تاریخ انتشار :

دکتر حسن تونو از اندونزی

در نوزده سالگی وهابی شدم!نه از روی عناد با شیعه! چون به خیال خودم دین حق و حقیقت بود! 

این دیوار و سد طوری بود که نه تنها حرفی از آن طرف به گوش ما نمی‌رسید که تصور آن هم برای ما محال بود. یعنی ما حتی نام امام رضا، کربلا و حتی نام دوازده امام و چهارده معصوم را هم نشنیده بودیم!

به گزارش سایت رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان)   شاید اصلا نام دکتر “تونو” را نشنیده باشید. او هم  از تبار دکتر “تیجانی سماوی” و دکتر “عصام العماد” است که نام آنها حتما تا حدودی به گوشتان خورده است. دکتر “تونو” در گذشته سنی شافعی بوده، بعد به وهابیت رو می‌آورد و با تحقیق و پژوهش با مذهب حقه تشیع آشنا و شیعه می‌شود. به رغم اینکه او هنوز هم نمی‌تواند خوب فارسی صحبت کند اما مصاحبه او شنیدنی است. وی که در حال حاضر مشغول فراگیری علوم دینی در حوزه علمیه قم است، اینطور از شیعه شدنش می گوید …

ابتدا کمی از خودتان بگوئید ..

من اهل اندونزی هستم که ده ساعت با کشور ایران فاصله هوائی دارد. نام من “حسن” است و به “حسن تونو” شهرت دارم ولی هنوزم که هنوز است نحوه و تلفظ من نسبت به زبان فارسی ضعیف است. در اندونزی وکلا کشورهای شرق آسیا که اکثرا مسلمان اند البته سنی! این سنی بودنشان مبنی بر مخالفت و عناد با شیعه نیست بلکه به خاطر این است که حرف حق را نشنیده‌اند. نه تنها حرف حق که همین اسم شیعه. “ش ی ع ه” به گوش ما هم نرسیده بود و نرسیده است. من در آن زمان که دانشجو بودم اینها را نمی‌دانستم چه رسد به مردم عام! لذا این سنی بودن که بیشترین گروه مسلمانان را نسبت به شیعیان تشکیل می‌دهد، به خاطر مخالفت نبوده بلکه بخاطر عدم وصول حرف حق به گوش مسلمانان جهان بوده است و اتفاقی نیز نبوده است؟! چرا؟ چون رفتار و اعمال خلفای اولین و حتی مثل بنی امیه ها و بنی عباسی ها و حتی علماء سنی، دیواری درست کردند که حرف اهل بیت را نمی شد از آن طرف دیوار شنید!  و این شوخی نسیت! که تقریبا هزار و دویست سال است که هیچ چیزی به گوش ما نمیرسد. دیواری که مانند دیوار چین به همان طول و عرض ما را محاصره کرده بود! چه از نظر فرهنگی، اجتماعی و یا معنوی. این دیوار و سد طوری بود که نه تنها حرفی از آن طرف به گوش ما نمی رسید که تصور آن هم برای ما محال بود. یعنی ما حتی نام امام رضا، کربلا و حتی نام دوازده امام و چهارده معصوم را هم نشنیده بودیم! ولی بحمدلله بعد از انقلاب ایران این دیوار خراب شد. نه تنها خراب شد بلکه تکه تکه شد. و حرف و اسم شیعه و کربلا و امامان و… و حتی براهین ولایت حضرت علی(ع) به گوش جهانیان رسید. شما می بینید که در اندونزی بعد از انقلاب ایران هر سال هزار نفر شیعه می شوند! و این بخاطر کم بودجه داشتن شیعیان است. که اگر بودجه بیشتری در اختیار شیعیان قرار گیرد، مردم استقبال بیشتری از تشیع می کنند. چون حقایق برایشان روشن می‌شود! الان که ۳۰ سال از انقلاب می‌گذرد، قریب به ۳۰ هزار مسلمان، شیعه شده اند. (معادل ۳۰ سال انقلاب ایران!) از طرفی دیگر، کتب های منتشر شده که مطالب و عقاید را به طور خوبی توضیح داده اند، در اندونزی و اینطور کشور ها خوب مخاطبانی را به خود جذب کرده است. بدون اینکه مردم بدانند نویسندگان آنها افرادی شیعه مذهب هستند! مثل کتب شهید بهشتی یا شهید مطهری. که تاثیر به سزایی در افکار مردم داشته است.

 

در اندونزی چه مذهبی رایج است؟

۲۳۰ یا ۲۴۰ میلیون نفری که در اندونزی ساکن اند، سنی شافعی هستند. در واقع چهار دسته شاخص اهل تسنن بنام های زیر است: حنبلی، حنفی، شافعی و مالکی. در سال ۱۹۱۶ بود که وهابیت تبلیغ خود را آغاز کرد که هزینه های چند میلیاردی را صرف اشاعه فرهنگ خود کرد. در آن سال، نیم میلیون نفر، وهابی شدند. من همیشه در سخنرانی هایم، وهابی ها را بر سه دسته تقسیم می کنم.

 

دکتر برای مخاطبان بفرمائید اهل سنت با وهابی ها چه تفاوتی دارند؟

خیلی خوب اشاره فرمودید. مذهب شافعی، فرهنگشان مانند شیعه است. یعنی زیارت قبور دارند، دعا و توسل دارند و از این قبیل. شیعیان، اول به امامان معصوم توسل دارند بعد بر امام زادگان و بعد از آنها، علماء و بزرگان هستند که مورد توسل مردم قرار می‌گیرند. ولی شافعی ها فقط بر اولیاء خود این توسل را دارا هستند. اما وهابی ها می‌گویند: بوسیدن قبور، بدعت است! توسل بدعت است! حال بدعت یعنی چه؟ بدعت، یعنی چیزی که در دین اضافه شود. و در اسلام خیلی منفور است! در روایت آمده است که اگر چیزی در دین اضافه شود، نامش بدعت است. و هر بدعتی باطل است و شافعی می‌گوید: این بدعت ها حسنه است. خوب است! وهابی‌ها می‌گویند: بدعت، بدعت است! حسنه و غیر حسنه ندارد! و می‌گویند: تا از این بدعت ها دست بر نداری، نمی‌توانی وهابی شوی؟! آنان (وهابی‌ها) معتقدند که آیا این بدعت ها در قرآن آمده یا نه؟ پس اگر در قرآن نیامده (مثل بوسیدن قبور و توسل و شفاعت) این بدعت است! و اتفاقا در روایات اهل تسنن، هیچ گونه روایتی مبنی بر این موضوعات نبود! یعنی ما هیچ گونه جوابی نداشتیم که به وهابی ها بدهیم! لذا بعضی از بزرگان بررسی کرده اند که این فرهنگ توسل و بوسیدن قبور و… از کجا آمده ؟ و نتایج نشان داده که از فرهنگ شیعه این برداشت ها شده است! و شافعی ها بعضی از فرهنگ های شیعه را برداشته اند و در مذهب شافعی اضافه کرده اند! مثلا وهابی‌ها قرآن خواندن برای اموات را بدعت می‌دانند. ولی شافعی ها برای انجام کار خود دلیلی نداشتند! نه آیه ای بود! نه روایتی و نه حدیثی! و نوجوان نوزده ساله ای مثل من که این نتایج را مشاهده کردم، به وهابیت روی آوردم! البته نام وهابیت در منطقه ما “محمدیه” بود! یعنی نام پیامبر اکرم بدون بدعت! نام محمد بدون هیچ بدعت و اضافه ای! لذا مردم و خیل جوانان به وهابیت روی آوردند! و تفکر وهابیت هم بر این بود که اگر در قرآن جیزی آمده، پس درست و قابل اجراست و اگر در قرآن نیامده است ، بدعت در دین است!

 

بعد از اینکه شما به وهابیت روی آوردید ، جرقه شیعه شدن شما از کجا نشات گرفت؟

قبل از پاسخ به سوال شما من به توضیح جواب سوال قبل می‌پردازم. همان تقسیم بندی وهابیت. البته این تقسیم بندی را خودم کرده‌ام! وهابی‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند: سیاسی که دارای حکومت است. سیاسی که دارای حکومت نیست. فرهنگی. وهابی های سیاسی که دارای حکومت اند، مانند: عربستان سعودی. که در واقع در این گروه مسولین آن اصلا هیچ گونه اعتقادی به عقاید خود ندارند ولی برای دوام خود، خود را اسلامی معرفی می‌کنند. و شاید اصلا نمازخوان نباشند! من در اندونزی، وقتی با اینها همنشین می شدم و گفتگو می کردم، می‌گفتم: حکومت اسلامی، حکومتی نیست که فقط برای دزدی، دستی قطع کند و یا مثلا برای زناکار حد شرعی شلاق در نظر بگیرد! اینها هست ولی کافی نیست! رئیس حکومت باید پایبند به عقایدش باشد! یعنی دارای اعتقاد باشد! و آنها همچنان بر حرف خود پافشاری می‌کردند! اما دومین دسته، وهابی‌هائی که دارای حکومت نیستند مانند: القاعده. که حتی خون دیگران را حلال می‌کنند. و دسته سوم وهابی فرهنگی. اینها فقط به تبلیغ دین خود می پردازند و کاری به سیاست ندارند. به اشاعه فرهنگ خود و انتشار کتب، پوستر و… می‌پردازند. و من از طریق پژوهش و تحقیق به مذهب تشیع راه پیدا کردیم. من وقتی با شیعیان برخورد کردم، روایت های زیادی مبنی بر جواب سوال های ما داشتند که آنها را تکمیل می‌کرد! و آنجا بود که با دریافت حقایق، شیعه شدم! یکی از علمای شافعی به من گفت: شما شیعیان چه چیزی دارید که ما، نداریم؟ من هم به او جواب دادم، مهم این نیست که شما چیزی ندارید! مهم این است که ما مستغنی و بی‌نیاز از شمائیم! و بعد گفتم حالا چه می‌خواهید؟ گفت ما روایتی مبنی بر خواندن قرآن و دعا برای مردگان نداریم! من چون تازه شیعه شده بودم، اطلاع کافی نداشتم! بعد خود کتابی را باز کرد که از امام جعفر صادق(ع) روایتی نقل شده بود مبتنی بر همین سوال که من هم تعجب کردم!

 

پس در واقع چون اهل سنت جواب قطعی برای سوالشان به وهابیت ندارند، به این آئین در می‌آیند! و بر این باورند که وهابیت دین حق است و این را می‌پذیرند؟ اینطور نیست؟

البته که همینطور است!

 

اما هنوز ما نفهمیدیم ماجرای دقیق شیعه شدن شما را !

من همانطور که گفتم در نوزده سالگی وهابی شدم! مخلصا هم وهابی شدم. نه از روی عناد با شیعه! چون به خیال خودم دین حق و حقیقت بود!  البته، من جزء گروه اخوان المسلمین بودم! در اندونزی، حجاب ممنوع است! حتی حرف زدن در رابطه با حکومت اسلامی نیز، جرم است! و این در صورتی است که اکثرا مسلمانند. ما با انقلاب ایران شاد شدیم! چون فتح بابی بود برای ما ! چون آن موقع بود که بر کشورهای اسلامی تاثیر بسزایی داشت و مادر و خواهر و ناموس ما توانستند با حجاب کامل ظاهر شوند! اما در حمله صدام به ایران، ما بسیار متاثر شدیم! در حالیکه وهابی بودیم! بعد من سال ۶۱ برای کمک به جنگ ایران، به این کشور آمدم و به پدر و مادر خود هم چیزی نگفتم! و تا چهار سال، نمی دانستند که من در ایران هستم! و نامه هایم را به دوستانم می‌فرستادم تا آنها به خانواده ام اطلاع دهند! من آمدم تا کمک کنم به جنگ! چون خیال می کردم جوانان برای جنگ اقدامی نمی‌کنند. و آنموقع خجالت کشیدم که دیدم صف طولانی برای جبهه در مقابل چشمانم است! من در برخوردم با شیعیان مجبور شدم تا تحقیق کنم و دین خود را اثبات کنم! اما وقتی خود را خالی از حقیقت دیدم، شیعه شدم! من شش ماه هر روز با همکلاسی های مبارزه، مناظره و مجادله داشتم و فقط مضاربه نکردم! و بعد از شش ماه به حقیقت تشیع پی بردم.

 

راستی چرا اهل سنت و وهابیت به امامت حضرت علی اشکال وارد می‌کنند و خلفا را جانشین می‌دانند؟

در نظر اهل تسنن، اهل بیت دارای مقام بالائی هستند و جزء بزرگواران دین یاد می‌شوند! متفکران و والامقامان! آنان، معلم، مرشد و پیر طریقت اند! در واقع زندگی اهل تسنن بر دو پایه واقع شد. اول: چون خلافت اولی و دومی و سومی را دیدند و چون بر این آئین استوار ماندند، دیگر سوال نکردند! بعد از این ها هم بنی امیه و بنی عباس آمدند!  دوم: عدم شناختن و عدم فهم ضرورت وجود انسانهای معصوم بعد پیغمبر بود که باعث چنین وضعی شد.

 

اهل سنت در رابطه با هجوم به بیت حضرت زهرا چه نظری دارند؟

اهل سنت این فرهنگ غلط را دارا هستند که ماجرای از قبل اتفاق افتاده را مثل ماجرای فدک، به خدا می سپارند. و ارزشی برای اتفاقی که قبلا افتاده قائل نمی‌شوند! حتی در صحیح بخاری که برای سنی ها بعد از قرآن قرار دارد، آمده است که: پیغمبر خدا ایستاده اند در آخرت و اصحاب می آیند و می‌گویند: ما تشنه هستیم. ما را سیراب کنید! پیغمبر می‌خواهد به آنان آب دهد اما خدا دستور می‌دهد به اینها آب نده! پیغمبر می‌گوید: اینان در زمان من جزء اصحاب بودند چرا آنان را سیراب نکنم؟ خدا می‌گوید: نه! وقتی تو از دنیا رفتی، آنان حق تو را پایمال کردند و بر خاندان تو ستم کردند! لذا مثلا اقوالی مثل غصب فدک و دعوای ابابکر و حضرت زهرا(سلام الله علیها) در صحیح بخاری آمده ولی آنان برای ما توضیح نمی‌دادند و آنان را پوشیده می‌گذاشتند و ما را مطلع نمی‌کردند.

 

دکتر تونو از اینکه وقت خود را به ما اختصاص دادید، متشکرم! به امید اینکه در پناه اهل بیت، همیشه سربلند و پایدار باشید.

 

منبع: omar63.blogfa

 

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار