تاریخ انتشار :

حسن پففرکرن

قصهء مسلمان شدن حسن پففرکرن

وقتی که هاجر شیخ فصل پیش به من گفت که برادر زاده اش مسلمان شده است احساس کردم که خانواده اسلام به سرعت رشد می کند و قصد داشتم هر چه زودتر او را ملاقات کنم. بعدا فهمیدم که عازم لس انجلس شده است به قصد اینکه عید فطر را در انجا جشن بگیرد

  به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )  وقتی که هاجر شیخ فصل پیش  به من گفت که برادر زاده اش مسلمان شده است احساس کردم که خانواده اسلام به سرعت رشد می کند و قصد داشتم هر چه زودتر او را ملاقات کنم. بعدا فهمیدم که عازم لس انجلس شده است به قصد اینکه عید فطر را در انجا جشن بگیرد بعد از نماز عید فطر او را در مرکز اسلامی لس انجلس ملاقات کردم. هاجر زنی زیباو قد بلند بود که لباس پاکستانی بر تن داشت و یک کلاه بافتنی بر سر داشت که مثل فرشته زیبا بود. او را به ناهار دعوت کردیم. همه کنجکاو ومهیج بودند که در باره حسن بیشتر بدانند. نشستی که با او داشتم به یک کنفرانس مطبوعاتی تبدیل شده بود.زیرا همه از او سوال می کردند و او پاسخ می داد. در دسامبرسال ۱۹۹۶ رهیافتنش  به اسلام در مجله البی(یک مجله اسلام که در برکلی  کلیفرنیا منتشر می شود) تحت عنوان سفربه سوی پرودگار خردمند به چاپ رسید. نسخه ای از آن را برای ما فرستاد و به ما اجازه داد که در این کتاب آن را چاپ کنیم


هم چنانکه اکثر شما اطلاع دارید قبلا من مسلمان نبودم. در یک خانواده نسبتا متعصب مسیحی به دنیا آمدم. خانواده به من یاد داده بودند که به کلیسا بروم و برای آنچه که لازم دارم از خداوند طلب کنم ودر این مسیر که ما را زندگی می نامیم،اعمال نیک انجام دهم. در واقع خیلی خوش شانس بودم که خانواده مهربان ومراقب داشتم وپدر ومادرم به طور جدی وفعال در زندگی دوران کودکی من تاثیر بسزای داشتند از آنها بسیار سپاسگزارم زیرا حتی در صحبت کردن هم مواظب و مراقب صحبت های من بودند. از آنها بسیار سپاسگزارم، زیرا در تمام مشکلات تحصیلی و اجتماعی مرا یاری دادند. به من یاد دادند که از مواد مخدر مصرف الکل، فساد اخلاقی وبسیاری از مسایل ومفاسدی که د رجامعه امروز وجود دارد، دوری کنم. وقتی به گذشته و دوربچگی ام نظرمی افکنم، متوجه می شوم بدون کمک های والدین هیچ وقت در دورتحصیل موفق نمی شدم وهر گزاز بسیاری از مفاسدی که جامعه امریکا، امروز گریبانگیر است،نمی توانستم دوری کنیم. به همین خاطر از خرداندیشی والدینم بسیار سپاسگزارم و همیشه به انها عشق می ورزم و انها را دوست دارم

پسر منزوی وقتی به گذشته ام نگاه می کنم، می فهمم که خیلی با هم سن وسالهای خودم متفاوت بوده ام. چون فردی نسبتا مندی بودم، بیشتردوست داشتم تنها باشم تا این که با دوستانم به سر برم، وترجیح می دادم که بیشتر به حرفهای دیگران گوش بدهم یا این که از خود بگویم. طبیعتا این چنین خصلت هایی منجر شد که دوستان کمی داشته باشم وحتی دوستانی که داشتم، بیشتر دوستانی بودند که در موضوعات شغلی و یا سرگرمی انتظار داشتیم. به یک سری مهارتها دست بیابیم. مثلا دوست داشتم برنامه ریزی کامپیوتری،ماهیگیری، شمشیر بازی و غیره یادبگیرم

هم چنانکه می دانید وقتی که خانواده ها با هم رفت وآمد دارند. معمولا بزرگتر ها با هم در مورد خاصی صحبت می کنند وکوچکترها مشغولبازی می شوند اما من بیشتر ترجیح می دادم به صحبتهای بزرگترها گوش دهم تا اینکه با کوچکترها بازی کنم. همیشه براین باور بودم که بزرگترها دارای تجربیات گرانبهایی هستند و با گوش دادن به صحبتهای آنها یاد می گرفتم که د رزندگی چه تصمیماتی اتخاذ کنم. پدر و مادرم أغلب متوجه می شدند که من صحبتهای بزرگتر هارا گوش می دهم وچرا با بچه ها بازی نمی کنم؟ گاهی اوقات مرا مجبور می کردند با بچه ها بازی کنم گاهی هم من مو فق می شدم آنها را راضی کنم که با بچه ها بازی نکنم و به صحبت های آنها گوش دهم

دانش دربرابر خرد

وقتی به آموخته های خودم ادامه می دادم، متوجه می شدم تمام آموخته های اسان در دومقاله دانش و خرد خلاصه میشود. در مدرسه دانش را کسب کردم. اما خرد به نظرمی رسید مقوله ای ذاتی  است (نه اکتسابی) از آنجا که در مدرسه خیلی به ریاضیات و علوم علاقمند بودم از متونی که مطالعه می کردم دانش زیادی به دست آوردم. به تاریخ وادبیات علاقمند نبودم. وهمیشه از مطالعه این موضوعات دوری می کردم. با خود فکر می کردم که خرد رانمی توان از طریق نوشته ها ومتون آموخت وبنابراین همیشه به بزرگترها رجوع می کردم و در باره آنچه آنها در زندگی تجربه کرده بودند، گوش فراداده ومی آموختم

تاوقتی که به سن حوانی رسیدم فرق بین دانش و خرد برای من مشخص نبود. به خاطر می آورم حتی این کلمات او اصطلاحات خرد ودانش  را از فرهنگ واژه هانگاه کردم اما هیچ از فرق بین این دو مقوله دست گیرم نشد. تا اینکه بطوراتفاقی مثال روشنی را از کتابی یافتم:هوش وزکاوت به شما می گوید که احتمالا باران می بارد، خردبه شما می گوید که بهتر است از خانه بیرون نروید . وقتی این مثال رامطالعه کردم،فهمیدم که هوش (محصول خرد) اطلاعات خاصی در مورد یک صحنه به ما می دهد. در حالی که خرد  نتایجی است که ما از دانش وتجربیات میگیریم. مسلما کسب خرد  بسیار مشکلتر از اموختن دانش است زیرا وقت زیادی لازم است تا انسان تشخیص دهد که کدام جنبه های جهان ثابت و کدام یکی ازآنها متغیرند. به همین خاطر دوست داشتم که ضرب المثلهای وگفته های معمول در میان جا معه ومردم را یاد بگیرم وبه آنها توجه کنم.  باخود گفتم  وقتی عبارتی خیلی در گفته وصحبتها بکار می رود در نتیجه قابل کار برد در مواجه با مسائل روز می باشد. مثلا یکی از نقل قولها این است
اگر از گذشته ات درس نگیری، دوباره به همان مشکل دچار می شوی. بنابراین به خاطر این موضوعات به تاریخ وادبیات روی آوردم که از پیروزی وشکست دیگردرس بگیرم و بنابراین مطالعه ادبیات وتاریخ را نیز شروع کردم

منبع : مرکز پروژه های دانشجویی

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار