تاریخ انتشار :

کشور تانزانیا

سفرنامه آقای عباس معتقدی به تانزانیا

مدرسه دارالهدی در این شهر که یک حوزه سنتی علمیه بود، براساس برخی از گزارش ها، دارای مشکلات فراوانی از قبیل فقدان برنامه مدون آموزشی،فقدان برنامه های تربیتی، پراکندگی خوابگاه طلاب و سنتی بودن نظام آموزشی و… بود و بنده موظف به نظام بخشی به آن بودم.

روبروی مسجد شیعیان خوجه / کیگوما در کنار امام جماعت مسجد

روبروی مسجد شیعیان خوجه / کیگوما در کنار امام جماعت مسجد

 

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )،کشور تانزانیا در جنوب شرق آفریقا قرار دارد و با کشور های کنیا، زامبیا، اوگاندا، موزامبیک،کنگو دموکراتیک، رواندا و بروندی همسایه است. مساحت این کشور ۹۳۹۷۶۰ کیلومترمربع است و حدود ۴۰ میلیون نفر جمعیت دارد. نوع حکومت این کشور جمهوری است و هر دوره ریاست جمهوری در این کشور پنج سال است. جمهوری متحده تانزانیا از اتحاد دوکشور تانگانیکا و زنگبار در سال ۱۹۶۴ تشکیل شده است. جمهوری تانگانیکا و زنگبار به ترتیب در نهم و دهم دیسامبر ۱۹۶۱ از انگلستان مستقل شدند و در آوریل سال ۱۹۶۴ متحد شده و جمهوری متحده تانزانیا را تشکیل دادند. پایتخت تانزانیا دارالسلام است و طی دهه های اخیر، تلاش برای تغییر پایتخت از این شهر به شهر دودوما، ثمر بخش نبوده است و همچنان شهر بندری دارالسلام بزرگ ترین و مهمترین شهر این کشور است. گفته می شود یکی از عوامل تغییر پایتخت این کشور از دارالسلام به دودوما، اکثریت مسیحی مردم این شهر (دودوما) بوده است،اما دربرابر دودوما به دریا راه ندارد و در پانصد کیلومتری دارالسلام واقع شده است. رؤسای جمهور این کشور پس از استقلال به ترتیب عبارتند از : جولیوس نیرره(مسیحی) تا سال ۱۹۸۵ میلادی به مدت ۲۵ سال، علی حسن موینی(روحانی مسلمان) تا سال ۱۹۹۵ به مدت ده سال، بنیامین ویلیام امکاپا(مسیحی) تا سال ۲۰۰۵ میلادی به مدت ده سال و آخرین رییس جمهور این کشور جاکایا کیکوته(مسلمان) از سال ۲۰۰۶ تا کنون.گفتنی است در صورتی که رییس جمهور این کشور مسیحی باشد، باید معاون وی از بین مسلمانان انتخاب شود و از این رو معاون وی دکتر عمر علی جمعه است. ۳۵% از مردم این کشور مسلمان، ۳۵% پیرو ادیان بومی و ۳۰% نیز مسیحی هستند. ۹۹% از جمعیت زنگبار نیز مسلمان هستند.زنگبار از چند جزیره تشکیل شده است که مهمترین آن ها زنگبار و پمبا هستند. این جزیره در ۶۰ کیلومتری دارالسلام و در اقیانوس هند واقع شده است. مهمترین محصولات صادراتی کشاورزی این کشور را چای، کاکائو و قهوه تشکیل می دهد.زبان رسمی این کشور انگلیسی است که با خط لاتین نوشته می شود ، زبان سواحیلی نیز زبان مادری و بومی مردم این کشور است و مردم و مسئولان تانزانیا نسبت به آن توجه زیادی دارند.بلند ترین نقطه تانزانیا، قله کلیمانجارو در آروشا واقع در شمال این کشور و نزدیک کنیا قرار دارد. واحد پول این کشور شیلینگ است و در زمان اقامت ما در این کشور هر دلار برابر ۶۳۰ شیلینگ بود.

مدت اقامت در تانزانیا:

در این سفر که نزدیک به چهار ماه به طول انجامید، تقریبا به جز دو هفته از آن که در دارالسلام پایتخت این کشور و سه – چهار روز نیز در زنگبار به سر بردم، ما بقی این مدت یعنی حدود سه ماه، در شهر کیگوما در غربی ترین نقطه این کشور و در فاصله ۱۲۰۰ کیلومتری دارلسلام ، اقامت داشتم. این سفر تا دوبی از طریق “ایران ایر” صورت گرفت و با توجه به این که حدود ۹ ساعت در دوبی توقف داشتیم، با برگ خروج توانستیم به بیرون فرودگاه و شهر دوبی نیز برویم، در دوبی به منزل یکی از بستگان آقای طباطبایی رفتیم و بنده فقط دربازاری در نزدیکی آن منزل، یک عدد کمربند چرمی خرید کردم، ولی پس از بازگشت به منزل، آقای طباطبایی نسبت به طهارت آن تشکیک کرده و گفت که این اجناس خارجی است و شاید از پوست طاهر تهیه نشده باشد و بنده به همان مغازه بازگشتم و آن را با دو سه عدد زیر پوش و چند عدد کارد میوه خوری تعویض نمودم.پس از صرف شام در آن منزل، با اتومبیل میزبان ما در دوبی،روانه فرودگاه شدیم و پس از انجام تمهیدات لازم، وارد گیت مربوط شدیم و با خطوط هوایی “ایر مالاوی” به سمت دارالسلام حرکت کردیم و پس از حدود شش ساعت، به دارالسلام رسیدیم. پس از بررسی و جستجو در نوار مربوط به بارهای مسافران، روشن شد که بارهای ما نرسیده است و بنده متأسفانه هردو ساکم را تحویل بار داده بودم و اکنون هیچ چیزی همراه نداشتم. پس از رسیدن به دارالسلام، یک روز در هتلی قدیمی اقامت داشتیم که هزینه یک شب آن سی هزار شیلینگ معادل حدود پنجاه دلار بود و بیش از یک هفته نیز در مسافرخانه بسیار قدیمی متعلق به مسجد شیعیان خوجه هندی که در کنار آن مسجد قرار داشت، اقامت نمودیم. از سویی به دلیل روشن نبودن دقیق مدت اقامت ما در آن مسافر خانه، به صورت روزانه اجاره آن را که مبلغ ۴۰۰۰ شیلینگ معادل حدود هفت دلار، بود پرداخت می کردیم تا چنان چه هر زمانی قصد سفر به کیگوما داشتم، با مشکل استرداد وجه پرداخت شده مواجه نشوم. مدیر این مسافر خانه پیر مرد بد اخلاقی از شیعیان خوجه بود. وی هر روز صبح زود نزد ما می آمد و به انگلیسی از من می پرسید:

” you are going tomorrow ” ولی من با توجه به این که در انگلیسی خیلی ضعیف بودم، در پاسخ او می گفتم : ” yes you are going tomorrow ”

اما بلا فاصله متوجه اشتباه خودم می شدم، ولی بیچاره آن پیر مرد که آدم مریض و بد اخلاقی بود ، گمان می کرد که دارم او را دست می اندازم و خیلی ناراحت می شد؛ از این رو بیشتر او را به آقای طباطبایی که در روز های نخست با من در این مسافر خانه اقامت داشت، ارجاع می دادم. آقای طباطبایی به زبان های فارسی، عربی و ترکی تسلط داشت و به زبان انگلیسی نسبتا خوب صحبت می کرد. مسجد شیعیان خوجه هندی از مهمترین مساجد شیعیان در آفریقاست و مسافر خانه یاد شده در کنار آن مسجد قرار دارد به گونه ای که در اتاق های روبروی درب ورودی این مسافر خانه، مسجد و حسینیه شیعیان کاملا پیداست. ما نماز های یومیه را که سه وعده به صورت جماعت برگزار می شود؛ در این مسجد اقامه می کنیم.

استاد سید محمد تقی طباطبایی

استاد سید محمد تقی طباطبایی

شیعیان خوجه:

شیعیان خوجه اصالتا از اهالی گجرات هندوستان هستند که حدود دویست سال پیش هندو بوده اند و سپس شیعه اسماعیلی شده و پس از آن به مذهب شیعه دوازده امامی گرویده اند. شیعیان خوجه در بیشتر کشور های شرق و جنوب آفریقا و در برخی از کشور های اروپایی اقامت دارند و برخی از آنان از سه – چهار نسل پیش تا کنون در این کشور ها زندگی می کنند. آنان دارای تشکیلات منظمی به نام جماعت، کنسول و فدراسیون هستند که مرکزیت آن در لندن است و غالبا به تجارت در آفریقا و سایر مناطق اشتغال دارند. چند خانواده از آنان که در هر یک از مناطق و شهر ها اقامت می کنند به ساخت مسجد، حسینیه و امام باره اقدام می کنند و در مذهب خود بسیار جدی هستند.معمولا چند نفر از خدام زن و مرد در خانه های برخی از آنان کار نظافت و پذیرایی از میهمانان را برعهده دارند. به دلیل دارا بودن تشکیلاتی منظم، معمولا در مسایل دینی و فرهنگی تابع جماعت یا کنسول و مرکز خود در لندن هستند و در انتخاب مرجع تقلید معمولا به تبعیت از مرکز تشکیلات خود، به مراجع نجف گرایش دارند و به ندرت در مسایل سیاسی دخالت می کنند و این به دو دلیل است: نخست این که به تجارت اشتغال دارند و ورود به مسایل سیاسی را منافی کار خود می دانند و از این مهمتر این که آنان در کشور های محل توقف، اجنبی هستند و به ناچار نباید کاری کنند که به سوژه ای برای اخراج آنان تبدیل شود. چند دهه پیش و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در شورش های کشور اوگاندا در عهد حکومت عیدی امین، به بسیاری از خوجه ها ونیز اموال آنان آسیب های فراوانی وارد شد و متأسفانه حکومت وقت ایران درآن دوره (در عهد حکومت پهلوی) به درخواست خوجه ها برای پناهندگی پاسخ منفی داد. گروهی از شیعیان خوجه، پس از جدایی پاکستان از هند، به پاکستان مهاجرت نموده اند و محمد علی جناح اولین نخست وزیر پاکستان از جمله خوجه های ثروتمند بود که به این کشور مهاجرت کرد.

به دلیل این که بارهای ما نرسیده و هر دو کیف من در دوبی جا مانده است، باید یک هفته انتظار بکشم تا هواپیمای مالاوی در چهار شنبه هفته بعد بار ها را بیاورد، هیچ لباسی با خود ندارم و از آقای شیر علی، دوست آقای طباطبایی که از شیعیان خوجه است و در این شهر تجارت دارد و در روز های نخست ورودمان به دارالسلام بیشتر شب ها نیز ما را میهمانی می کند، چند لباس به عاریه گرفتم. به اتفاق آقای طباطبایی و همراه آقای شیر علی برای پیگیری وصول بارها به فرودگاه رفتیم،اما دفتر مربوط در فرودگاه مبلغ ۳۰ هزار شلینگ خسارت تأخیر بارها به ما پرداخت کرد و از ما خواست تا چند روز بعد مراجعه کنیم.آقای شیر علی از خوجه های جوان است که به تازگی منزل خود را تغییر داده است و یک آپارتمان سه خوابه خریداری نموده است و دارای دو فرزند خردسال پسر است و بسیار با مهربانی از ما در شب ها پذیرایی می کند و البته بیشتر شب ها در یکی از اتاق های منزل وی نیز شب را صبح می کنیم. آقای طباطبایی نیز از همان روز نخست ورودمان به دارالسلام، قصد اقامه در این شهر نموده است و با همان غذایی که شب ها در منزل آقای شیر علی میل می کند ، قصد روزه قضا می نماید.

مراسم میلاد پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله):

سفر ما به این کشور، هم زمان با روز های میلاد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است و در یک هفته اقامت در دارالسلام سه نوبت در مراسم جشن میلاد آن حضرت شرکت نمودیم. یک مراسم متعلق به خوجه های شیعه بود که ایرانی ها نیز شرکت کرده بودند و دو مراسم دیگر متعلق به مسلمانان بومی بود که رییس جمهور پیشین آن کشور، آقای علی حسن مؤینی در آن شرکت نمود و سخنرانی کرد. شیخ علی حسن مؤینی از شیوخ این کشور است که پس از نیرره به مدت دو دوره پنج ساله، ریاست جمهوری این کشور را به عهده داشت. در یکی از آن مراسم، تعدادی از مقامات دولتی از جمله عمر علی جمعه معاون رییس جمهور این کشور نیز شرکت نموده بودند. از جمله برنامه های این مراسم اجرای سرود در مدح رسول خدا بود که توسط تعدادی از کودکان یکی از مدارس دینی به زبان عربی و به مدیریت آقای شیخ عبدالله استاد آنان اجرا گردید، لحن و آهنگ آن سرود که با نواختن موسیقی همراه بود، نسبتا تند و از نوع موسیقی عربی بود و در هنگام اجرای این سرود، زنان از پشت پرده و در حال نشسته، با حرکات موزون خود، نوعی رقص را به نمایش گذاشته بودند که البته ارتفاع پرده مابین زنان و مردان بسیار کم بود. در مراسمی که مقامات دولتی نیز شرکت داشتند، جمعیت زیادی از مسلمانان شرکت کرده بودند و مراسم یاد شده تا ساعت یک و نیم نصف شب ادامه یافت و تعداد زیادی از شرکت کنندگان در محل برگزاری مراسم دراز کشیده و یا به خواب رفته بودند. البته ناگفته نماند که مردم آفریقا غالبا در معاشرت خود بسیار راحتند و بدون آلایش با یکدیگر زندگی می کنند و غالبا پاهای خود را در حضور یکدیگر دراز کرده و خود را در بند برخی از آداب و رسوم متعارف در سایر کشور ها از جمله ایران نمی دانند. در این کشور و سایر کشور های آفریقایی، میلاد پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) بسیار اهمیت دارد و گاهی تا دو یا سه ماه مراسم مولد النبی(صلی الله علیه وآله) ادامه می یابد. البته برای وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مراسمی ندارند ! زیرا در نظر اهل سنت “یوم وفات النبی یوم میلاده” یعنی سالروز وفات پیامبر خدا همان روز میلاد آن حضرت( ۱۲ ربیع الاول) است که البته برخی از علمای بزرگ شیعه مانند شیخ مفید و شیخ صدوق(قدس سرهما) نیز همین نظر را دارند.در این مدت همچنین برخی از شیعیان خوجه نیز ما را میهمانی کردند.

دیدار با مرحوم آیه الله سید سعید اختر رضوی:

در خلال یک هفته اقامت در دارالسلام، با برخی از شخصیت ها ی خوجه مانند حاج صاحب مؤسس و مدیر مرکز اسلامی ویپاس دیدار نمودیم و ایشان از ما در منزل خود برای ضیافت شام دعوت به عمل آورد. همچنین در معیت آقای طباطبایی با مرحوم آیه الله سید سعید اختر رضوی در منزل ایشان در دارالسلام ملاقات نمودیم . مرحوم سید اختر رضوی از علمای بزرگ هندی بود که حدود چهل سال در این کشور، اقامت داشت و در تبلیغ مذهب اهل بیت(علیهم السلام) در این کشور، بسیار تلاش نموده بود و در حقیقت آن مرحوم، رهبر روحی شیعیان خوجه بود و در آنان نفوذ زیادی داشت. خانه آن مرحوم در دارالسلام، محقر و ساده بود و در اتاقی در طبقه دوم، با ایشان دیدار نمودیم. اتاق ساده و با مبل های قدیمی و از همه مهمتر تواضع و بی آلایشی ایشان، توجه هر تازه واردی را به خود جلب می کرد. او عالمی از تبار اهل بیت(علیهم السلام) است که به جای انتخاب هندوستان یا ایران و یا کشور های اروپایی، آفریقا را برای اقامت خود برگزیده است و تلخی هجران از دیار خود و سکنی در کشوری آفریقایی را به منظور ترویج فرهنگ ناب و زلال عترت،چشیده است. بر کسی پوشیده نیست که همواره هجرت در کنار جهاد، از درهایی بوده است که اولیا و بزرگان دین خدا با ورود به آن، زمینه را برای گسترش زلال معارف در جهان فراهم نموده اند. ایشان علاوه بر فضل علمی و دانش بالای حوزوی، به هفت و بنا به قولی دیگر به هشت زبان زنده جهان سخن می گفت و از جمله به زبان های عربی، انگلیسی، فرانسه، فارسی، سواحیلی، هندی، گجراتی و اردو، تسلط داشت.نقش ایشان در شکل گیری و گسترش مدارس دینی بلال مسلم میشن در این کشور و کشورهای منطقه، قابل توجه است. این مدارس در نوع خود در نشر و ترویج مذهب اهل بیت(علیهم السلام) در این کشور نقش ارزشمندی را ایفا نموده اند. این بزرگوار بدون هیچ ادعا و با زندگی ساده و زهد و پارسایی، نفوذ بالایی دربین شیعیان خوجه به دست آورده بود از این رو آنان به آن بزرگوار به دیده رهبر روحی می نگریستند و برای ایشان احترام و جایگاه بلندی قایل بودند.

در این دیدار آن مرحوم، از تألیف “تاریخ شیعه در آفریقا” سخن گفت و برخی از مستندات این تألیف ارزشمند را نیز به ما نشان داد و افزود که سی سال برای تألیف آن، زحمت کشیده است. همچنین درخصوص مراکز و مساجد شیعی در سایر مناطق جهان نیز گزارش هایی را گردآوری نموده و برخی از آن ها را به ما نشان داد و در یکی از آن ها از خدمات آقای سید محمد تقی طباطبایی و برادر ایشان در کشور های اتریش و برزیل نیز نام برده بود. ایشان چهار جلد از تفسیر ارزشمند المیزان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است که در هشت جزء به چاپ رسیده است. آن مرحوم در باره ترجمه تفسیر المیزان به زبان انگلیسی، توضیحاتی داد و اضافه کرد: “زمانی که کار ترجمه المیزان را آغاز کردم، در سفر به ایران با مرحوم آیهالله العظمی مرعشی نجفی(قدس سره) ملاقات نمودم، ایشان از اشتغالات بنده پرسیدند و من عرض کردم که مشغول ترجمه المیزان هستم، آن بزرگوار به چند ملاحظه خود در باره المیزان اشاره کردند و با اشاره به یکی از ملاحظاتشان در باره یکی از مطالب المیزان، فرمودند که به خود مرحوم علامه نیز در زمان حیاتشان تذکر دادم و ایشان پس از گریستن فرمودند که از روی سهو صورت گرفته و به زودی اصلاح خواهم نمود، اما اجل مهلت نداد و آن بزرگوار به رحمت ایزدی پیوستند.” (البته ملاحظات مرحوم آیه الله مرعشی را نیز برای ما توضیح دادند که شرح آن در این نوشتار نمی گنجد و بنده از طریق یکی از دوستانم از حصرت علامه جوادی آملی توضیح خواستم که ایشان در باره هر یک از آن ملاحظات توضیحاتی دادند.)

مرحوم سید اختر رضوی در باره چگونگی ترجمه المیزان و تطبیق نقل قول های موجود در تفسیر با منابع و مصادر اصلی، چنین توضیح داد: ” با توجه به این که مرحوم علامه طباطبایی( قدس الله نفسه الزکیه) در تفسیر المیزان نقل قول هایی را به واسطه منابع دیگر صورت داده و احیانا آن منابع، ترجمه منبعی دیگر بوده و قطعا ایشان به منبع اصلی دسترسی نداشته است؛ از این رو ممکن است گاهی ترجمه یک مطلب با اصل آن، تفاوت هایی داشته باشد و برای انطباق نقل قول های مرحوم علامه با مصادر اصلی، سفری به لندن نمودم و طی دو هفته حضور در کتابخانه لندن، به تطبیق آن ها پرداختم.” بنده از ایشان پرسیدم که آیا به مورد یا مواردی از عدم انطباق برخورد نمودید؟ و ایشان فرمودند که ” بلی مواردی در این خصوص را مشاهده کردم”.

سر انجام آیه الله سید سعید اختر رضوی پس از ۴۳ سال اقامت در تانزانیا در روز سیم خرداد ماه ۱۳۸۱ هجری شمسی برابر با هشتم ربیع‏ الثانی ۱۴۲۳ ق. در سن ۷۶ سالگی به ملکوت اعلا پیوست و طی مراسمی باشکوه در قبرستان شیعیان دارالسلام به خاک سپرده شد. به دنبال این حادثه، در شهر مقدس قم نیز از سوی گروهی از طلاب و فضلای هندی در یکی از مراکز وابسته به آنان مراسمی برگزار شد و این جانب با تنی چند از دوستان و همکارانم در آن مراسم شرکت نموده و به مقام شامخ آن عالم مهاجر، ادای احترام نمودیم، اما شایسته بود در حوزه علمیه قم نیز مراسمی در خور شأن آن عالم پرهیز کار و از خود گذشته برگزار شده و نسبت به چند دهه مهاجرت و ایثار این عالم فداکار، تجلیل به عمل آید، اما متأسفانه مراسمی در این خصوص برگزار نشد و البته همچنان فرصت برای برگزاری مراسم نکوداشت این عالم عامل و مهاجر دلسوخته و از خود گذشته موجود است و امید است روزی ابعاد شخصیتی این عالم زاهد و وارسته در حوزه های علمیه مورد بررسی قرار گیرد.

سفر به کیگوما

پس از یک هفته اقامت در دارالسلام، به سوی کیگوما حرکت نمودم .مدت زمان سفر به شهر کیگوما از طریق هواپیما ، بیش از دو ساعت و نیم است که البته هواپیما، در بین مسیر در شهر “تابورا” توقف ۴۵ دقیقه ای دارد که برخی از مسافران پیاده می شوند و برخی دیگر نیز به مقصد کیگوما سوار می شوند. باند فرودگاه تابورا و کیگوما خاکی است و هواپیمای کوچک با ۵۰ _ ۶۰ نفر مسافر، روی باند خاکی فرود می آید. در فرودگاه کیگوما، وسیله نقلیه ای برای حمل بار از پای هواپیما به سالن کوچک انتظار وجود ندارد و تنها یک عرابه شبیه عرابه تراکتور برای این امر اختصاص یافته و حدود ده نفر از افراد بومی آن را به سمت سالن می کشند. برای سفر به این شهر به وسیله قطار تقریبا چهل ساعت وقت لازم است و گویا راه های زمینی بین پایتخت و این شهر، وضعیت بسیار نامطلوبی دارد و چه بسا جاده های بین شهری از اطمینان و امنیت برخودار نیست و احتمالا بروز خطرات جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت.

کشور دریاچه های آب شیرین و مشکلات اقتصادی:

این شهر(کیگوما) که از زیبایی های طبیعی برخوردار است، در ساحل دریاچه آب شیرین تانگانیکا قرار دارد. این دریاچه پس از دریای خزر، دومین دریاچه عمیق جهان است. آب این دریاچه شیرین و زلال است به گونه ای که سنگ های کوچک و بزرگ موجود در آن با چشم دیده می شود. از این دست دریاچه در این کشور، می توان به دریاچه های آب شیرین “ویکتوریا” که بین تانزانیا و کنیا قرار دارد و نیز دریاچه آب شیرین “نیاسا” که بین تانزانیا و مالاوی واقع شده است، نام برد. در این دریاچه، قایق ها و لنج های کوچک و بزرگ تردد می کنند و بخشی از مواد غذایی مرد این شهر از طریق صید ماهی در آن تأمین می شود. همچنین آب شرب این شهر از همین دریاچه تأمین می گردد که البته به دلیل کمبود امکانات، آب رسانی به منازل به خوبی صورت نمی گیرد و در بسیاری از اوقات آب شهری قطع می شود! با همه نعمت های خدادادی که در این شهر، چشم هر انسانی را به خود خیره می کند؛ اما مردم این شهر نیز مانند بیشتر مناطق آفریقا از فقر و تهیدستی رنج می برند. بسیاری از آنان روزانه یک تا دو وعده غذایی برای خود تعریف نموده و در آن شرایط، قطع روزانه آب و برق برای ما که با این پدیده عادت نداشتیم؛ بسیار سخت بود.برق این شهر که مرکز استان بزرگی در این کشور است، از طریق ژنراتور های بزرگ تامین می شود که طبیعتا با خراب شدن چند دستگاه از آن ها، و به دلیل منطقه ای شدن برق، صرفا هر هفته دو روز مردم این شهر از نعمت برق برخوردار بودند. آب آشامیدنی نیز شب ها از ساعت ۱۱ تا ساعت ۶ صبح و روز ها از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۲ بعد از ظهر قطع می شد. البته در برخی از کشور های دیگر نیز وضعیت مشابهی وجود داشت و یکی از دوستانم که در کشوری دیگر اقامت داشت؛ همیشه می گفت: در این کشور وجود آب و برق امری غیر طبیعی است و قطع آن امری کاملا طبیعی و عادی است.

همسایگی با مسجد شیعیان:

منزل ما در کنار مسجد شیعیان هندی در گیگوما قرار دارد و تقریبا نماز های یومیه را سه وعده در مسجد اقامه می کنیم. برخی روز ها در هنگام طلوع فجر در بلندگوی مسجد، اذان می گویم. ناگفته نماند که خادم مسجد با کمال تأسف فردی مسیحی است و طبیعی است که وی نمی تواند وظیفه های دینی از جمله اذان را متقبل گردد.البته البته برای بسیاری از شیعیان خوجه، استخدام خدمه منزل نیز از بین افراد مسیحی، امری عادی تلقی می شود. خادم مسجد همه روزه صبح ها برای نمازگزاران، چای و شیر گاو که در قوطی نگهداری می شود، آماده می سازد.برعکس نماز مغرب و عشا، تعداد نمازگزاران نماز صبح اندک است و از انگشتان دو دست تجاوز نمی کند. شیعیان خوجه در این شهر از ده دوازده خانواده تجاوز نمی کنند و یک روحانی هندی که در ایران درس خوانده و به فارسی به صورت روان سخن می گوید؛ مسئولیت اقامه نماز جماعت و سخنرانی و وعظ را برای آنان بر عهده دارد. شیعیان خوجه هندی به رغم تعداد اندکی که دارند، در این شهر دارای مسجد، حسینیه و امام باره یا امام بارگاه(محلی مانند تکیه و حسینیه) هستند و در مناسبت های دینی مراسم با شکوهی برگزار می کنند و زن و مرد و پیر و جوان در آن شرکت نموده و اغلب در پایان مراسم، با تدارک غذا از شرکت کنندکان پذیرایی به عمل می آورند. همچنین علاوه بر قرائت دعای کمیل در شب های جمعه، به قرائت حدیث کساء که به روضه پنج تن نیز شهرت دارد، در محل امام باره در شب های شنبه اهتمام می ورزند. با توجه به تشکیلاتی بودن خوجه ها، بسیار اتفاق می افتاد که فردی از خوجه ها در دارالسلام، آروشا، زنگبار و یا سایر شهر های تانزانیا از دنیا می رفت و در شب دفن وی، رییس جماعت خوجه در کیگوما، درگذشت او را پس از نماز جماعت مغرب و عشا، اعلام می کرد و از شیعیان درخواست می نمود برای وی نماز لیله الدفن(وحشت) بخوانند.

هدف از این سفر:

مدرسه دارالهدی در این شهر که یک حوزه سنتی علمیه بود، براساس برخی از گزارش ها، دارای مشکلات فراوانی از قبیل فقدان برنامه مدون آموزشی،فقدان برنامه های تربیتی، پراکندگی خوابگاه طلاب و سنتی بودن نظام آموزشی و… بود و بنده موظف به نظام بخشی به آن بودم.

برنامه ریزی برای مدرسه:

به دلیل مشکلات یاد شده در آن مدرسه، احساس کردم باید برنامه های آن را از نو بازنگری نموده و ساختار ها را تغییبر دهیم. شبها در تنهایی و در منزلی که در کتار مسجد شیعیان خوجه به عنوان کتابخانه و دفتر مراجعات مدرسه دارالهدی اجاره شده و در اختیارم بود، کار های مدرسه را دنبال می کردم و به دلیل قطع برق، مانند مردم یک تا دو نسل پیش در کشورمان در زیر نور چراغ دستی، برای مدرسه برنامه ریزی می کردم . این کار تقریبا تا اواخر مأموریتم ، ادامه یافت. این که گفتم زیر نور چراغ دستی می نشستم درحالی که ژنراتور کوچکی نیز در اختیار داشتیم، به این دلیل بود که سوخت ژنراتور، بنزین بود و هزینه بنزین بسیار بالا بود، از این رو بخشی از شب را با ژنراتور به سر می بردم و در بخش پایانی، تقریبا از ساعت ۱۱ شب تا ساعت یک، از نور چراغ دستی استفاده می کردم. البته شب ها که برق قطع می شد، گاهی خوابیدن در تاریکی و گرما در زیر پشه بند، سخت بود اما در هر صورت قابل تحمل بود.

به دلیل مشکلات معیشتی در این شهر، برای تهیه غذا با مشکل مواجه بودم، برای پخت و پز نیز به دلیل نبود گاز، از چراغ های کوچک نفتی استفاده می نمودم. البته دوست و همکارم آقای شیخ عبد الرضا کعبی نسب، که حدود بیست ماه بود با خانواده در این شهر اقامت داشت و در همسایگی من زندگی می کرد، با تهیه غذای ناهار ، همه روزه مرا شرمنده خود و خانواده اش می ساخت، اما برا ی شام و صبحانه و تهیه چای به این چراغ نیاز داشتم. آقای کعبی نسب مسئولیت تدریس در این حوزه را بر عهده داشت. به دلیل نایاب بودن بسیاری از خوراکی ها دراین شهر بی آب و برق، شبها برای تهیه خوراک، سرگردان بودم تا این که هیئتی ایرانی از بنیاد دارالهدی پس از سفر به کشور کوچک رواندا در همسایگی تانزانیا، به کیگوما آمدند و در باره شام خود در رواندا گفتند که گاهی شبها برای شام، نان را با موز صرف می کردیم! بنده پرسیدم مگر می شود نان موز خورد؟ و آنان گفتند: آری! خیلی چیزها را می شود با نان خورد. از آن پس بود که بیشتر شبها نان موز می خوردم و گاهی نیز نان را با بادام زمینی میل می کردم و به هر صورت جای شکر آن نیز باقی بود. درب منزل محل اقامت من چوبی است که پشت آن دو قلاب برای قفل آویز تعبیه شده و علاوه بر آن، دو قلاب چوبی در دو طرف درب با میخ های بلند، بر دیوار کوبیده شده است و می توان چوب بلندی را بر روی آن دو قلاب نهاد تا به سادگی سارقان نتوانند درب را باز نمایند. البته شب ها چند نگهبان تا به صبح پشت درب منازل این محدوده و نیز مسجد شیعیان، نگهبانی می دهند که یکی از آنان متعلق به این منزل است.

طلاب مدرسه دارالهدی گیگوما در کنار آقایان کعبی نسب و مرحوم برهان مدیر داخلی حوزه

طلاب مدرسه دارالهدی گیگوما در کنار آقایان کعبی نسب و مرحوم برهان مدیر داخلی حوزه

عدم مبالات به نوع و میزان غذا در سیره اولیا و بزرگان:

در باره غذا باید اذعان نمود که پیامبران و اولیای الهی، هیچ گاه خود را به غذا و یا نوعی از غذا مقید نمی کرده اند و درروایات بنا بر نقل انس بن مالک،خادم آن حضرت، وارد شده است که غذای شام یپامبر گرانقدر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) شربتی بود که با نان میل می فرمودند. غذای امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) نیز معروف است که نان خشک جو بوده و آن حضرت و همسر گرامی ایشان و ذریه آن دو بزرگوار، که پیشوایان راستین ما هستند، همواره به کم قانع بوده و سوره مبارک دهر و آیه اطعام که از اهداء سه روز افطاری آنان به یتیم،مسکین و اسیر حکایت می کند، به عنوان سیره عملی آنان، بهترین الگو برای زندگی همه انسان هاست. در قدیم نیز بزرگترها می گفتند که هر چه از دهان، پایین رود به بالا خبر نمی آورد! همچنین از مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری دردوران طلبگی، هر وقت می پرسیدند امروز ناهار چه داری؟ چنان چه نان تازه در اختیار داشت، پاسخ می داد: نان و تازه و چنان چه نانش بیات بود می گفت نان و خالی! . مرحوم نراقی نیز در کتاب ارزشمند معراج السعاده، می فرماید که انسان با لقمه ای از نان سیر است و با جرعه ای از آب سیراب. از یکی از آشنایانم که از معاودین عراقی بود شنیدم که ایشان می گفت :”ما در همسایگی مرحوم آیه الله شیخ مجتبی لنکرانی در نجف اشرف زندگی می کردیم و من که نوجوانی بودم، بسیار می شد که همراه آن عالم زاهد قدم می زدم. ایشان همیشه پاکتی را در جیب خود می گذاشت و در حال قدم زدن در کوچه های نجف، هر کجا تکه پاره ای از نان می دید، خم می شد و آن را در داخل پاکت می گذاشت و در منزل، پس از شستن، آن ها را میل می کرد و ایشان هیچ گاه برای غذای حود، از نان بازار استفاده نمی کرد.”

عارفانی مانند مرحوم قاضی طباطبایی، مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی، سید هاشم حداد، شیخ رجبعلی خیاط، مرحوم شیخ جواد ملکی تبریزی،ملا حسین قلی همدانی و صد ها تن از عرفای شناخته شده و نا شناخته دیگر، نیز به اندک غذای ساده اکتفا می کردند و هیچ گاه خود را در بند شکم خود نمی ساختند، اما ما انسان های عادی که راه را گم کرده ایم، چگونه برای رسیدن به این دنیای بی ارزش که در چشم امامان ما از مردار پست تر و مانند سم مار کشنده است؛ از هم پیشی گرفته و برای رسیدن به مال و ثروت و ریاست آن، دست و پا می زنیم و گاهی از هیچ ستم و گناهی فرو گذار نمی کنیم و در رسیدن به این هدف شیطانی، هر وسیله ای را می آزماییم و توجیه می کنیم!! از این رو، به هر میزان که انسان به غذا و نوع و زمان آن، تقید داشته باشد، به همان میزان بر روح و روان خود، تازیانه وارد می سازد و مهار نفس خود را از دست می دهد.

برنامه های طراحی شده برای مدرسه دارالهدی:

همچنان که اشاره شد، مسئولیت بنده در این شهر، مدیریت و سامان بخشی به مدرسه دینی “دارالهدی” در منطقه “او جی جی” درحدود ده کیلومتری مرکز کیگوماست. این مدرسه دارای بیش ازهفتاد نفر طلبه است که به فراگیری زبان و ادبیات عرب و فقه و معارف درآن اشتغال دارند. وضعیت آموزشی و به ویژه به صورت برنامه ای و نیز در امور تربیتی، سامان مناسبی ندارد و کار زیادی دراین خصوص می بایست انجام دهیم. این مدرسه از سال ها پیش توسط بنیاد دارالهدی شاخه برون مرزی جمعیت تعاون اسلامی که یک مؤسسه خصوصی است، تأسیس گردیده و اعضای هیئت مدیره این بنیاد، افرادی مخلص و دلسوزند و انگیزه بالایی برای ترویج اسلام و معارف در آفریقا دارند، اما تشکیلاتی برای برنامه ریزی آموزشی و نیز تهیه متون درسی ندارند. کار آموزشی برای این که یک نتیجه موفق و ماندگاری را از خود بر جای بگذارد، به برنامه مناسب و نیروی با تجربه نیاز دارد، ولی آن چه که بنده در این مدرسه در مدت خدمت در آن مشاهده کردم، این بود که نه برنامه مناسبی برای فعالیت آموزشی و تربیتی در آن طراحی و یا از مرکز به آن ابلاغ شده و نه نیروی مدیریتی آزموده ای در آن حضور داشته است و هر یک از مدیران پیشین، بر اساس سلیقه خود، به خدمت در آن مشغول شده اند. از این رو، نه از بایگانی درستی برخوردار است و نه پرونده ها و سوابق آموزشی به صورت مطلوب در فایل خاصی نگهداری شده است و حتی برای نگهداری سوابق آموزشی و ریز نمرات طلاب، دفتری تهیه نشده و بر مدارس تابع این مدرسه، نظارتی مطلوب صورت نمی گیرد.

علاوه بر این مدرسه دینی، تعدادی مدرسه قرآنی و دینی در این شهر و روستاهای وابسته به این استان به نام اهل بیت(ع) توسط برخی از شیعیان و دانش آموختگان این مدرسه راه اندازی شده است. در بازدیدی که از برخی از مدارس یاد شده در روستاهای اطراف با همراهی هیئت دارلهدی داشتیم، آنها از امکانات، برنامه و ساختمان مناسبی برخوردار نبودند. برخی از روستاهای این استان که در حواشی دریاچه تانگانیکا قرار دارند، از راه های مناسب زمینی برخوردار نیستند وبرای سفر به آن ها می بایست از قایق های کوچک استفاده کرد که البته سفر با آن ها می تواند خطراتی را همراه داشته باشد.

تهیه برنامه درسی سالانه و اجرای نظام ترمی و واحدی:

نخستین اقدامی که برای سامان محل خدمت صورت دادم، تغییر نظام سنتی به نظام ترمی و واحدی بود.خوشبختانه نسخه هایی از همه برنامه های درسی و فرم های آموزشی و مالی را با خود آورده بودم. با توجه به تعطیلی متعارف در ماه مبارک رمضان به منظور سفر تبلیغی طلاب، جدول برنامه درسی سالانه را با انعطاف طراحی نمودم و آغاز سال تحصیلی و نیمه نخست آن را از ابتدای ماه ربیع الثانی به مدت چهار ماه و نیم به غیر از ایام امتحانات پایان ترم درنظر گرفتیم و آغاز نیمه دوم سال را از روز ششم شوال منظور نمودیم که تا نیمه ماه صفر امتحانات و سال تحصیلی پایان می پذیرفت. این برنامه را پس از دو هفته از حضورم در این شهر، به مورد اجرا گذاشتم و طلاب و اساتید را طی جلساتی، نسبت به آن توجیه نمودم.

تغییر مکان مدرسه و خوابگاه طلاب:

فضای آموزشی مدرسه دارالهدی نیز نا مناسب بود، از این رو در جستجوی مکانی مناسب تر بودیم که خوشبختانه منزلی نسبتا بزرگ با شش باب اتاق، برای اجاره دیدیم که از مدت ها پیش از آن خالی و بدون استفاده مانده بود و با مبلغ اندکی ( ۳۵ هزار شیلینگ معادل ۵۰ دلار) آن را اجاره نمودیم، مالک آن منزل پیرمردی از اهالی اوجی جی بود و گفته می شد این منزل در حال معامله توسط فرد دیگری بوده است و صاحب فعلی وارد معامله شده و آن را با قیمت بالاتری خریداری کرده است، از این رو آن فرد ، این خانه را جن زده کرده است از این رو هیچ کس جرأت اجاره یا زندگی در آن را از خود نشان نداده است. اما ما صرفا این مکان را برای فضای آموزشی اجاره نموده بودیم و از وجود احتمالی جنیان در آن نگرانی نداشتیم. گفتنی است در آفریقا مسایلی از قبیل سحر و جادو و تسخیر جن و اخراج جن از بدن افراد جن زده، امری بسیار رایج است و کسانی که دارای این فنون باشند از جایگاه بالایی در بین مردم و حتی سیاست مداران برخوردارند.چند سال پیش در یکی از روزنامه های سودان خواندم که خانمی سودانی با یکی از جنیان ازدواج کرده و برای گرفتن طلاق از همسر خود به دادگاه مراجعه کرده و اعلام داشته است که چون همسری از جنس جن دارد، دیگر نمی تواند همزمان با مردی از انسان ها زندگی کند و باید از وی جدا شود! وی همچنین اعلام داشته است که دختر او نیز با یکی دیگر از جنیان ازدواج نموده است.

از جمله برنامه های دیگر دراین مدت تمرکز خوابگاه طلاب بود که در چند اتاق و منزل به صورت پراکنده اقامت داشتند، و با این وضع امکان برنامه ریزی تربیتی تقریبا نا ممکن بود و موفق شدیم ساختمانی سه طبقه را که تا آن زمان فقط یک طبقه آن در اجاره ما بود و متعلق به یک نفرعمانی بود با مبلغ دویست دلار اجاره کنیم و همه طلاب را به این ساختمان منتقل نمودیم. پس از انتقال طلاب به این ساختمان که در کنار ساختمان جدید مدرسه بود، چندبرنامه را طراحی نموده و بعضا تا خودم در این شهر بودم به مورد اجا گذاشتم. از جمله آن ها می توان به اجرای برنامه صبح گاه با قرائت قرآن و دعا، تعیین مسئول خوابگاه از میان یکی از فارغ التحصیلان مدرسه که زمان خدمت وی از بعد از ظهر تا صبح هر روز مقرر شده بود، اجرای برنامه مباحثه در بعد از ظهر ها (روزانه دو ساعت)، برنامه مطالعه اجباری در شب ها از ساعت ۸ تا ۱۰ شب و برنامه آب تنی در دریاچه تانگانیکا و ورزش صبحگاهی با مدیریت مسئول خوابگاه اشاره نمود. در هر صورت در این مدت کوتاه توانستم تا حدودی نظم را در این مدرسه برقرار کنم و برنامه های مختلف فرهنگی و تربیتی که طراحی شده بود، بعضا با همکاری دوستم که وظیفه تدریس در مدرسه را بر عهده داشت، به مورد اجرا گذاشتیم و برخی دیگر نیز پس از بازگشتم به ایران توسط همان دوست اجرا گردید.

سفر هیئت بنیاد دارالهدی:

پس از یک ماه و نیم از ورودم به کیگوما، هیئتی متشکل از سه نفر از اعضای بنیاد دارالهدی پس از سفر به کشور رواندا وارد این شهر شدند و در یکی از اتاق های منزلی که من در آن اقامت داشتنم، اسکان یافتند و یک هفته میهمان ما بودند. یکی از آنان آقای مهاجر شریف بود که با کهولت سن، بسیار با نشاط و پر تحرک بود. ایشان اهل تهجد و نماز شب بود و همه روزه پس از نماز صبح، با دو نفر دیگر از همراهان خود، برای شنا به ساحل دریاچه تانگانیکا می رفت و از من نیز درحواست می کرد که ایشان را همراهی کنم اما به دلیل این که آب این دریاچه نسبتا سرد بود و من به آب سرد حساسیت داشتم، نمی پذیرفتم. همراه خودم یک عدد لنگ حمام برده بودم که هر روز آن را از من عاریه می گرفت و به سمت دریاچه روانه می شد. ناگفته نماند که در مدت سه ماه و نیم اقامت دراین شهر، حتی یک بار هم در این دریاچه شنا نکردم. درروزهای حضوراین هیئت در کیگوما، یک روز نمی دانم چه شد که نه بنده و نه دوست و همکارم، توفیق اقامه اذان در بلند گوی مسجد را پیدا نکردیم و صبح آن روز و پس از نماز صبح در مسجد، ایشان زبان به ملامت ما گشود و اظهار داشت که سه نفر روحانی در همسایگی مسجد اقامت دارید و در بلند گوی تنها مسجد شیعه اذان گفته نمی شود! که البته ایشان حق داشت و در حقیقت اذان یکی از نماد های کهن اسلامی است که ریشه در نخستین روز های تشکیل حکومت اسلامی در شهر مدینه دارد و در واقع به عنوان آرم مسلمانان شناخته می شود.

متأسفانه دو نفراز اعضای هیئت یاد شده گرفتار بیماری مالاریا شدند و شاید در رواندا، پشه مالاریا به آنان نیش زده بود و دراین کشور خود را نشان می داد. زیرا در محل خواب آنان در منزل این جانب ، پشه بند در نظر گرفته شده بود و امکان وارد شدن پشه در آن بسیار کم بود. به هر حال آقای مهاجر شریف به دلیل سلامت جسمی، مقاومت بیشتری داشت، اما نفر دوم به نام آقای اسدی، پیرمردی بیمار بود و به شدت دچار علایم این بیماری شده بود. علایم این بیماری تا آن جا که بنده دیده ام ، شامل تب، بی حالی، اسهال، سردرد شدید و برخی دیگر از عوارض است. نفر سوم نیز یکی از فرهنگیان با سابقه به نام آقای سعید محمدی بود که خوشبختانه به مالاریا دچار نشده بود. آنان را دوست بنده به بیمارستانی متعلق به مسیحی ها برد و پس از مثبت بودن آزمایش مالاریا، داروهای مالاریا به آنان تجویز گردید و دو روز پس از آن به سمت دارالسلام حرکت کردند و شنیدم در دارالسلام نیز توقف کوتاهی نموده بودند و با نگرانی به کشورمان باز گشتند.

بیماری مالاریا:

بیماری مالاریا از جمله بیماری های شایع در مناطق مختلف آفریقای غیر عربی است که البته در مناطقی از سایر قاره ها نیز وجود دارد. در ایران اکنون این بیماری ریشه کن شده است و تا حدود کمتر از پنجاه سال پیش از جمله بیماری های شایع کشورمان بوده است و با تلاش های انجام شده در دوران پیش از انقلاب اسلامی، و به دنبال تأسیس ادارات ریشه کنی مالاریا در شهر های بزرگ و با سم پاشی های معمول و استفاده از سمومی مانند ” د.د.ت ” که شاید علامت آن همچنان بر روی برخی از درب منازل قدیمی دیده شود، این بیماری ریشه کن گردیده است. در برخی از کشور های آفریقایی نیز طرح هایی در این خصوص در حال اجراست که می توان به طرح خارطوم بدون مالاریا در کشور سودان اشاره کرد که طی سال های اخیر توفیقاتی در این خصوص نیز حاصل شده است و بنده طی چند سال حضور و یا رفت و آمد به کشور سودان، شاهد مالاریای هیچ یک از هموطنانمان نبودم، ولی خود بومی ها همچنان به آن بیماری مبتلا می شدند که قطعا به عود و بازگشت این بیماری مربوط می شد که در بدن یا کبدشان وجود داشت. مالاریا باعث بزرگ شدن کبد شده و گفته می شود اثرات آن تا ده سال در بدن افراد باقی می ماند. این بیماری بر اساس گزارش های رسمی ، سالانه بیش از یک میلیون نفر را در جهان، به کام مرگ فرو می برد. انتقال انگل مالاریا تنها از طریق نیش زدن پشه مالاریا معروف به آنوفل ماده، امکان پذیر است و این نوع پشه در سکوت و تاریکی مطلق، و در حال سکون و عدم حرکت انسان، نیش می زند و غالبا در وقت غروب و اوایل شب در کنار آب های راکد بیش از زمان های دیگر وجود دارد و معمولا در فصل باران و در آب های راکد تخم ریزی می نماید. از جمله راه های پیش گیری از این بیماری، استفاده از پشه بند در هنگام خوابیدن، استفاده از اسپری و حشره کش و عدم توقف در کنار آب های راکد در اوایل شب است. برای کسانی که سفر های یکی دو هفته ای به آفریقا دارند،نیز تهیه و استفاده از قرص ها پیش گیری از مالاریا وجود دارد.

اختلافات بین تانزانیا و کشور های همسایه:

بین این کشور و کشور های همجوار از جمله بروندی و کنگو دموکراتیک(زئیر پیشین) اختلافات مرزی وجود دارد و کیگوما فقط پانزده تا بیست کیلومتر با مرز بروندی فاصله دارد. یکی از پادگان های بزرگ تانزانیا نیز در این شهر استقرار دارد. صبح یک روز تعطیل، پس از اقامه نماز صبح در مسجد، به منزل باز گشتم و مشغول استراحت بودم، اما یکی از دوستان ایرانی به نام آقای عبیات که چند سال در این شهر سکونت داشت و به زبان سواحیلی (علاوه بر انگلیسی و عربی) تا حدودی تسلط یافته بود، درب منزل را کوبید، با چشمان خواب آلود، درب منزل را باز کردم. او پرسید به چه کاری مشغول بودی؟ پاسخ دادم که خوابیده بودم، پرسید خبر داری کشور بروندی، نسبت به کیگوما ادعای مالکیت کرده و قصد دارد به کیگوما حمله نظامی کند، آن وقت تو راحت خوابیده ای؟ گفتم خیر خبری در این خصوص ندارم! گفت در صورت حمله به کیگوما، چه خواهی کرد؟ گفتم که ما ایرانی ها با جنگ بیگانه نیستیم و هشت سال جنگ عراق علیه کشورمان را تجربه نموده ایم، گفت: خوب جنگ ما با عراق بر مبنای اصول دینی و در واقع دفاع از کیان نظام اسلامی بود، اما جنگ اینان بر اساس اهداف مادی و قدرت سیاسی و مبتنی بر افکار قبیله ای و برای برتری جویی است و مبنای دینی ندارد! گفتم که خوب از شهر فرار می کنیم! دوستم با اشاره به اتومبیل قراضه تویوتا متعلق به ما که روبروی منزل پارک شده بود و برای استفاده در داخل شهر نیز همواره مشکل داشت، با تعجب پرسید : با این ماشین فرار می کنی!؟ گفتم به هر صورت شیعیان خوجه هندی دارای اتومبیل های خوبی هستند، ما هم با آن ها فرار خواهیم کرد.

گفتنی است که در کشور های کنگو دموکراتیک، بروندی، رواندا و برخی از مناطق دیگر، قبایل زیادی زندگی می کنند که مهمترین آن ها قبایل حوت یا حوتو و توتس هستند، توتس ها در اقلیت هستند، اما در جنگ های داخلی بین دو قبیله یاد شده بر سر قدرت در این کشور ها به ویژه درکشور روندا که در سال ۱۹۹۴ میلادی به اوج خود رسید؛ تنها از جمعیت هشت میلیونی رواندا، بیش از یک میلیون نفر،جان خود را از دست دادند و گروه های مسلح توتس با بی رحمی تمام، بر افراد قبیله حوت، یورش برده و آنان را قتل عام نمودند و سرانجام قدرت را در دست گرفتند. تانزانیا در این منطقه یک کشور بزرگ و معتبر است و کشور های کوچک همسایه، آن را متهم به دخالت درامور خود می کنند. به دنبال تشدید اختلافات یاد شده، یک روز صبح در همین روزها، که اتفاقا آقای طباطبایی نیز بنا به دعوت ما برای دیدار از کیگوما ، از دارالسلام به این شهر سفر نموده بودند، سربازان زیادی را در شهر مشاهده کردیم و به آقای طباطبایی به دلیل همراه نداشتن گذرنامه، توصیه کردیم در منزل بماند و با ما به مدرسه نیایند، دربین راه چند مرتبه به دلیل خارجی بودن، اتومبیل ما را متوقف نموده و مدارک ما از جمله گذرنامه هایمان را بازبینی کردند. همان روز چند نفر از نیروهای امنیتی و نظامی، برای بازرسی، وارد مدرسه شدند و مدارک شناسایی طلاب را بررسی نمودند تا افراد بیگانه و بدون کارت اقامت از کشور های کنگو و بروندی دراین مدرسه نباشند و پس از دیدن مدارک چند نفر از طلاب، با عذر خواهی از مدرسه بیرون رفتند. البته آن روز، یک شنبه بود و روز تعطیل درسی بود، ولی در مدرسه ما صرفا روز های جمعه به عنوان روز تعطیل منظور شده بود.ازاین رو مصلحت را در آن دیدیم که درس های مدرسه را در آن روز، برای پیش گیری از هرگونه مشکلی، تعطیل کنیم.

مواد غذایی و مشکلات معیشتی:

یکی از مهمترین مواد غذایی در این کشور و بسیاری از کشور های آفریقایی، ذرت است و مزارع ذرت در این کشور و نیز کنیا بسیار شهرت دارد. مردم این کشور از ذرت غذایی به نام “اوگالی” تهیه می کنند و بدان علاقه فراوانی دارند. این غذا را که با خمیر ذرت تهیه می کنند، آن را در ظرفی ریخته و به صورت نیم پخت با اندکی روغن یا تعدادی ماهی های کوچک، به مصرف می رسانند و البته این غذا در نظر آنان بسیار مقوی است، ضمن این که به صورت خمیر نیم پخت مصرف می شود.طبیعتا دیر هضم خواهد بود و باعث تاخیر در گرسنگی نیز خواهد شد.البته بخشی از پدیده فقر این مردم به خودشان و بخشی دیگر به حضور استعمار و نیز فقدان مدیریت در بخش های حکومتی بر می گردد. قناعت و سازگاری با شرایط سخت زندگی از شاخص های این مردم است و آنان در عین سختی های زندگی، از خود جزع و فزع بروز نمی دهند و زندگی روزمره آنان خیلی عادی سپری می شود.

از جمله میوه های موجود در این کشور می توان به انبه(مانگو)، پرتقال، نارنگی،موز،مداف(نارگیل)، فشم فروت و پاپای یا خربزه درختی اشاره نمود. معمولا مردم از آب موجود در مداف استفاده می کنند و در هر گوشه و کنار شهر های این کشور و بیشتر مناطق آفریقا، این میوه به فراوانی یافت می شود و هر دانه آن، یک صد شیلینگ چیزی در حدود ۱۵ سنت است، میوه فشم فروت که در بسیاری از مناطق آفریقا وجود دارد دراندازه های گوناگون و معمولا به اندازه یک دانه نارنگی و به صورت بیضی شکل است و در داخل آن دانه های سیاه یا قرمز به صورت لزج و به شکل کمی بزرگتر از دانه های اسفرزه است و میوه خوشمزه ای است. معمولا در خیابان های دارالسلام و نیز کیگوما بسیاری از دست فروش ها به شغل میوه فروشی اشتغال دارند و میوه به صورت دانه ای فروخته می شود.

میوه فشم فروت

میوه فشم فروت

خربزه درختی

خربزه درختی

خربزه درختی

خربزه درختی

بازار شهر کیگوما بسیار ابتدایی و با کوچه های تنگ است و دارای مغازه های خیلی کوچکی است.به دلیل قطع مداوم برق، معمولا دربازار ها ی مواد غذایی، مواد فاسد شدنی کمتر یافت می شود و کره از نوع جامد آن که در برابر حرارت آب نمی شود، عرضه می گردد. در بین افارقه خرید لباس های کهنه که از آمریکا و اروپا وارد می شود، بسیار رواج دارد و از جمله تجارت های مهم و پر درآمد وارد نمودن و عرضه لباس کهنه در این قاره است، زیرا در اروپا و آمریکا، لباس کهنه بسیار ارزان یا حتی مجانی است و برخی از شیعیان هندی به این تجارت اشتغال دارند. یکی از شیعیان خوجه که به قول خود در جوانی در زادگاهش، “ماندیگا” از روستاهای اطراف کیگوما به شغل جگرکی مشغول بوده است، اکنون با روی آوردن به این تجارت، ثروت بسیار زیادی را فراهم آورده و علاوه بر ساخت یک هتل بسیار زیبا در ساحل دریاچه تانگانیکا، دارای هواپیمای شخصی است.

هزینه های زندگی:

هزینه های درمان در آفریقا خیلی بالا است و امکانات درمانی معمولا در سطح پایینی قرار دارد. به دلیل قطع مداوم آب و نارسایی در شبکه آبرسانی در بیشتر مناطق، عده ای از بومی ها، تعدادی از حلب ها را با چوب به یکدیگر بسته و با استفاده از آب شیرین دریاچه تانگانیکا، به شغل آب فروشی اشتغال دارند و با ضربه به حلب های آب، بدین وسیله حضور خود را به مشتریان اعلام می دارند، آنان حلب های آب را بر روی شانه های خود حمل می کنند. بسیاری از مردان و جوانان، از روستا ها برای اشتغال، به شهر مهاجرت نموده اند و بیشتر، به کارهای خدمات و نگهبانی درمنازل اشتغال می یابند و دختران نیز در منازل به خدمتکاری مشغول می شوند و طبیعتا شب ها در گوشه ای از خانه می خوابند. حقوق و دستمزد آنان اندک است و ماهانه چیزی معادل سی تا چهل دلار دریافت می کنند.واحد پول این کشور شیلینگ است که در آن زمان هر دلار معادل ۶۲۰ شیلینگ محاسبه می شد که اکنون بیش از هزار شیلینگ می باشد. به دلیل حضور طولانی استعمار، مظاهر فرهنگ غربی در این کشور به صورت آشکار، به چشم می خورد و به دلیل حکومت بیست و پنج ساله “جولیوس نیرره” مسیحی پس از استقلال این کشور در سال ۱۹۶۴ و پس از اتحاد با زنگبار در سال ۱۹۶۵ ، توازن جمعیت از نظر مذهبی، دستخوش تغییر شده و بسیاری از مسلمانان این کشور به دلیل فقر مادی و فرهنگی و به منظور استفاده از امکانات آموزشی مسیحی ها، تغییر نام و سپس تغییر مذهب داده و به آیین مسیحیت پیوسته اند که چنین وضعیتی در بیشتر مناطق آفریقا به عنوان حقیقتی تلخ وجود دارد.

مشکلات امنیتی:

در تانزانیا مشکلات امنیتی باعث شده است تا بازار ها و مغازه ها از ساعت شش غروب تعطیل کنند و برای خارجی ها ممکن است بیرون رفتن در شب بدون اتومبیل خطر ناک باشد. برای ورود به خانه ها معمولا دو تا سه درب در نظر گرفته شده است و بر هر درب معمولا دو قفل زده می شود. دو طرف آخرین درب ورودی خانه ها، دو عدد قلاب چوبی در دیوار کوبیده شده است و پس از ورود به خانه، چوب بلندی را پشت درب و داخل قلاب می اندازند تا چنان چه دزدی توانست با کلید، قفل های آن را باز کند، باز هم نتواند وارد خانه شود. گاهی دیده شده است که دزدان، دیواری را خراب کرده و یا لولا های درب منزلی را شکسته و وارد خانه شده اند. در جای پیچ چراغ و خطر اتومبیل ها، چسپ دوقلو زده اند تا به راحتی امکان باز شدن تلق و شیشه چراغ آن ها وجود نداشته باشد و تا حدودی کار دزدی را به تأخیر اندازد. بنده نیز به دلیل این که مقداری پول همراه داشتم، و از سویی گاو صندوقی نیز در اختیار نداشتم، در نگهداری پول ها، سردرگم بودم و در جاهای مختلفی آن ها را مخفی می کردم، البته گاو صندوق گاهی خود می تواند به دلیل غلط اندازی، خطر آفرین باشد. در هر صورت پول هایم را غالبا در لابلای قوطی های کاست ویدیو نگهداری می کردم. با توجه به پایین بودن ضریب امنیت در این کشور، تقریبا خانه های بیشتر خارجی ها نگهبان دارد و امکان دزدی و سرقت از منازل نیز زیاد است. بنده منزلی را در همان نزدیکی ها برای استقرار با خانواده اجاره کردم تا پس از بازگشت به ایران، خانواده را نیز با خود به این شهر منتقل نموده و برای مدت دو سال در این کشور اقامت کنیم، اما با توجه به مجرد بودن، ترجیح دادم در همین دفتر و کتابخانه مدرسه اقامت داشته باشم. در زاویه دیوار منزل یاد شده، آثار خرابکاری دیده می شود و آقای کعبی نسب می گوید که دزدها برای ورود به منزل قصد داشته اند دیوار بتونی را تخریب کنند، اما با توجه به زحمت زیاد این کار، ترجیح داده اند لولای یکی از درب های آهنی را شکسته و وارد منزل شوند، اما به دلیل خالی بودن آن از سکنه، چیز زیادی نصیبشان نشده و تقریبا دست خالی بیرون رفته اند.در روایتی از حضرت علی (علیهالسلام) وارد شده است که “نعمتان مجهولتان، الصحه و الأمان” یعنی دو نعمت، نا شناخته هستند، نخست سلامتی و دیگری امنیت. چنانچه کتاب مفاتیح الجنان را باز کنید و فقط برای یک بار دعای جوشن صغیر را که پس از دعای جوشن کبیر آمده است، بخوانید، خواهید دید ما تا چه میزان در ناز و نعمتیم و از آن غفلت داریم. دراین دعای ارزشمند، نعمت های بسیار زیادی ذکر شده و ما را ضمن شرمساری در پیشگاه خداوند ، به سجده شکر، وا خواهد داشت.

امکانات مدرسه:

این مدرسه از امکانات کمی برخوردار است. اتومبیل مدرسه بسیار فرسوده شده و تعمیرات آن همواره هزینه زیادی را بر ما تحمیل می کند. البته بسیاری از کارشناسان معتقدند که خرید اتومبیل دست دوم در آفریقا مقرون به صرفه نیست، زیرا گاهی هزینه بالای تعمیرات اتومبیل، بیش از قیمت خرید آن است،از این رو به ما اجازه خرید اتومبیل مستعمل داده نشد و قرار شد از دوبی اتومبیل نو خریداری و به این کشور ارسال شود، ولی به دلیل قرار داشتن فرمان اتومبیل های این کشور در سمت راست،(سیستم انگلیسی) مسئول خرید بعد ها می گفت که در دوبی فقط اتومبیلی دست دوم پیدا کرده اند که بسیار تمیز بوده است،اما مسئولان اجازه خرید آن را نداده اند.سایر امکانات نیز درسطح پایینی قرار دارد.

ساخت و ساز در زمین متعلق به مدرسه:

دوستان پیشین در این شهر، زمینی را به مساحت ۳۳ هزار متر مربع برای ساخت مدرسه دینی، خریداری کرده اند و آقای شینی، شیعه خوجه هندی که دارای هواپیمای شخصی و نیز هتلی زیبا در ساحل دریاچه تانگانیکاست؛ تعداد هشت کلاس و چند اتاق اداری و سرویس بهداشتی در آن بنا کرده و قصد دارد در بخش های دیگر این زمین، مجتمعی آموزشی و خدماتی با مقاطع ابتدایی تا دبیرستان احداث نماید و در دیدار با اعضای هیئت بنیاد دارالهدی و در حضور بنده شرط نمود که در صورتی که فلانی(مدیر پیشین) در این شهر بماند، ساخت و ساز را ادامه خواهد داد و الا بیش از این میزان سرمایه گذاری نخواهد نمود. البته بنده از عمق جان و دلم و با وجود این رقابت ها و اختلاف های موجود که شرح آن در این جا نمی گنجد، تمایلی برای ماندن در این شهر و کوچ دادن خانواده ام به این کشور نداشتم و ای کاش زبان انگلیسی می دانستم و این مطلب را مستقیما به وی یاد آور می شدم و یا از آن طلبه هندی که در این جلسه نقش مترجم داشت، می خواستم تا این جمله را برای وی ترجمه نماید در هر صورت، هم در این جلسه از لطف آن شیعه ثروتمند برخوردار شده و در آن مدت نیز از بی مهری و عدم همکاری نماینده وقت فرهنگی در دارالسلام نیز رنج زیادی بردم.

سفر به زنگبار:

در معیت هیئتی که از کشورمان به این کشور سفر نموده بودند، با کشتی در اقیانوس هند، راهی زنگبار شدیم. در زنگبار وضعیت متفاوتی نسبت به دارالسلام و گیگوما وجود دارد و تقریبا همه زنان و دختران از حجاب کامل اسلامی برخوردارند و برخی از آثار ایرانی نیز در این جزیره وجود دارد.ریشه تفاوت این جزیره در فرهنگ، آداب و رسوم و مذهب با دارالسلام را در حکومت شیرازی ها و نیز برخی از ایرانیان مهاجر طی قرن های گذشته می توان جستجو نمود. مسافت بین دارالسلام تا زنگبار حدود شصت کیلومتر است و با کشتی ،حدود یک ساعت طول می کشد و مشاهده اقیانوس زیبای هند بر روی عرشه کشتی، بسیار مسرت بخش است. آب و هوای این شهر به صورت نسبی بهتر از دارالسلام است و فراوانی نیز در این شهر به صورت محسوس تری نمود دارد. زمانی این شهر در تصرف کشور عمان بوده است و سلطان احمد بن سعید در سال ۱۷۴۴ میلادی سلسله بوسعیدی را در زنگبار تأسیس نمود و پس از مرگ او ، سعید فرزند وی در سال ۱۸۰۴ ، جانشین پدر شد. بو سعید جد اعلای سلطان قابوس پادشاه فعلی عمان، به دلیل اختلافات سیاسی با عرب ها،در سال ۱۸۴۰ میلادی، این شهر را به عنوان پایتخت عمان اختیار نمود و در این شهر اقامت گزید، از جمله اقدامات مهم تجاری وی در این شهر، گسترش کشت ادویه و میخک و صادرات آن به آمریکا و اروپا بود که تا کنون نیز کشت میخک در این شهر ادامه دارد و روغن میخک، از جمله تولیدات و صادرات مهم این شهر به شمار می آید و قیمت آن خیلی پایین است، ما نیز چند شیشه بزرگ از روغن میخک از بازار خریداری نمودیم. روغن میخک در تسکین برخی از درد ها از جمله درد دندان مورد استفاده قرار می گیرد.

آثار ایران در زنگبار:

“شهرزاد” نوه دختری فتحعلی شاه از جمله همسر های پادشاه عمان بوده است و ما از دو اثر تاریخی ایرانی مربوط به آن دوران در این شهر بازدید نمودیم : نخست یک باب حمام به سبک حمام های قدیم ایران که به دستور شهرزاد همسر پادشاه عمان بنا گردیده و در زمان بازدید یعنی یازده سال پیش در حال تخریب بود. بالای سر در ورودی این حمام، یک عدد کاشی ایرانی که دو بیت شعر از حافظ بر آن نقش بسته است چشم هر تازه واردی را به خود خیره می کند و هنگامی که برای بازدید از آن از اتومبیل پیاده شدیم دو نفر از بومی های حاضر در محل، با سرعت به سمت ما آمده و با زبان محلی سواحیلی، از معنا و مفهوم این دو بیت پرسش نمودند و اضافه نمودند که همواره توریست های اروپایی این پرسش را از ما می نمایند ولی ما پاسخی برای آنان نداریم،که خوشبختانه یکی از همراهان که مدتی در این کشور اقامت داشت، به این زبان تسلط کامل داشت و در باره معنای این دو بیت توضیحاتی ارایه داد. اثر دوم ، یک قبضه توپ جنگی غول پیکر بود که گفته می شود فتحعلی شاه، پادشاه وقت ایران، برای داماد دخترخود – سلطان عمان – اهدا کرده بود و این توپ جنگی در کنار یکی از میادین این شهر قرار داده شده بود. بر روی لوله این توپ، اشعاری به زبان فارسی، حک شده است که بر اثر مرور زمان و نیز عدم نگهداری مناسب، در حال پاک شدن بود که این امر باعث ناراحتی و نگرانی همراهان گردید و شاید سازمان میراث فرهنگی کشورمان، بتواند در این خصوص اقدامی مفید انجام دهد. البته گفته می شد که چند قبضه دیگر توپ متعلق به ایران نیز در این جزیره از جمله موزه این شهر نیز وجود دارد که در زمان سلاطین عمانی به این کشور فرستاده شده است. همچنین حمامی دیگر با معماری ایرانی نیز در این جزیره است که بر تابلو نصب شده در ورودی آن، “حاج غلامحسین” (ایرانی) به عنوان معمار آن معرفی شده است و البته ما موفق به بازدید از آن نشدیم. آن به دلیل حکومت عمانی ها در زنگبار و وصلت و ازدواج برخی از آنان در این جزیره با زنان بومی، هم اکنون با گذشت بیش از یک قرن، برخی از مردم این شهر دارای چهره دو رگ عمانی آفریقایی هستند. در بازگشت از زنگبار ، با یک هواپیمای کوچک ۷ – ۸ نفره بر فراز اقیانوس هند و در ارتفاعی پایین به سمت دارالسلام حرکت کردیم. در هنگام پرواز و نیز ضمن آن، صدای زیاد هواپیما گوش خراش است ، از این رو خلبان هواپیما قدری پنبه به ما داد تا از ناحیه گوش آسیبی نبینیم. طبیعی است این گونه هواپیما ها آن هم در آفریقا از ایمنی کافی برخوردار نیست و بنده خود، چند فروند از آن ها را که در اطراف فرودگاه دارالسلام و مناطق دیگر سقوط کرده بود، مشاهده نمودم.

باز گشت به دارالسلام

پس از بازگشت به دارالسلام، همراه هیئت یاد شده، از برخی از مراکز دینی، دیدن نمودیم. از جمله آن ها مرکزاسلامی ویپاس متعلق به آقای حاج صاحب از شیعیان خوجه هندی بود که در فاصله بیست کیلومتری دارالسلام تاسیس شده بود. همچنین از مرکز و مدرسه بلال مسلم میشن متعلق به جماعت خوجه در دارالسلام که شامل بخش های مختلف فرهنگی، آموزشی، کتابخانه، انتشارات و … است، بازدید نمودیم. شیعیان خوجه در بسیاری از شهر های این کشور، مدارسی را با این عنوان راه اندازی نموده و به آموزش قرآن و معارف اسلامی به افراد بومی می پردازند.در قالب این مدارس با همه اشکالاتی که در آن ها به چشم می خورد، بسیاری از بومی ها به ویژه جوانان آفریقایی با مذهب اهل بیت(علیهم السلام) آشنا شده و به این مذهب گرویده اند.

بازدید از مسجد شیعیان بهره:

در یکی از شب ها، از مسجد شیعیان بهره در دارلسلام، که یکی از شاخه های معروف شیعیان اسماعیلی( شش امامی) هستند، نیز دیدار داشتیم. اسماعیلیه با گذشت زمان، به چند فرقه تقسیم شدند که مهمترین آن ها مستعلیه هستند که به امامت محمد، فرزند اسماعیل بن جعفر معتقدند و پس از وی به امامت سایر امامان،تا امام سیزدهم که فردی به نام المستنصر بالله بوده است اعتقاد دارند. پس از وی ، امامت به فرزندش المستعلی بالله رسیده است و این فرقه معروف به “بهره” هستند. دسته دیگر نزاریه هستند که خود به دو گروه مؤمنیه و “قاسمیه” منشعب شده اند و فرقه قاسمیه به “آغاخانیه” معروف گردیدند. شیعیان بهره مجموعا دارای بیست و یک امام هستند و در حال حاضر دکتر محمد برهان الدین، رهبری این فرقه را بر عهده دارد و پنجاه و دومین داعی مطلق این گروه و نایب بیست و یکمین امام شیعیان بهره است و مقر این فرقه در شهر بمبئی هند می باشد.گفته می شود وی دارای ثروت بسیار زیادی است که از راه تبرع، کمک های پیروان وی در اختیار نامبرده قرار گرفته و او هر ساله به مناطقی از هند سفر می کند و به موسسات مختلف بهره ها کمک های فراوانی می نماید. چند سال پیش در گزارشی خواندم که یکی از لوستر های محل اقامت وی را در شهر بمبئی که از جنس برلیان است، به مبلغ یک میلیون و پانصد هزار دلار قیمت زده اند. بر اساس آمار اعلام شده ، تعداد بهره ها در جهان به پانصد هزار نفر تخمین زده می شود که بیشتر در هند و سپس در پاکستان تمرکز دارند. همچنین در کشور های کنیا، تانزانیا و اوگاندا در شرق آفریقا نیز بیش از بیست هزار نفر از بهره ها زندگی می کنند. البته برخی آمارها نیز از وجود حدود یک میلیون نفر بهره در جهان حکایت دارد که بیش از دویست هزار نفر آنان در شهر مومبای(بمبئی) زندگی می کنند.

مسجد شیعیان بهره در دارالسلام بزرگ و تمیز است. آنان در آن شب مراسمی داشتند و مردان آنان با لباس های تمیز و تقریبا همگی با دشداشه سفید رنگ ( پیراهن عربی) در این مراسم شرکت کرده بودند و پس ازخاتمه مراسم، آنان در دسته های پنج شش نفری که به صورت حلقه ای نشسته بودند، منتظر پذیرایی و سرو شام بودند که البته مانند زمانهای قدیم، هر دسته، غذای خود را در یک ظرف میل می کنند. یکی از اعضای هیئت، در بخش اصلی مسجد و در نزدیکی محراب با یک نفر از اهالی کشور یمن که به تازگی از آن کشور برای تبلیغ این مذهب به تانزانیا سفر نموده بود، به زبان عربی به گفتگو پرداخت. بر روی کاشیکاری یکی از ستون های مسجد عبارت “ولی عصر” نقش بسته بود. همین نوشته، موضوع گفتگو قرار گرفت و از وی در باره معنی ولی عصر پرسیده شد. مبلّغ یاد شده در پاسخ اظهار داشت: “ولی عصر امامی است که هنوز غایب است و ظهور نکرده است.” از شخصیت آن امام غایب پرسیدیم و پاسخ داد که او طیب و طاهر است و فعلا در غیبت به سر می برد. در ضمن گفتگو، احساس کردیم که نمی خواهد اطلاعات بیشتری از مذهب خود ارایه دهد. نا گفته نماند که فلسفه پیدایش اسماعیلیه و عدم استمرار امامت نزد آنان پس از در گذشت اسماعیل فرزند ارشد امام صادق(علیه السلام) در همین نکته نهفته است که آنان به رغم این که امام صادق(علیه السلام) بند کفن فرزند خود را پیش از تدفین باز کرده و پیکره بی جان آن نور چشم خود را به اصحابشان و حاضران در مراسم تدفین در بقیع نشان دادند، اما گروهی به زنده بودن و رجعت و بازگشت اسماعیل معتقد گردیدند و زمینه برای پیدایش این فرقه شیعی ایجاد گردید. شیعیان بهره معمولا از لباس های ویژه ای استفاده می کنند. زنان شیعیان بهره نیز دارای لباس های به خصوصی هستند و برای پوشش سر، از مقنعه های چین دار استفاده می کنند.

سفر مجدد به گیگوما:

پس از توقف چند روزه هیئت در دارالسلام، در معیت هیئت یاد شده به سمت کیگوما حرکت نمودیم. هواپیما ویژه این مسیر ، یک هواپیمای قدیمی است که نوع آن را فراموش کرده ام و چیزی در حدود پنجاه – شصت نفر ظرفیت دارد. یکی از دوستان که حدود دو سال در کیگوما استقرار داشت نام آن را “هواپیمای غار غارو” گذاشته بود. پیش از تک آف، به شدت از سرعت هواپیما کاسته شد و اندکی پیش از توقف، یکی از اعضای هیئت که در کنار من نشسته بود با علامت دست، از علت توقف پیش از پرواز پرسید و من هم بلا فاصله پاسخ دادم” فکر کنم خراب شد” و همین هم بود . در ابتدا اعلام کردند که کسی از جای خود خارج نشود و پس از ۱۵ دقیقه هواپیما پرواز خواهد کرد، پس از چند لحظه، مجددا در بلند گوی هواپیما اعلام شد که هواپیما با مشکلی مواجه شده و پس از ۵۵ دقیقه پرواز خواهد کرد و پس از چند دقیقه انتظار با عذر خواهی، از مسافران خواستند برای سرو صبحانه در رستوران فرودگاه، از هواپیما خارج شوند. بدین ترتیب صبحانه را در رستوران یاد شده میل نمودیم.در رستوران فرودگاه با یک نفر از اهالی عمان که او نیز مانند ما مسافر این هواپیما بود، آشنا شدیم. مذهب رسمی در کشور چهار میلیونی عمان، اباضییه است. اباضیه، از شاخه های خوارج هستند و در اعتقادات بنا به زعم خود راه میانه را برگزیده اند. البته اینان همانند خوارج نهروان دارای شدت و تندروی نیستند و در اندیشه و مذهب خود از اصول و قواعد مدون فقهی و عقیدتی برخوردارند و از جمله تفاوت های آنان با اهل سنت، باز بودن باب اجتهاد نزد آنان است. همچنین در برخی از مسایل عقیدتی مانند عدم رویت خداوند، با شیعه و معتزله نزدیک یا هم عقیده اند.از آن شخص در باره اعتقاداتشان پرسیدیم و او در پاسخ اظهار داشت: ما نه معاویه را قبول داریم و نه علی بن ابی طالب را و راهی میانه برگزیده و بدان پایبندیم. مؤسس مذهب اباضیه ، عبد الله بن اباض تمیمی است. مذهب اباضیه پس از تبعید جابر بن زید در عهد حجاج بن یوسف ثقفی از بصره به عمان شکل گرفت و گفته می شود رهبر فقهی و در واقع تئوریسن این مذهب، جابر بن زید بوده است و رهبری سیاسی آن بر عهده عبدالله بن اباض قرار داشته و اکنون این مذهب به نام وی، منسوب شده است.

پس از حدود سه ساعت انتظار، از طریق بلندگو اعلام کردند که هواپیما آماده پرواز است و البته با کمی ترس و نگرانی، سوار هواپیمای یاد شده شدیم. در سفر قبلی که خودم به تنهایی به کیگوما رفته بودم، هواپیمای یاد شده مدتی دارای نقص فنی شده بود و گفته می شد هر گاه این هواپیما مشکلی پیدا می کند، هواپیمای اختصاصی رییس جمهور این کشور روی این خط، به نقل و انتقال مسافرین می پردازد و از شانس من ، در دفعه پیشین، با هواپیمای اختصاصی رییس جمهور سفر کرده بودم. در این سفر، اعضای یاد شده در هتل آقای شینی از شیعیان ثروتمند خوجه هندی در ساحل دریاچه آب شیرین تانگانیکا، استقرار یافتند. سه روز، آنان در این شهر اقامت کردند و از مدرسه دینی دارالهدی و مراکز دیگر از جمله مسجد و حسینیه خوجه های شیعه بازدید به عمل آوردند و با تعدادی از اساتید و مبلغان مذهب شیعه نیز نشست هایی داشتند. در این شهر و روستا های اطراف، همچنان که پیش از این اشاره شد، تعداد زیادی از مسلمانان به ویژه جوانان به مذهب شیعه گرویده اند و روند تشیع به لطف الهی، رو به رشد است و این ما هستیم که می بایست این پدیده مبارک را مدیریت کنیم و از این فرصت ارزشمند که پس از قرن ها در اختیار ما قرار گرفته است بیشترین بهره را داشته باشیم و الا آیندگان ، زبان در سرزنش ما خواهند گشود.

روز های پایانی اقامت در تانزانیا:

در پایان سفر به این کشور و پس از بازگشت از کیگوما، چند روز در دارالسلام اقامت داشتم و در این مدت، در همان مسافر خانه شیعیان خوجه هندی اقامت داشتم، هیئت عالی که از ایران آمده بود؛ از این کشور عازم اوگاندا بود و برای بدرقه آن هیئت عازم فرودگاه دارالسلام شدیم،از سوی کاردار کشورمان برای آن هیئت، پاویون درنظرگرفته شده بود،در پاویون آقای علی حسن مؤینی رییس جمهور پیشین تانزانیا نیز روی یکی ازصندلی ها منتظر میهمانی بود، چون دو سه بار در مراسم مولودی با وی احوال پرسی کرده بودم ، او را برای حاضران معرفی کردم و یکی از حاضران جلو آمد و کیف خود را باز کرد و ضمن سلام و احوال پرسی، هدایایی از قبیل انگشتر عقیق، عطر و تسبیح، به وی اهدا نمود. در خلال آخرین روز های اقامت در دارالسلام، ، یکی از روز ها مبلغ قابل توجهی از پول یکی از نهاد های ایرانی توسط راننده آن نهاد که برای تبدیل به واحد شیلینگ فرستاده شده بود، توسط همان فرد به سرقت رفت، وی به همراه اتومبیل پاترول آن نهاد ناپدید شد و طی دو روز، تلاش نیروهای امنیتی و پلیس، به جایی نرسید، تا این که در روز سوم، اتومبیل یاد شده در پارکینگ دانشگاه دارالسلام مشاهده شد، در حالی که صندلی راننده، دچار پارگی شده و چند قطره خون نیز روی آن ریخته شده بود که البته پلیس، این آثار را ساختگی و یک نوع رد گم کنی تلقی کرد. شب آن روز، درمنزل یکی از ایرانیان مقیم،مراسم دعای کمیل برگزار می شد که بنده نیز به همراه آقای طباطبایی در آن مراسم شرکت نمودیم. پیش از این مراسم برق قطع شد و من به شوخی به آقای طباطبایی عرض کردم که این جا آفریقاست! مسئول نهاد یاد شده در پاسخ گفت : من پس از سه سال اقامت در این کشور امروز فهمیدم که این جا آفریقاست! پیش از قرائت دعای کمیل که به صورت چرخشی در منازل ایرانیان برگزار می شود؛ در باره دزدی یاد شده صحبت های زیادی شد و مسئول نهاد یاد شده گفت که این راننده خیلی مورد اعتماد بود و حتی یک بار دزد ها به وی حمله کرده و از وی خواسته بودند کلید مخفی اتومبیل ما را به آنان نشان دهد یا اتومبیل را روشن و به آنان تحویل دهد، اما وی امتناع کرده بود و آنان به شدت او را مضروب ساخته و چرخ های جلو اتومبیل را باز کرده و به سرقت برده بودند و پس از این ماجرا ، راننده یاد شده را به بیمارستان منتقل نمودیم. بنده به وی گفتم که همین قضیه هم ساختگی بوده است! اما ایشان می گفت که وی را با کتک های شدید مجروح نموده بودند، بنده عرض کردم که ظاهرا شما قصه ملا را نشنیده اید که یک روز ملا به مغازه شیرینی فروشی رفت و مقداری شیرینی گرفت و پیش از پرداخت پول آن، همه شیرینی ها را خورده و از مغازه بیرون آمد و به راه خود ادامه داد، اما صاحب دکان و شاگردش پشت سر وی بیرون آمده و از وی پول شیرنی را مطالبه کردند، ولی ملا اظهار داشت که پولی ندارد. از این رو ملا را مفصل کتک زدند و او را رها کردند. روز بعد مجددا ملّا آمد و درخواست شیرینی کرد، صاحب مغازه از وی پرسید: پول داری تا شیرینی به تو بدهم؟ ملا بلا فاصله گفت: پول ندارم اما به قیمت دیروز حاضرم شیرینی بخرم!

زبان و خط این کشور:

زبان رسمی در این کشور به دلیل حضور طولانی استعمار انگلیس، انگلیسی و خط رسمی، لاتین است، اما زبان محلی مردم، زبان معروف سواحیلی است که مورد علاقه مردم این کشور و برخی از کشور های منطقه مانند کنیا است.بسیاری از کلمات عربی در این زبانبه چشم می خورد، از این رو این جانب در مدت اقامت در این کشور، برخی از کلمات و عبارات را فرا گرفتم که از جمله آن ها اعداد بود و همچنان با گذشت زمان، برخی از کلمات و اعداد این زبان را به یاد دارم. “عدد ۱ موجّه، عدد ۲ مبیلی، ۳ تاتو ،۴ إنّ، ۵ تانو، ۶ سیته، ۷ سبّه، ۸ نانی،، ۹ تیسه، و ۱۰ کومی، ۲۰ عشرینی، ۳۰ ثلاثینی، ۴۰ اربعینی، ۵۰ حمسینی، ۶۰ ستینی، ۷۰ سبعینی، ۸۰ ثمانینی، ۹۰ تسعینی و ۱۰۰ میه موجّه ، إلفی = ۱۰۰۰، میلیون موجّه = یک میلیون،” ابتدا به ساکن در این زبان زیاد است از جمله عدد ۲ که با میم ساکن “مبیلی” خوانده می شود. برخی دیگر از کلمات سواحیلی که در خاطرم مانده است، عبارت است از: شیلینگی گاپی = چند است؟، بیگانی = چند است؟ ، غالی سنه = گران است، رحیصی = ارزان است،ماچ = آب ، مکاتی = نان( با میم ساکن)، کوا لالا = خواب، لکنّی = اما، (حباری = اخبار،چه خبر، خوبی) کریبو = بفرمایید، موالیم = معلم، مزا = میز. طبیعی است، بخشی از ماهیت این زبان را کلمات عربی تشکیل می دهد که می تواند دلیل آشکاری باشد بر این که در گذشته و پیش از حضور استعمار، اسلام و مسلمانان در این کشور از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بوده اند. برخی ازکلمات فارسی نیز دراین زبان وجود دارد که شاید پس از مهاجرت ایرانیان و شیرازی ها به این کشور ، وارد زبان و فرهنگ آنان شده است. اخیرا ازسوی سازمان یونسکو، زبان سواحیلی به عنوان زبان منطقه ای در آفریقا انتخاب شده و از این رو در آینده، بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت. نکته جالبی که در سفر هایم به آفریقا توجه مرا به خود جلب نموده این است که مردم کشور های انگلوفون آفریقایی در عین حالی که زبان رسمی آن کشور ها انگلیسی هست، به زبان های محلی و مادری خود بسیار علاقمندند و حتی المقدور به آن زبان تکلم می کنند، اما در کشور های فرانکو فون آفریقایی مردم بیشتر تحت تاثیر زبان فرانسه قرار گرفته و گاهی از فرهنگ و زبان خود بیگانه می شوند، از این رو بود که من در مدت اقامت در این کشور، اعداد و برخی از اصطلاحات را فرا گرفتم و در بازار برای خرید هایم، از زبان و کلمات سواحیلی استفاده می کردم، اما در مدت سه سال اقامت در نیجر تنها چند جمله از زبان زرما (از زبان های محلی غرب آفریقا) را فرا گرفتم و در بازار از زبان فرانسه (که تا حدودی آن را فرا گرفته بودم) بهره می بردم.

بازگشت به ایران

پس از توقف یک هفته ای در دارالسلام و پس از حدود چهار ماه اقامت در تانزانیا، با پرواز ایر مالاوی به سمت دوبی پرواز نمودم و طی چند ساعتی که در فرودگاه دوبی ترانزیت داشتم برخی وسایل ضروری و نیز چند عدد ساعت مچی به عنوان سوغاتی برای اعضای خانواده خریداری نمودم و صبح روز بیستم آبان ماه سال ۱۳۷۶ با پرواز ایران ایر به سمت وطن بازگشتم .

منبع:شیعیان اهل البیت علیهم السلام در آفریقا
 وبلاگ سیدمرادی

اشتراک گذاری :


  1. احمد آقایی گفت:

    سلام. به نظرم اگر کسی بخواهد برای تبلیغ برود، بهترین جا همان مرکز ویپاس (مجتمع آموزش ولیعصر) است که حدود ۳۵ کیلومتر از دارالسلام فاصله دارد (نه بیست کیلومتر) چون امنیت آن تضمین شده است. (۳۵ هزار شلینگ که آورده‌اید معادل ۵۰ دلار) مربوط به دلار هزار تومان است و الا الان هر هزار شیلینگ معادل دو هزار تومان ایران است. جزیره زنگبار بسیار زیباست.

  2. […] سفرنامه آقای عباس معتقدی به تانزانیا – رهیافته […]

آخرین اخبار