(علیه السلام) از من بپرسد زنا کرده ای، من عهد کرده ام دروغ نگویم؛ در نتیجه راستش را گفته و مستحق حد میشوم، همین اندیشه او را از زنا بازداشت. به همین ترتیب هر گناهی که میخواست مرتکب شود، با خود می گفت: بناست دروغ نگویم، که اگر دروغ گویم مجرم شناخته شده و سزاوار مجازات خواهم شد. او به محضر حضرت علی(علیه السلام) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان، با یک جمله (دروغ نگو) درب همه گناهان را به روی من بستی و برای من روشن شد که دروغ، سرچشمه و کلید همه بدیهاست. به این ترتیب، با تعهد استوار بر ترک دروغ، توفیق ترک همه گناهان را پیدا کرد و به سعادت دنیا و آخرت رسید.
منبع: داستان های جوامع الحکایات