تاریخ انتشار :

وحید:

نگران هستم که فرزندانم از دین اسلام بی‌خبر بمانند

بر خلاف شرایط حاکم بر کشورهای اسلامی، اینجا وقتی فرزندان‌مان کوچک هستند، تربیت‌ش آسان‌تر است اما همین که به عرصه نوجوانی قدم می‌گذارند نگرانی بیشتر می‌شود چون در این کشورها ابزار گناه فراوان است.

به گزارش رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) دوازدهمین قسمت از مستند «جهان‌شهری‌ها» از شبکه‌ سوم سیما پخش شد. در این قسمت، یک مسلمان افغان ِ مقیم انگلستان از مهاجرت‌ها و زندگی‌اش می‌گوید.

وحید معرفی خانواده‌اش را این طور شروع می‌کند: در کابل میان خانواده‌ای متوسط و شیعه‌ اثنی عشری، به دنیا آمدم. مقیم انگلستان و ساکن شهر ناتینگهام هستم. تقریباً ۲۹سال قبل از کابل بیرون آمدم. چهار فرزند، دو دختر و دو پسر دارم. دخترهایم در تهران، یکی از پسرانم در استانبول و دیگری در ناتینگهام به دنیا آمده است. پنج برادر و پنج خواهر هستیم. پدرم در افغانستان سه تن از خواهرم در تهران و یکی در اصفهان و دیگری در دانمارک زندگی می‌کند. دو تن از برادرانم در لندن، یکی‌شان مقیم ایتالیا و دیگری در کابل سکونت دارند.

وحید از دوران کودکی‌اش می‌گوید: پدرم مغازه‌دار بود. من آن زمان مدرسه می‌رفتم و در مغازه به پدرم کمک می‌کردم. کمونیست‌ها آمدند مدارس خیلی از مناطق بسته شده و آتش سوزی به راه افتاده بود. همه چیز به هم ریخت به همین جهت از نظر تحصیل پیشرفت چندانی نداشتم.

او شرایط کشور افغانستان را توصیف می‌کند: افغانستان از نظر امکانات بسیار ضعیف بود. به همین علت مدرسه در سه ماه زمستان تعطیل بود و فقط در فصل تابستان به مدرسه و در زمستان‌ برای یادگیری دروس قرآنی به مسجد می‌رفتیم. در زمان کودکی‌مان عزاداری برای امام حسین(ع) بود اما به شکل رسمی از تلویزیون و رادیو پخش نمی‌شد و از اینگونه مراسم‌ها استقبال هم نمی‌شد اما در شرایط فعلی اوضاع بهتر شده است.

وحید فضای حاکم بر افغانستان را اینگونه ترسیم می‌کند: وقتی که مشغول درس و تحصیل در مدرسه بودیم، شرایط طوری شد که به اجبار ما را به سربازی می‌بردند و گاهی در مسیر رفت و آمد مدرسه، افراد را سوار ماشین کرده و برای سربازی می‌فرستادند. بعضی‌ از مسلمانان که سرباز شدند، می‌دانستند به درگیری با مسلمانان مجبور می‌شوند، نمی‌خواستند در این شرایط جنگ کنند و یا بعضی‌شان به کشورهای همسایه پناهنده می‌شدند. به خاطر شرایط خراب افغانستان ما به ایران آمدیم. وقتی با پسرعموهایم به ایران آمدم ۱۸ ساله بودم.

او از سکونتش در ایران می‌گوید: بیشتر تهران بودم که در یک تولیدی کار می‌کردم. حدود یک سال نیز در اصفهان بودم. سپس در۲۴ سالگی ازدواج کردم. آن موقع که من ایران بودم بعضی از شهرهای ایران تحت تصرف عراق بود، روزی که خرمشهر آزاد شد من در راه اصفهان بودم و شادی ملت ایران را در آزادسازی خرمشهر می‌دیدم.

وحید به شرایط اقتصادی نامطلوبش اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: برادر همسرم در کویت زندگی می‌کرد؛ به خاطر بهبود شرایط اقتصادیم به مدت پنج‌، شش سال به کویت رفتم و در آنجا مشغول به کار شدم. در کویت قانونی وجود دارد که هر کس با صاحب‌کارش که کفیل نام داشت به مشکل بخورد باید از کویت خارج شود و من نیز از قانون مستثنا نشدم به خاطر ویزای افغانی که داشتم دیگر به من اجازه ورود به ایران داده نشد و من به کابل برگشتم. یک سال کابل ماندیم اوضاع خوب نبود برادرم به من پیشنهاد انگلیس را داد و ما آمدیم.

او سال‌های اول زندگی در انگلستان را سخت می‌داند اما شرایط بعد از چند سالی برای خود و خانواده‌اش عادی می‌شود. از دلتنگی برای خانواده‌اش می‌گوید و معتقد است وقتی برای دیدن خانواده سه ماه به ایران رفت  این مدت به سرعت برایش سپری شد.

وحید در مورد احساسش به ایران می‌گوید: ای کاش دوباره به ایران برگردم اما پاسپورت ایرانی ندارم. اینجا خیلی چیزها فراهم است و مشکلی وجود ندارد حتی اگر شغلت را هم از دست بدهی به حق بیکاری، پول دریافت می‌کنی، شامل بیمه می‌شوی و امکانات فراهم است اما نکته این است که اینجا آرامشی در کار نیست اینجا به شاخه و برگ زینت می‌دهند اما ریشه را می‌سوزانند. بر خلاف شرایط حاکم بر کشورهای اسلامی، اینجا وقتی فرزندان‌مان کوچک هستند، تربیت‌ش آسان‌تر است اما همین که به عرصه نوجوانی قدم می‌گذارند نگرانی بیشتر می‌شود چون در این کشورها ابزار گناه فراوان است.

او وضعیتش را به گرفتاری در یک مرداب تشبیه می‌کند و صحبت‌هایش را اینگونه به پایان می‌برد: من در مردابی افتاده‌ام که در انتظار دستی هستم که نجات پیدا کنم، گاهی فکر می‌کنم که آیا امکان دارد با خانواده‌ام در یک کشور اسلامی مثل گذشته زندگی کنم؟ نگران هستم که فرزندانم از دین و آئین اسلام بی‌خبر بمانند.

منبع: تسنیم آذر ۹۱

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار