تاریخ انتشار :

ماجرای نماز و روزه گرفتن های خواهران دو قلوی ایرانی در چین

اتفاقا مسلمانان چینى ماه رمضان را به طور کامل روزه مى‌گیرند و هنگام افطار به مسجد مى‌روند و برخى از آنها افطارى هم مى‌دهند. حتى سال قبل ما به همراه تعداد زیادى از دوستان مصرى و چند کشور عربى دیگر داخل محوطه دانشگاه در کنار هم افطار کردیم و هیچ مشکلى هم نداشتیم.

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) گفتگوی از  جمال طاهری / وقتی نام دو قلوها مطرح می‌شود ایرانی‌ها یاد دو نوستولوژی دهه شست یعنی فیلم سینمایی خواهران غریب با بازی به یاد ماندنی مرحوم خسرو شکیبایی و شعر خاطره انگیز مادر من مادر من تو یاری و یاور من می‌افتند و همینطور سریال انمییشنی دو قلوهای افسانه‌ای که با تم هیجانی‌اش بارها از تلویزوین پخش شد. در ایران اما دو قلوهای که ماجرا و سرگذشت جالب داشته باشند نیز داشته‌ایم ولی شاید در این میان ماجرای خواهران فضلی با همه آنها متفاوت باشد زهرا و زیبا فضلی محمد آبادی دو خواهر دوقلوی ورامینی هستند که دست سرنوشت آنها را به پکن و دانشگاه این شهر در مرکز چین کشیده آنها ما را بیشتر به یاد خواهران غریب می‌اندازند زهرا و زیبا متولد ورامین هستند اما آنها قبل از هرچیز به این نکنه تاکید دارند که اصالتا یزدى هستیم. این دو خواهر در تاریخ ١٣۶٧/٠٩/١۵(۶ دسامبر سال ١٩٨٨) چشم به جهان گشودند و در تمام مراحل زندگی همانگونه که از دو قولوها انتظار داریم در کنار هم بوده‌اند. تا آنکه یک اتفاق باعث شد مسیر زندگی این دو تغییر کند با این دو خواهر به گفتگو نشستیم.

دیگر مطالب در مورد خواهران دو قلوی فضلی را اینجا بخوانید

سوال اول را به شوخی شروع کردیم و با سریال انیمیشنی دو قلوهای افسانه‌ای که چینی هم بودند، آیا این سریال در سفر شما به چین نقشی هم داشت چه این که شما هم دو قلو هستید؟ یعنی آیا دیدن این سریال باعث شد به چین علاقهمند بشید؟

بله؛ تا حدودى چون ما دو تا وقتى باهم هستیم قدرت عجیبى داریم نه مثل اونها، اما یه جور انرژى خوب، اتفاقا بچه که بودیم دستامون رو می‌دادیم به هم تا یه اتفاق عجیب رخ بده(خنده)

وقتی اسم دو خواهر دو قلو می‌آید همه یاد فیلم خواهران غریب می‌افتند از این فیلم چطور خاطره خاصی دارید؟

اون فیلم که کلا درمورد این بود که اونها از هم جدا بودن اما اون بخشش که اونها همدیگر رو حس می‌کردند و فکرهاشون و رفتارشون مثل هم بود در مورد ما هم همینجوری هست یاد بچگى‌هاى خودمون می‌افتادیم (زیبا ) البته من از خواهرم شیطون‌تر بودم و بازیگوش‌تر، این رو هم بگم که این یک حالت کلی هست کلا دوقلوها اینجورى هستن، قُل کوچکتر بازیگوش‌تر از بزرگتره هست

خب بریم سراغ این که اصلا چی شد رفتید چین جزئیاتش رو خودتون بگید؟

دوران دبیرستان من و خواهرم در رشته ریاضى فیزیک تحصیل کردیم و در کنکور رشته فیزیک قبول شدیم. اما به دلیل دور بودن دانشگاه و سختى رفت و آمد، ترجیح دادیم سال بعد دوباره در کنکور شرکت کنیم. سال بعد من ( زیبا) در رشته زبان چینى دانشگاه شهید بهشتى قبول شدم و خواهرم (زهرا) رشته شیمى در دانشگاه پیام نور قبول شد و از این جا بود که ما از هم جدا شدیم ( قبل از قبول شدن در دانشگاه، من و زهرا تمام مقاطع تحصیلى را با هم بودیم). من حدود دو سال در این رشته در دانشگاه شهید بهشتى تحصیل کردم و خواهرم زهرا هم همزمان با من خودش زبان چینى یاد می‌گرفت. اما بعدا به دلایل مختلف تصمیم گرفتم براى ادامه تحصیل به همراه خواهر دوقلوم ( زهرا) به کشور چین بریم و ادامه تحصیل بدهیم. سال ٢٠١٠ میلادى بعد از ثبت نام و پذیرفته شدن در یکى از دانشگاه‌هاى چین در شهر پکن، به چین رفتیم و در رشته زبان چینى به تحصیل ادامه دادیم. حدود شش سال و نیم در چین زندگى و تحصیل کردیم و تابستان سال ٢٠١۶ بعد از دریافت مدرک فوق لیسانس به ایران برگشتیم. تصمیم داریم ان شاءالله سال بعد براى ادامه تحصیل در مقطع دکترى به چین برگردیم.

 

-پس سیستم دانشگاهی ایران باعث جدایی موقت شما از هم شد. در چین چنین مشکلی نداشتید؟

-بله، همونطور که گفتم، بعد از دومین بار که کنکور دادیم هر کدوم دانشگاه‌هاى متفاوتى قبول شدیم و به طور موقت جدا شدیم. در کشور چین هم من یک ترم از خواهرم بالاتر بودم. چون من توى ایران رشته زبان چینى می‌خواندم و زهرا رشته شیمى مى‌خواند. روزى که رفتیم دانشگاه ( توى چین) براى ثبت نام، یک آزمون کوچک گرفتند از ما و تعیین سطح شدیم، من از ترم دو شروع کردم و زهرا از ترم یک شروع کرد. این بار توى یک دانشگاه با هم بودیم اما کلاسهامون با هم یکى نبود.

-قبل از سفر به چین جذابترین نکته‌ای که شما را ترغیب به سفر کرد چه بود؟

-من و زهرا قبل از کنکور و رفتن به دانشگاه، به ورزش‌هاى رزمى از جمله تکواندو علاقه زیادى داشتیم، و این ورزش را انجام می‌دادیم، تا کمربند آبى پیش رفتیم و بعدا به دلیل آماده شدن براى کنکور دیگه نتونستیم این ورزش را ادامه بدیم. بعد از اینکه زبان چینى خواندم و با فرهنگ چین کمى آشنا شدیم، علاقه زیادى به ورزش ووشو ( تلفظ چینى wushu) پیدا کردیم و تصور می‌کردیم تمام مردم چین این ورزش را بلد هستند. شنیده بودیم که چین، کشوریست با فرهنگ و مردم عجیب و افسانه‌اى، و این تصور هم باعث شد ما بیشتر به چین و رفتن با اونجا علاقه پیدا کنیم.

 

کنجکاو شدیم در مورد خانواده تون بیشتر بدونیم خانوده چند نفری دارید و شغل والدینتون چی هست؟

-پدرم شغل آزاد دارند و مادرم خانه‌دار هستند. یک برادر داریم که دو سال از ما بزرگتر است، ایشون تجارت انجام مى‌دهند. یک خواهر کوچکتر داریم که محصل هست در مقطع  دوم دبیرستان و در حال تحصیل در رشته ریاضى است.

-چرا می‌خواهید برای ادمه تحصیل به چین بازگردید شما که الان با همین میزان معلومات احتمالا بتوانید باتوجه به تجارت ایران و چین درآمد خوبی را هم داشته باشید؟

– با توجه به اینکه ما مقطع لیسانس و فوق لیسانس را در دانشگاه هاى چین تحصیل کردیم و با سیستم آموزشى اونجا آشنایى و تسلط بیشترى داریم تصمیم داریم مقطع دکترا را هم در چین بخونیم، و با اطلاعات و تجربه‌هایى که ما در این مدت درمورد کار کردن در ایران بدست آوردیم خصوصا درمورد کار تدریس در دانشگاه، بهتر دیدیم که مدرک دکترا داشته باشیم.

-ایران با چین تجارت زیادی دارد کارگران شرکتهای چینی هم در ایران هستند ارتباطات شما با چینی‌هایی که در رفت و آمد هستند یا ساکن هستند چطور است؟

-دوستان چینى زیادى داریم که در ایران مشغول تحصیل هستند، اما با چینى‌هایى که تجارت انجام مى‌دهند خیلى در ارتباط نیستیم. فقط تعداد کمى از آنها را مى‌شناسیم.

 

-تا اونجا که می‌دونم که شما بسیار مذهبی و معتقد بودید از طرف خانواده برای سفر به چین با مخالفت رو به رو نشدید؟

-خوشبختانه پدر و مادرمون، هیچوقت هیچ کارى رو به ما تحمیل نکردند و همیشه به ما اعتماد داشتند، حتى در داشتن حجاب، ما از کودکى هم حجاب  داشتیم، چون از مادرمون یاد گرفته بودیم و مى دیدیم ایشون هم حجاب خیلى خوبى داره و ما هم تقلید مى‌کردیم. پس پدر و مادرمون همیشه به ما اطمینان داشتند و از اینکه ما تصمیم گرفتیم براى ادامه تحصیل به خارج از ایران بریم، آنها هیچوقت نگران این نبودند که ما حجابمون رو برداریم. تنها نگرانى که داشتند این بود که ما دو تا دختر شاید نتونیم در یک کشور دیگه از پس کارها و مشکلات بربیایم، که این نگرانى هم کم کم برطرف شد.

 

-خاطره جالب از دو قولو بودنتون در چین دارید؟

-چون ما دوقلو هستیم از نظر ظاهرى هم تقریبا شبیه هم هستیم، به همین دلیل هربار که می‌رفتیم بیرون براى خرید یا انجام کارهاى دیگر، مردم وقتى مى‌دیدند ما اینقدر شبیه هم هستیم به ما نگاه مى‌کردند، و حتى برخى از آنها مى‌خواستند با ما عکس بگیرند. گاهى اوقات داخل اتوبوس یا مترو چینى‌ها وقتى ما را مى‌دیدند، به زبان چینى به هم مى‌گفتند، چقدر این‌ها شبیه هم هستند، یعنى دوقلو هستند؟ یکى دیگه مى‌گفت، نه! دوقلو نیستند، خارجى‌ها همه از نظر ظاهرى شبیه هم هستند. جالب بود که فکر مى‌کردند ما متوجه نمى‌شویم، درحالى که ما تمام حرفهایشان را مى‌فهمیدیم. اتفاق‌هاى جالب و خاطرات شیرین درمورد دوقلو بودن زیاد داریم، شاید فرصت نباشه تمام خاطرات را اینجا توضیح بدهیم.

-چین کشوری کمونیستی است با تفکرات ناخداباورانه در این بین به عنوان دو خواهر متعهد مذهبی مسلمان ایرانی، خاطره خاصی از نماز خواندن در میان این مردم دارید؟ یا خاطره از روزه گرفتن.

-دوره لیسانس مخصوصا ترم‌هاى اول ما از صبح ساعت هشت تا ظهر ساعت دوازده و بعدازظهر‌ها هم ساعت دو تا شش کلاس داشتیم، و چون ما بیرون از دانشگاه ساکن بودیم یک کم راهمون دور بود و وقت نداشتیم برگردیم خانه و نماز بخوانیم، به همین دلیل نماز ظهر را داخل کلاس‌هاى خالى مى‌خواندیم. همیشه با خودمون سجاده یا روزنامه داشتیم و پهن مى‌کردیم و نماز مى‌خواندیم. دانشگاه ما معمولا ظهرها که کلاس ها تمام می‌شد و دانشجوها می‌رفتن براى ناهار، خدمتکارها تمام کلاس‌ها را تمیز مى‌کردند، یک روز وقتى داشتیم نماز مى‌خواندیم یکى از این خدمتکارها یکدفعه در را باز کرد و داخل کلاس شد، زهرا در حال نماز خواندن بود و من منتظر بودم نمازش تمام شود و من بعدا نماز بخوانم، خدمتکارها از من پرسید دارید چکار مى‌کنید؟ زود برید بیرون من مى‌خواهم کلاس را تمیز کنم. من هم برایش توضیح دادم که ما مسلمان هستیم و درحال نماز خواندن هستیم، یک کم برایش عجیب بود، اما من توضیح دادم که ما هم مانند شما چینى‌ها که دعا مى‌کنید مشغول عبادت کردن و صحبت کردن با خداى خودمان هستیم، بعد که متوجه شد کلى عذرخواهى کرد و از کلاس رفت بیرون و گفت هروقت خواستید نماز بخوانید مى‌توانید بیایید همینجا و نماز بخوانید. برایم خیلى جالب بود، بعد از اینکه متوجه شد ما در حال عبادت کردن هستیم رفتارش با ما عوض شد، همه‌ى اینها از لطف خداوند است. ما همیشه آرزو داشتیم خداوند به ما این توفیق را بدهد که بتوانیم حداقل یک یا دو نفر را به دین اسلام دعوت کنیم

– چند سال اخیر در اخبار داشتیم که روزه گرفتن برای مسلمانها در چین ممنوع بود این بحث برای شما مشکلی ایجاد نکرد؟

-خوشبختانه ما هیچ مشکلى نداشتیم. اتفاقا مسلمانان چینى ماه رمضان را به طور کامل روزه مى‌گیرند و هنگام افطار به مسجد مى‌روند و برخى از آنها افطارى هم مى‌دهند. حتى سال قبل ما به همراه تعداد زیادى از دوستان مصرى و چند کشور عربى دیگر داخل محوطه دانشگاه در کنار هم افطار کردیم و هیچ مشکلى هم نداشتیم. ما تقریبا سه سال ماه رمضان را در کشور چین گذراندیم. اگرچه دور از خانواده بودیم و هم براى آنها و هم خود ما خیلى سخت بود، اما تجربه خیلى خوبى بود براى ما، چون با دوستان مسلمان‌مان گاهى اوقات به مسجد می‌رفتیم و افطار می‌کردیم، و همینطور با آداب و رسوم آنها در ماه رمضان آشنا شدیم. اتفاقا وقتى روزه بودیم دانشگاه هم می‌رفتیم و همیشه براى دوستان چینى و خارجى‌مان که مسلمان نبودند سوال بود که ما چطور مى‌توانیم گرسنگى و تشنگى را تحمل کنیم و وقتى برایشان توضیح می‌دادیم ما مسلمان‌ها را تحسین مى‌کردند.

منبع : روزنامه صبح نو

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار