تاریخ انتشار :

یلنا جهانی تازه مسلمان روس

حجاب یکی از آن چیزهایی است که من را جذب اسلام کرد

من می‌دانستم که خدای مسلمانان یکتاست اما متوجه نبودم که او از همه چیز و همه کس هم نزدیک‌تر است، همه جا حاضر است. وقتی این مسأله برایم روشن شد، سریع آن را به درخواستم از خدا ربط دادم و حس خوبی بهم دست داد و اثر مثبتی در زندگیم گذاشت

 به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان)  اکثر ما عاشق سفر کردن هستیم. دوست داریم چمدان‌ها را ببندیم و راهی شویم… حالا این‌که کجا و چطور، به چیزهای مختلفی بستگی دارد. اصلا تا به حال دقت کرده‌اید که همه چیز در زندگی ما از همین سفر شروع شد؟! آن هم از این مدل سفرهای خاص مأموریتی و پرهیجان که مشابهش را در فیلم‌ها دیده‌ایم… یعنی هر کدام از ما در روز و ساعتی مشخص مأموریت‌مان آغاز شده و راهی سرزمینی ناشناخته شدیم… البته همه وسایل و امکانات سفر را هم در اختیارمان گذاشتند تا راه را گم نکنیم و از مسیر اصلی خود را به انتهای سفر برسانیم… البته که این جزو اسرار مگوی سفر است و خبر نداریم کی این مسافرت به پایان می‌رسد… به نظر من تا همین جایش هم خیلی عجیب و ترسناک و پر مسئولیت است… بعضی از ما به محض آغاز سفر این توفیق نصیب‌مان می‌شود که افراد خوبی که قبلا مسیر درست را پیدا کرده‌اند در کنارمان قرار می‌گیرند ما را راهنمایی می‌کنند… ما هم دیگر زحمت گشتن مسیر را نمی‌کشیم و مأموریت‌مان را شروع می‌کنیم… برخی دیگر هم که انگار عاشق بیراهه رفتن هستند و تا ابد اصلا تلاشی برای پیدا کردن مسیر نمی‌کنند… اما دسته دیگری ممکن است سال‌ها راه را اشتباه بروند اما بالأخره پس از کلی گشتن مسیر اصلی را می‌یابند و راهشان را با سرعت ادامه می‌دهند…

 

شنیدن داستان زندگی افرادی که جزو دسته سوم هستند جذاب و شیرین است… افرادی مثل «یلنا جهانی»… او اهل کشور پهناور روسیه است که این هفته مهمان مجله ماست تا برایمان از داستان یافتن مسیر و مسلمان‌شدنش بگوید. با ما همراه باشید.

خوب است صحبت‌مان را از دوران کودکی شما شروع کنیم. این دوران چطور گذشت؟

من در شهر «چلیابینسک» روسیه که در مرکز کشور قرار دارد به دنیا آمدم. فکر می‌کنم کشورم نیازی به معرفی ندارد و همه کم و بیش اطلاعاتی در مورد آن دارند. همین قدر بگویم که شهر چلیابینسک، شهر بزرگی است و کارخانه‌های فراوانی از جمله ذوب‌آهن دارد. در زمان جنگ جهانی دوم در این شهر تانک تولید می‌شد.

خانواده ما چندان بزرگ نیست. من به همراه پدر، مادر و خواهر بزرگ‌ترم زندگی می‌کردم. والدینم کارمند بودند و ما از نظر اجتماعی یک خانواده معمولی به شمار می‌آمدیم. پدر و مادرم دوست داشتند من درسخوان باشم و در آینده شغل خوبی را به دست بیاورم. این مسأله روی من هم تأثیر داشت و من خیلی به کسب علم مشتاق بودم. در دوران مدرسه به خاطر علاقه‌ام موسیقی را دنبال کردم. بعد هم در دانشگاه وارد رشته شیمی شدم.

پدر و مادرم خیلی به تربیت ما اهمیت می‌دادند و همیشه می‌گفتند باید به بزرگان احترام گذاشت و با دیگران مهربان بود.

کمی برایمان از خصوصیات و ویژگی‌های مردم کشورتان بگویید.

روس‌ها دل بزرگی دارند و مهربانند. اغلب با دیگران احساس همدردی می‌کنند و اگر در توان‌شان باشد، دوست دارند به نیازمندان کمک کنند. البته امکان دارد آن‌ها برای خارجی‌ها عجیب به نظر برسند! چون اغلب با یکدیگر پرخاش می‌کنند ولی ساعتی بعد دعوا را فراموش می‌کنند و کنار هم می‎نشینند و کاملا صمیمی با هم صحبت می‌کنند! متأسفانه یکی از خصوصیات بد روس‌ها این است که علاقه زیادی به شرب خمر دارند که این مسأله هم برای خودشان و هم جامعه مشکلات بسیاری ایجاد کرده است.

وضعیت اجتماعی ـ فرهنگی روسیه به چه صورت است؟

روسیه همانند ایران کشوری تاریخی و با تمدنی غنی است اما متأسفانه آرام آرام فرهنگ روسی دارد جای خود را به همتای غربی خود می‌دهد. این روزها شاهد آن هستیم که سبک زندگی اروپایی در اجتماع روس‌ها بیشتر و پررنگ‌تر به چشم می‌آید.

خانواده در جامعه روسیه چه جایگاهی دارد؟

در حال حاضر حدود نیمی از ازدواج‌ها در روسیه منجر به طلاق می‌شود! زوج‌ها تمایل به زندگی مدرن دارند، بدین صورت که با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند اما خبری از ازدواج رسمی و شرعی نیست تا از هم شناخت کامل پیدا کنند! این روش زندگی در زمان شوروی وجود نداشت و در جامعه هم قابل قبول نبود اما بدبختانه امروزه شیوه‎ای برای زندگی در روسیه است. این یکی از همان مؤلفه‌های سبک زندگی غربی است که وارد فرهنگ روسی شده است.

مردم روسیه بیشتر به چه دین یا مذهبی معتقد هستند؟ و اصولا ارتباط مردم با دین و مذهب چگونه است؟

بیشتر مردم روسیه مسیحی هستند. البته مسلمانان هم کم نیستند. من ارتباط زیادی با مسلمانان نداشتم، مگر چند نفر که مسلمان‌زاده بودند و خودشان هم معترف بودند که از اسلام چیزی نمی‌دانند. مسیحیان در روسیه به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول که به طور کامل دین مسیح را دنبال می‌کنند. اما گروه دوم تنها به اعتقاد قلبی باور دارند و این که خدا باید در قلب انسان‌ها باشد و تمام! به تازگی هم گروهی کاملا متفاوت اعلام موجودیت کرده که اعتقادی به هیچ دین یا مذهبی ندارند، بلکه رسم و رسوم خودشان را که از اجدادشان به ارث رسیده را دنبال می‌کنند. این گروه معتقدند که روس‌ها مردمانی کهن هستند و قبل از حضرت مسیح بر روی کره زمین ساکن بوده‌اند. این گروه اعتقادات خاص خودشان را دارند، در میان آن‌ها حتی بت‌پرستان هم وجود دارند!

شما پیرو چه دینی بودید؟

من مسیحی بودم.

چه کمبودی در دین و آیین خودتان احساس می‌کردید که باعث شد شما به سمت دین دیگری گرایش پیدا کنید؟

من برخی از اصول مورد قبول مسیحیان را قبول نداشتم. به عنوان مثال، نمی‌توانستم درک کنم که چطور یک نفر که بنده خداست و در کلیسا کار می‌کند توان بخشیدن گناهان دیگران را دارد! یا نمی‌فهمیدم چرا برخی از زنان هنگام ورود به کلیسا لباس‌های پوشیده، گشاد و بلند می‌پوشیدند و حتی روسری سرشان می‌کردند، در حالی که همین گروه در خارج از کلیسا لباس‌های تنگ و کوتاه می‌پوشیدند!

بار اولی که به کلیسا رفتم ۹ یا ۱۰ ساله بودم. آن زمان یادم هست که در صفی قرار گرفتم تا یکی از رسوم را بجا بیارم اما زمانی نگذشته بود که زنی هلم داد و گفت: تو چرا این‌جا ایستاده‌ای؟ جای زنان بعد از مردان است! این موضوع اثر بسیار بدی در نگاهم به مذهب و کلیسا گذاشت. البته الان به این درک رسیده‌ام که مردم شاخص خوبی برای سنجیدن یک دین نیستند و باید خودت دین را بفهمی و بعد قضاوت کنی.

اولین بار کجا و چطور با اسم اسلام آشنا شدید؟

در روسیه اقوام متفاوتی زندگی و کار می‌کنند، تاتارها، تاجیک‌ها، باشکیرها، قزاق‌ها و…. من می‌دانستم که آن‌ها مسلمانند اما فرقی بین خودمان و آن‌ها نمی‌دیدم، مگر در نحوه پوشش. در فیلم‌های متفاوتی هم که از تلویزیون تماشا کرده بودم چیزهایی درباره اسلام دیده و یاد گرفته بودم و می‌دانستم که مثلا خانواده در این دین اهمیت بسیار زیادی دارد. همچنین می‌دانستم در نظر آیین اسلام احترام به بزرگان و اتحاد بین کشورها و اقوام اسلامی مورد توجه است.

و چه شد که به دین اسلام علاقه‌مند شدید؟

در اوایل جوانی شاید هم بیست سالگی به بحران معنوی رسیدم. آن زمان دوره‌ای در زندگیم پیدا شد که احساس کردم رباتی بیش نیستم. مثل همه تنها درس می‌خواندم، در بعضی مواقع کار می‌کردم، می‌خوردم، می‌خوابیدم… نمی‌دانستم به حرف چه کسی باید گوش بدهم! با چه کسی باید مشورت می‌کردم! دکترها نسخه‌های مختلفی برای بهتر زندگی کردن داشتند، اما معلم‌ها آن‌ها را رد می‌کردند و جزوه‌های خودشان را ارائه می‌دادند. مذهبی‌های تندرو جزوه‌های معلمان را به آتش می‌کشیدند و دست نوشته‌های خودشان را تنها راه سعادت معرفی می‌کردند… خلاصه این که هر کسی ساز خودش را می‌زد و دیگری را رد می‌کرد حتی قانونی هم وجود نداشت تا به اجبار تو را به سویی سوق دهد. در این زمینه آزادی به معنای واقعی حکم‌فرما بود. در چنین موقعیت گیج‌کننده‌ای تصمیم گرفتن یا باور یکی از روش‌ها بسیار سخت بود، اصلا ناممکن می‌نمود و این برای من یک بحران بود.

در آن دوران احساس کردم که نیاز به کسی دارم تا راه درست را به من نشان بدهد. نیاز به شخصی داشتم تا در کنار این‌که خودش خوب و راحت زندگی می‌کرد به من هم راهش را می‌آموخت چون تمام کسانی که نسخه برای زندگی می پیچیدند خودشان در زندگی مشکل داشتند و همین هم یکی از دلایلی بود که من نمی‌توانستم حرف‌هایشان را باور کنم. در آن زمان بود که از خدا خواستم تا کسی را برای من بفرستد.

همان زمان تصمیم گرفتم تا دیر نشده مفهوم زندگی را پیدا کنم. برای من رفاه، معشوقه و شهرت هدف زندگی نبود. پس شروع کردم به مطالعه راجع به مذاهب مختلف همانند دین یهود، آیین مسیح ، بودا و… اما هر چه بیشتر پیش می‌رفتم، بیشتر سردرگم می‌شدم، چون با تمام آن دین نمی‌توانستم موافقت کنم. بالأخره در جایی نکته‌ای غیر منطقی می‌یافتم و همین عامل سبب می‌شد به خانه اول برگردم. روزی ناامید از تفکر و تجسس به خدا پناه بردم و از خودش راهنمایی و کمک خواستم. در همان ایام هم با همسرم آشنا شدم و بلافاصله شروع به مطالعه درباره اسلام کردم.

و نهایتا چه شد که دین اسلام را پذیرفتید؟

چند روزی از درخواستم از خدا نگذشته بود که کاملا تصادفی پیامی با لحنی کاملا متفاوت و طنز در اینترنت دریافت کردم. همین پیام آغازی شد برای رد و بدل شدن پیام‌های دیگر و شروع آشنایی من با اسلام و فرهنگ ایرانی.

من می‌دانستم که خدای مسلمانان یکتاست اما متوجه نبودم که او از همه چیز و همه کس هم نزدیک‌تر است، همه جا حاضر است. وقتی این مسأله برایم روشن شد، سریع آن را به درخواستم از خدا ربط دادم و حس خوبی بهم دست داد و اثر مثبتی در زندگیم گذاشت و نهایتا من ۸ سال پیش دین اسلام را پذیرفتم.

لحظه‌ای که شهادتین را می‌گفتید چه حسی داشتید؟

آن لحظه خیلی خوشحال بودم که با دلی آرام و بدون هیچ شک و شبهه‌ای به حقیقت رسیدم و گام در راه راست گذاشتم.

آیا در زمینه اسلام کتابی مطالعه کردید؟

کتاب اولی که تهیه کردم «اصول اسلام» نام داشت، که نوشته شخصی کاملا ناآشنا بود. اما همسرم معتقد بود که هر کتابی را نمی‌شود از هر نویسنده و از هر جایی تهیه و شروع به مطالعه کرد. نویسنده کتاب‌های اسلامی باید مشهور به دینداری و خداپرستی باشد، عاقل و عالم به دین هم باشد تا بتوان به او و کتاب‌هایش اعتماد کرد. بنابراین، با جستجویی اندک، کتاب‌‌های آیت‌الله سیدمجتبی موسوی لاری را یافتم که این کتاب‌ها به روسی هم ترجمه شده‌اند و الان هم مدتی است که آن‌ها را می‌خوانم. این کتاب‌ها در تقویت ایمانم نقش زیادی داشتند.

از همان اول مذهبی که انتخاب کردید، تشیع بود؟ چرا؟

راستش را بخواهید، وقتی اسلام آوردم و شیعه شدم، نمی‌دانستم که اسلام فرقه‌های دیگری هم دارد. یکی، دو سالی که گذشت، با گروه‌های دیگر هم آشنا شدم، پس مطالعه کوچکی هم راجع به دیگر فرق انجام دادم، قدری هم سخنرانی از تلویزیون ایران تماشا کردم و بعد مطمئن شدم که مذهبم درست است.

چطور به این نتیجه رسیدید که مذهب شیعه که از ابتدا انتخاب کردید، همان مذهب به حق است؟

برای من احادیثِ مشترکی که بین ما و برادران و خواهران سنی درباره امامان هست برای حقانیت تشیع کافی بود. همچنین این منطق برای من وجود داشت که ما برای تفسیر قرآن و سؤالات‌مان درباره دین باید به سراغ ائمه برویم که پاک و معصومند.

وقتی بیشتر با اسلام آشنا شدید کدام بخش از آن برای‌تان جذابیت بیشتری داشت؟

من بلافاصله بعد از اسلام آوردن صاحب خانواده شدم، چیزی که شاید بسیاری آرزویش را دارند. بنابراین، من خانواده را هدیه‌ای الهی به خودم می‌دانم، پس می‌توانم بگویم که خانواده و اخلاق در خانواده را خیلی دوست دارم و هر روز مطالب جدیدی درباره آن می‌خوانم یا گوش می‌دهم. به نظر من اگر بنیان خانواده محکم باشد، جامعه با مشکلات کمتری مواجه خواهد شد. اگر خانواده مستحکم باشد، اعضای آن در برابر زیان‌های جامعه مقاومت بیشتری می‌کنند و به راحتی تسلیم آن نمی‌شوند. در ضمن خوب است این را هم بگویم که من یکی از بینندگان پر و پا قرص برنامه درس‌هایی از قرآن هستم و مطالب بسیاری را از آن یاد می‌گیرم.

واکنش خانواده‌تان در برابر اسلام آوردن شما چه بود؟

اولین باری که والدینم متوجه شدند که من به اسلام علاقمندم، خیلی ناراحت شدند و بلافاصله با من صحبت کردند بلکه دست از تحقیق بردارم. در آن زمان من مشتاقانه به سؤالاتشان پاسخ دادم، به امید این که آنان را متقاعد کنم که تحقیق راجع به هر چیزی جایز و حتی خوب است. اما آن‌ها درکم نکردند و حتی تنها کتابی را هم که داشتم پنهان کردند. بنابراین، تصمیم گرفتم تا پنهانی به مطالعه‌ام درباره اسلام ادامه بدهم، اما زمان زیادی طول نکشید که دوباره متوجه شدند و این بار از یک روانشناس دعوت کردند تا با من صحبت کند. آنجا بود که فهمیدم این کشمکش را پایانی نیست، پس اطمینان دادم که اسلام نخواهم آورد اما در واقع در نهان با مراقبت خیلی بیشتر به تحقیق ادامه دادم.

آیا بعد از اسلام آوردن در کشورتان برایتان مشکلی به وجود آمد؟

من پس از فارغ شدن از دانشگاه اسلام آوردم و بعد از آن از ادامه تحصیل انصراف دادم، بنابراین مشکل خاصی برایم بوجود نیامد. اما مطمئنم که با داشتن حجاب پیدا کردن کار برایم غیرممکن بود، چون محجبه‌ها را هیچ شرکت یا اداره‌ای به کار نمی‌گیرد.

من تنها با نگاه عجیب مردم و همسایه‌ها مواجه شدم؛ آن‌ها مرتب دلیل تغییر پوششم را می‌پرسیدند و باورشان نمی‌شد که من مسلمان شده‌ام.

اولین باری که با حجاب به سطح جامعه رفتید چه زمانی بود و با چه واکنشی مواجه شدید؟

اولین باری که با حجاب در سطح شهر ظاهر شدم، بعد از حضور در رایزنی فرهنگی ایران و اسلام آوردن بود. در روز بعد از آن به فروشگاه لباس‌های اسلامی رفتم و برای خود حجاب کامل تهیه کردم. مردم مسکو زیاد به انسان‌های اطرافشان و نوع پوششان اهمیت نمی‌دهند، چون مردم مختلف با پوشش‌های متفاوت حتی خاص در شهر ظاهر می‌شوند، بنابراین مشکل خاصی نداشتم.

آیا در دین و آیین مسیحیت هم حجاب وجود دارد؟

بله، اگر در مسیحیت حجاب وجود نداشت، زن‌ها در کلیساها با حجاب ظاهر نمی‌شدند.

نظرتان درباره حجاب چیست؟

حجاب یکی از آن چیزهایی است که من را جذب اسلام کرد و این جاذبه باارزش اکنون من را از نگاه‌های آلوده حفظ می‌کند، بنابراین، امروز اشتیاقم به داشتنش بیشتر از قبل است.

رابطه‌تان با قرآن چگونه است؟

متأسفانه آشناییم با زبان عربی و قرآن بسیار کم است، از این رو در حال حاضر تنها به خواندن تفسیر و ترجمه روسی اکتفا می‌کنم. اگرچه گاهی اوقات تلاش می‌کنم تا با همان تعداد حروف و کلمه عربی که می‌دانم چند آیه‌ای بخوانم.

رابطه حسی و درونی شما با کدام یک از امامان بهتر است؟ چرا؟

برای من همه امامان محترم، باارزش و دوست داشتنی هستند ولی چون من مفتخر به زندگی در کنار بارگاه منور امام رضا‌علیهالسلام هستم، به ایشان ارادت بیشتری دارم و هرگاه مشکلی در زندگی خودم یا خانواده‌ام پیش می‌آید، به ایشان پناه می‌برم.

چه زمانی و چرا به ایران آمدید؟

بلافاصله بعد از اسلام آوردن، به عقد یک ایرانی درآمدم و در مدت کوتاهی پس از آن به ایران آمدم.

چطور با همسرتان آشنا شدید؟

من با همسرم قبل از ازدواج در یکی از سایت‌هایی که درس‌های زبان انگلیسی را ارائه‌ می‌داد ارتباط داشتم، همان هم پایه آشنایی‌مان شد. البته بعدها او برای زندگی به روسیه سفر کرد.

این ازدواج در نگرش و ‌شناخت شما از اسلام تأثیر داشت؟

اول این که من پس از ازدواج متوجه شدم اطلاعاتم از این دین بسیار ناچیز است و من در این مدت تنها درب شناخت اسلام را باز کرده‌ام و هنوز وارد آن نشده‌ام. دوم این که اگر قبل از ازدواج اسلام تنها یک دین ساده برایم بود، امروز من می‌دانم که بدون او اصلا زندگی نمی‌شود کرد، چون به نظرم، اسلام خود زندگی است.

از کی در مشهد سکونت دارید؟ چرا آنجا را برای زندگی انتخاب کردید؟

از ابتدای حضورم در ایران در مشهد سکونت دارم، چون همسرم و خانواده‌‌شان ساکن این شهر هستند.

در این چند سال زندگی در ایران مردم کشورمان را چگونه دیدید؟ چه خصوصیاتی دارند؟

در همان روزهای ابتدایی حضورم در اینجا، ایران را نه یک کشور با مردمان متفاوت، بلکه یک خانواده بزرگ و متحد یافتم. برایم حضور باشکوه مردم در راهپیمایی‌ها جالب بود. پخش نذری در میلاد ائمه یا محرم و… برایم جذابیت داشت. برخورد مردم با خارجی‌ها خیلی قشنگ بود. پذیرایی میزبانان از میهمانان بسیار دوست‌داشتنی است. تلاش پدران ایرانی هم که برای بقا یا تحکیم بنیان خانواده صورت می‌گیرد را خیلی دوست دارم و می‌پسندم. آخرین چیزی که به ذهنم می‌رسد، مقام زن در اینجاست. همیشه به من گفته شده بود که زنان مسلمان کم ارزش یا بی‌ارزشند ولی من پس از حضور در ایران و آشنایی بیشتر با اسلام و فرهنگ ایرانی متوجه خلاف آن شدم. اینجا، هر جا احترام و راحتی است، زن‌‌ها اولند و هر جا سختی و مشقت است آن‌ها آخرند.

نظرتان راجع به انقلاب اسلامی ایران و شخصیت امام خمینی‌ره چیست؟

من اطلاعات زیادی درباره شخص امام‌خمینیره ندارم اما انقلابی را که او رهبری کرد و به پیروزی رساند را خیلی دوست دارم و امیدوارم که اهداف انقلاب در تمام جهان فراگیر شود. من بسیار شادمانم که در چنین کشور انقلابی زندگی می‌کنم و اگر چه نقشی در صورت گرفتن آن انقلاب نداشتم ولی خودم را به ادامه موفق اهداف بی‌نظیر آن متعهد می‌دانم.

چند فرزند دارید و چندساله هستند؟

دو فرزند. یک پسر هفت ساله و یک دختر چهار ساله.

به نظرتان وظیفه یک زن مسلمان چیست؟

همانطور که در پاسخ یکی از سؤالات قبل خدمت‌تان عرض کردم، نقش زن مسلمان در خانواده بسیار مهم و پررنگ است. زن قبل از هر چیز مادر است و به نظر من وظیفه‌ای جز مادری، تربیت فرزند و شوهرداری ندارد چون کودکان زمان زیادی را با مادر صرف می‌کنند و تنها با نگاه به مادر به دنبال او می‌روند و هر آنچه او انجام می‌دهد، تکرار می‌کنند، برای مثال؛ چگونه او نماز می‌خواند، در اوقات فراغتش چه می‌کند، انرژی طبیعی، آب، برق، گاز و… را چطور مصرف می‌کند یا چگونه با دیگران گفتگو و معاشرت می‌کند. فکر می‌کنم همه از زنان، به ویژه زنان مسلمان انتظار مادری دارند، نه ریاست یا حضور در سیاست. اگر چه در صورت امکان و نداشتن منع شرعی مدیریت امور خارج از خانه هم ایرادی ندارد. ما حتی در برخی از موارد مانند پزشکی، پرستاری و معلمی و… به حضور زنان نیاز داریم.

تا به حال کاری برای تبلیغ دین اسلام انجام داده‌اید؟

برای تبلیغ یا صحبت کردن درباره اسلام پیش دستی نمی‌کنم ولی اگر کسی پرسشی داشته باشد که من جوابش را بدانم، یا مشکلی داشته باشد که من راه‌حلش را بدانم، حتما مطرح می‌کنم.

به نظرتان در حال حاضر برای تبلیغ اسلام باید از چه روشی استفاده کنیم که بهترین نتیجه را داشته باشد؟

به نظر من، بهترین راه برای تبلیغ اسلام نشان دادن سبک زندگی علما و بزرگان دین است. از طریق ساخت فیلم‌های بلند یا کوتاه سینمایی یا اجرای نمایش‌های جذاب در شهرک‌های گردشگری که ویژه توریست‌های خارجی درست شده‌اند. مبلغین، سفرا و کارکنان سفارت‌های کشورهای اسلامی در دیگر کشورها هم تابلوی اسلام در آن نقطه از زمین هستند و اگر آن‌ها از میان انسان‌های دیندار، معتقد و با فرهنگ انتخاب شوند می‌توانند نقش پررنگی در تبلیغ دین داشته باشند.

رشد اسلام در کشورهای دیگر را چگونه می‌بینید؟ آیا پیشرفت داشته است؟

آن زمان که خودم درباره اسلام تحقیق می‌کردم، مطالب زیادی راجع به مسلمان شده‌ها نمی‌یافتم اما این سال‌های اخیر شنیدم و خواندم که یکی از خواننده‌های روس مسلمان شد، یکی از بازیگرها هم اسلام را قبول کرد. یکی از دوستانم هم که اهل اوکراین است و در ایران زندگی می‌کند هر بار که به کشورش سفر می‌کند و برمی‌گردد می‌گوید؛ انگار این بار تعداد مسلمانان بیشتر از دفعه قبل شده است.

آرزوی‌تان چیست؟

ان‌شاءالله، تمامی کسانی که دنبال حقیقت هستند آن را به زودی بیابند. امیدوارم، آنانی که هم اکنون در راه حق گام برمی‌دارند، همچنان ثابت قدم و استوار در مسیر مستقیم بمانند. و آرزو دارم که همه آرزومندان به آرامش درونی که اسلام ارائه‌ می‌کند، برسند.

به عنوان آخرین سؤال یک حدیث زیبا از ائمه که در خاطرتان مانده برایمان ذکر کنید.

حدیث زیبایی از حضرت علیعلیهالسلام هست که ایشان می‌فرمایند: «کسى که بفروشد آخرتش را به دنیاى خود، از هر دو زیان کرده است.»

فاطمه اقوامی

عکاس: شبنم مقدمی

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار