به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) یکی از سیرههای آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) این بود که دیگران و از جمله اعضاء خانواده را برای نماز شب بیدار میکرد.
فرزند ایشان (شیخ حسن) میگوید: در یکی از شبها که ایشان برای تهجّد و #نماز_شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو تا به حرم مطهّر برویم و در آنجا نماز بخوانیم.
?فرزند جوان که بیدار شدن از خواب در آن ساعتِ #شب برایش سخت بود، گفت: من فعلاً آماده نیستم، شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف میشوم.
پدر فرمود: نه، من این جا ایستادهام؛ آماده شو که با هم برویم. آقازاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند.
هنگامی که کنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن #عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است؟
فرزند گفت: برای گدایی و تکدی از مردم.
آقا شیخ جعفر فرمود: به نظر شما چقدر مردم به او پول میدهند؟
?فرزند مبلغ ناچیزی را گفت (مثلاً یک درهم)مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! خوب فکر کن و ببین این آدم برای به دست آوردن مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (که آن را هم شاید به دست بیاورد)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده! آیا تو، به اندازهای که این شخص به بندگان خدا اعتماد دارد، به وعدههای خدا درباره شبخیزان و متهجّدان اعتماد نداری!؟ که (در قرآن) فرموده است: فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفی لهم من قرَّه أعیُنٍ؛ هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است. سوره سجده/ آیه ۱۷
?گفتهاند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زندهدل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر #شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
چوب الهی
مرحوم ایشان از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه را بیرون می دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود. اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى می کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جست وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این #فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه می رود، همسرش حسابى با او بدرفتاری می کند .
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما با شما بدرفتاری می کند فرمود : بله، گاهى که عصبانى می شود، بداخلاقی و بدرفتاری می کند. گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمی دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: این کار را هم اجازه نمی دهم.گفتند: چرا؟ گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون می آیم و در صحن امیر المومنین می ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می خوانند، مردم در برابر من تعظیم می کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی دارد، همان وقت می آیم در خانه همسرم بداخلاقی می کند، هوایم بیرون می رود. این چوب الهى است، این باید باشد.
(شیخ جعفر کاشف الغطاء)
https://t.me/rahyafte_com
https://igap.net/rahyafte_com
چرا داستان رو اشتباه نوشتید
همسر ایشون کتکشون می زد