اولین نکتهای که برای همه عجیب بود، شخصیت اصلی کتاب آبراهام بود. خیلیها فکر میکردند شخصیت آبراهام واقعی است و واقعاً کسی بوده که طی مراحلی با ادواردو آشنا شده و من با او آشنا شدم و داستان را از طریق خاطراتش نوشتم، ولی شخصیت آبراهام کاملاً تخیلی و برگرفته از ذهن خود من بود، البته اتفاقات زندگی ادواردو در کتاب همگی بر اساس واقعیت تعریف شده است.
چی شد رمان ادواردو رو نوشتید؟
برای نوشتن داستان من خیلی اذیت شدم و روزیکه درباره ادوارد نوشتم اصلا کسی نمیشناختش داستان بسیار عجیبی داره شاید عین معجزه حضور ادوارد در زندگی من برکات و معجزات عجیبی داشت سوم دبیرستان بودم و رمان دومم رو داشتم مینوشتم که شب رحلت امام خمینی بصورت اتفاقی مستند ادوارد از تلویزیون برای اولین بار پخش شد من از همون روز تصمیم گرفتم در دانشگاه رشته ادوارد رو ادامه بدم و فلسفه خوندم.
یعنی ادیان و فلسفه شرق خوندید؟
ادیان و فلسفه شرق در ایران به اسم ادیان و عرفان تدریس میشه، من ادیان و عرفان خوندم
کتاب را چطور نوشتید فقط از روی فیلم اطلاعات لازم رو جمع کردید یا تحقیقاتتون از فیلم فراتر بود؟
نه فیلم یک شروع بود از اونجا شروع کردم به تحقیقات و سعی کردمب ا هر کسی که ادواردو را میشناخته ارتباط بگیرم. شبانه روز بدنبال راهی بودم که بتونم با خانواده عبداللهی ارتباطی برقرار کنم خانوادهای دوست صمیمی ادوارد بودن ولی هیچ راهی وجود نداشت. هرچه بیشتر تلاش میکردم کمتر نتیجه میگرفتم تا اینکه معجزه رخ داد پیش دانشگاهی بودم که یه روز اطلاع دادن کاندیدی که برای نمایندگی مجلس قراره اقدام کنه به مدرسه ما اومده برای تبلیغ. شاید عجیب باشه ولی اون کاندید کسی نبود جز جناب آقای دکتر قدیری ابیانه دوست ادواردو که در فیلم هم حضور داشتند. تا سخنرانیشون تموم بشه زمان طولانی گذشت و از اونروز من بعد از معرفی خودم به ایشون تونستم موارد جدیدی برای داستان رو کشف کنم و با خانواده عبداللهی خیلی نزدیک صحبت کنم اقای سرمدی و آقای کاسه ساز اما هیچ کمکی به من نکردن (کسانیکه فیلم ادوارو ساخته بودن)