تاریخ انتشار :

مصاحبه با کریستین جامبت فیلسوف و اسلام شناس الجزایری؛

امام خمینی کسی است که در جایگاه و جانشینی  پیامبران قرار گرفته و تلاش کرد تا دینی که جهانی است اما تحقیر شده را احیا کند/بخش سوم

به نظر من دین برای امام خمینی و همکارانش به عنوان یک نظام هنجاری کامل و جامع است که پیروزی و سلامتی جامعه را به همراه دارد  و مهم است

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )گروه ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی سایت رهیافتگان-مترجم:معصومه طاهریکریستین جامبت christian-jambet، فیلسوف و اسلام شناس الجزایری، به تازگی اثری استادانه در مورد مفهوم سیاسی جهان در اسلام شیعی منتشر کرده است که آن را مورد نقد و بررسی قرار داده اند. او در گفت‌وگو با ادیت دو لا هرونیر، به حرفه‌ فلسفی و دلبستگی‌اش به آثار ملاصدرا، فیلسوف و متکلم ایرانی قرن هفدهم می‌پردازد، که اندیشه‌اش با شعر تغذیه می‌شود، اتفاقی که بیش از هر زمان دیگری برای درک یک فرهنگ ضروری است و دینی که امروزه توسط الهیدانان قانونی تسخیر شده و توسط ایدئولوژی های مرگبار از بین رفته است. با مسیحیت جامبت، اجازه دهید تا در اسرار بینشی از جهان و خط مشی معنوی او که هدف آخرت شناختی آن بیش از هر چیز آزادی باطن و منحصر به فرد بودن انسان و الوهیت است، نفوذ کنیم. بخش پایانی این گفتگوی مفصل را می خوانید:

بخش اول 

بخش دوم

بخش سوم

نظر شما درباره آیه قرآنی اجباری در دین نیست چیست؟

بهتر است به ملاصدرا رجوع کنیم  او کلمات این آیه را از نظر فلسفی و کلامی درک می کند در برداشت خود از آیه؛ اجباری در دین نیست، این مفهوم را کنار می‌گذارد البته نه اینکه هر کس در مسائل دینی آنچه را که می‌خواهد انجام بدهد. بلکه می داند خدا هرگز کسی را تحت فشار قرار نمی دهد. ملاصدرا معتقد است هر موجودی پایانی دارد و به انتها و غایت خود می رسد مثلا کسی که خیلی غذا خوردن را دوست دارد تمام ظرف غذا خود را کامل می خورد و از آن لذت می برد کسی هم که عاشق عقلانیت است از ورود به آن لذ ت می برد و در کل هر چیزی  در هر جایگاهی غایتی دارد که در ماهیت و فعل وجودش حک شده است. او می نویسد: منظور از دینداری یعنی آنچه خدا دوست دارد من انجام می دهم و تابع امر اوهستم.

 

پس آنچه شریعت نامیده می شود چه؟

ملاصدرا فیلسوف است و نگاه فلسفی به مسایل دارد به سختی وارد قانون می شود مثلا طبق قانون شرع اگر کسی دزدی کند باید دستش قطع شود این موضوع قانونی است نه فلسفی. از نظر ملاصدرا کافر منکر وجود خداست، پس منکر وجود هستی و خود را انکار می کند در نگاه فیلسوف این فرد مجازات نمی شود، بلکه بعد از مرگ نتیجه و عقوبت کارهایش را می بیند خدا آزادانه همه را هدایت می کند از نظر فلسفی خدا این اختیار را به انسان داده است تا درست و غلط را  انتخاب کند در واقع حکمت واقعی این است که ببیند بین اراده الهی و آنچه هست تمایزی وجود ندارد.

همیشه بین دین و سیاست رابطه مبهمی وجود داشته به نظر شما آیا اندیشه ملاصدرا در حل وجه مبهم این رابطه موفق بوده است؟

قطعا اندیشه ملاصدرا به روشن شدن وضعیتی که تا امروز وجود داشته کمک کرده است اما چطور در مسایلی که دین مرجع و اولی است، یک فرد سیاسی حاکمیت دارد؛ مثل آنچه که امام خمینی به عنوان ولی فقیه و مرجعیت حکومت اسلامی و عالم در دین به معنای وسیع آن در حوزه سیاسی عملیاتی کرد، او به طرز ماهرانه ای به تصمیم گیری در همه امور اعم از دنیایی یا معنوی پرداخت.

 

چطور؟

به نظر من این تعبیری است که البته به عنوان فرضیه ارائه می کنم. امام خمینی هم مانند دیگران تعبیر ملاصدرا از دینداران جاهل و عوام که توان فعالیت سیاسی ندارد را قبول داشت. او معتقد بود در اسلام دین یا به شکلی متعصبانه وعوامانه است یا عالمانه .احتمالاً عارفان و فیلسوفان دین عالمانه و کامل دارند و دین پر از تعصب و عوامانه ابزاری برای تسلط و بردگی است همان چیزی که ظهور جهانی اسلام را به عقب انداخته است. خمینی قبل از روی آوردن به سیاست، یک فیلسوف بود و از محضر استاد بزرگ فلسفه ملاصدرا بهره می برد. به نظر من دین برای امام خمینی و همکارانش به عنوان یک نظام هنجاری کامل و جامع است که پیروزی و سلامتی جامعه را به همراه دارد  و مهم است؛ برای همین لازم بود تا زمانی که فرقه هایی چون وهابیت با ترویج دین جاهلانه در پی تخریب اسلام بودند مرد فهیم و روحانی عالمی آن را درست در جامعه هدایت کند.

چیزی که متوجه شدم باطن دو دین است درست است؟

بله تضاد معنایی و دیدگاهی بین باطن و ظاهر بین عالمان دینی وجود دارد. این چیزی است که امروزه ارتوپراکسی نامیده می شود، یعنی کردار صحیح، هم از نظر اخلاقی و هم نیایشی. امام خمینی اقتدار و جانشینی کسی را که مستقیماً به نام خدا صحبت می کند به عهده گرفت، آنچه او را حجت علما می نامند، حجتی که توسط امام غایب، از جانب خدا و توسط حضرت محمد در این زمان به او منتقل شده است، حجتی که مستقیماً از سوی خداست و  وظیفه هدایت مردم جامعه را در نظامی اسلامی تحت عنوان جمهوری اسلامی به عهده می گیرد و این آخرین مرحله از تصمیم دینی اوست . امام خمینی  از امتیاز حاکمیت کامل برخوردار است که مستلزم دانشمند بودن و عالم بودن اوست. با اراده و قدرت می آید، صفات الهی انسان کامل دارد برای هدایت چند نفر نیامده است، می خواست همه را راهنمایی کند و اینجا چیز جدیدی شکل گرفته است، تصمیم سیاسی همان تصمیم آموزنده است.

 

ماهیت معنوی ندارد؟

سخنرانی های معنوی  امام خمینی همه در دسترس است و بی انصافی است اگر آنها را دست کم بگیریم. آثار امام خمینی مجموعه قوی از اعتقادات دینی اوست که نمی توانم آنها را رد کنم اما فراتر از هر قضاوتی، متوجه می شویم که شاهد یک انقلاب و تحول بنیادین هستیم کسی که در جایگاه و جانشینی  پیامبران قرار گرفته و تلاش کرده تا دینی که جهانی است اما تحقیر شده را احیا کند، پس حرکت او  اساساً معنوی است. وقتی صحبت از سیاست به میان می آید، بخش عملی به طور طبیعی بر بخش نظری دانش برتری دارد. نقطه تلاقی دانش و توده ها فقط می تواند نهاد روحانی ومعنوی باشد.

 

با این حال، نهاد روحانی درجات مختلف دانش و قدرت را دارد. یک عارف نمی تواند به راحتی در جایگاه سیاست دستور بدهد، مگر اینکه خودش هم فرد اهل سیاست باشد. این روحانیت از فقها و مقامات دینی است، با همه افراط و تفریط هایی که دلالت بر آن دارد و ما دیده ایم فرق دارد. مهمتر از همه، تضاد بین دیدگاه های معنوی و باطنی و واقعیت تجربی و ظاهری، گاهی موثر هستند و باعث اصلاح می شوند. اما زندگی دینی مورد انتظار توده ها همراه با نسخه های سیاسی می گردد. همه چیزهایی که برای امثال ملاصدرا معنی نداشت، زیرا فلاسفه نه سیاست، بلکه آخرت شناسی را مد نظر دارند: برای ملاصدرا زمان ظهور امام زمان فقط عدالت  برقرار می شود و این قرآن است که قانون اساسی دولت را بر اساس شکل سنی وهابی تشکیل می دهد اما در مواجهه با این دیدگاه امام خمینی بدعت قابل توجهی دارد و آن اینکه قانون اساسی مفسر قرآن را در موقعیتی حاکمیتی قرار می‌دهد، و گفتمان راهنما در بافت شیعه چنین است که تنها شیوه عملکرد امام خمینی است یعنی علما تبیین کنندگان، مفسران، آموزش دهنده های قرآن هستند .

 

آیا این چیزی نیست که شما در مورد آن از میشل فوکو فاصله می گیرید؟ او انقلاب ایران را معنویت سیاسی می دید و شما آن را سیاست معنوی می بینید.

آه بله، ما کاملاً با هم اختلاف نظر داریم! تحلیل روابط فوکو و ایران ضروری است که هنوز به طور کامل انجام نشده است. اگر به نوشته های او نگاه کنیم، فوکو متوجه شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است از نظر انتظار آخرت شناختی از بازگشت امام. او از ایرانیان فرهیخته چیزهای زیادی آموخت گویی مسئله دولت کاملاً فرعی است و در واقع معنویتی در این کشور جریان دارد که سیاست را به دست گرفته است معنویت سیاسی مفهوم بسیار زیبایی است. این کلمه معنویت است که در راس قرار دارد.

 

پس هیچ ترسی از شکل گیری حکومت اسلامی وجود ندارد، زیرا اسلام شیعی نقش دمیدن معنوی را در جامعه بازی می کند و فوکو خیلی زود متوجه می شود من سکوت چند ساله او را در قبال این سؤال اینگونه تفسیر می کنم – و همه به اشتباه به او می خندند، علاوه بر این، به این دلیل که او حداقل این خطر را به جان خریده بود که بفهمد – یک قدرت واحد و حکومت اسلامی لازم است. البته فوکو از دیکتاتوری شدن انقلابات می ترسید. او شاهد پایان «ما حق قیام داریم» را در شعار مخالف می بیند: ما همیشه وظیفه داریم اطاعت کنیم. من به نوبه خود، نه از معنویت سیاسی، بلکه از سیاست معنوی صحبت می کنم، به این معنا که این یک سیاست کیهانی است که به بعد معنوی کل ملکوت خدا امتیاز می دهد. ما اصطلاحات سلطنت، پادشاهی، سلطنت، میراث دور از مفسران کتاب مقدس را می بینیم.

 

اما مسلماً معنویت سیاسی ای که فوکو در انقلاب ایران دید، این نیست، هرچند بُعدی که فوکو در آن دید، امروز اهمیت دارد. اسمش را بگذاریم، این تعصب است. حتی در ریاضت‌آمیزترین جریان‌های اسلام اهل سنت، از جمله وهابیت، باید فهمید که چه چیزی متعصبانه و فاجعه‌آمیز هویت جامعه را به پیش می‌برد و پیامد آن، این است که اینها نشانه‌های تسلیم جمعی است که بر هر تفسیر شخصی و تجربه شده غالب است. اما من می خواهم متواضع باشم. اولاً ما باید به این حقیقت احترام بگذاریم که غیرمسلمانان هیچ اختیاری بر مسلمانان ندارند به همین دلیل است که مداخلات نظامی-سیاسی خارجی پوچ است. طبیعی است که مسلمانان از غیرمسلمانان چیزی نمی پذیرند.

مسیحیان نمی پذیرند که به آنها گفته شود عقاید آنها پوچ است و باید اصلاح شود. متأسفانه مسلمانانی که می توانند با اقتدار در برابر تعصب صحبت کنند، هنوز برای توده ها کاملاً نامفهوم هستند، زیرا آنها متعلق به جهان نخبگان فرهیخته هستند، آنها این برج های فلکی دانش را از اسلام به ارث برده اند که در مورد آن صحبت کردیم. اکنون، طبق تعریف، کسانی که دچار تعصب در اسلام گرایی هستند اهل حرف و شعارند که در نهایت تنها از یک چیز برای آنها صحبت می کند، برای آنها جنگ بدون ذخیره با جهاد و تلاش مسلحانه برای برقراری شریعت الهی اشتباه گرفته شده است.

برای ملاصدرا جهاد معنای دیگری دارد؟

بله ! مانند بسیاری دیگر که علاوه بر این، برای دفاع از«قلمرو اسلام» کشته شدند. در کلمه جهاد هیچ چیز ناپسندی وجود ندارد برای برای دفاع از قلمرو اسلامی است، اما این می تواند اشکال عجیبی به خود بگیرد و جهاد شکل مذهبی به خود بگیرد با این حال، جهاد برای آنها در ذات خود یک کارکرد آخرت شناختی دارد و آن این است که شما را کاملاً از تعلقات این دنیا پاک می کند. به همین دلیل است که من تعجب نمی کنم افرادی که در عملیات انتحاری با کشتن دیگران خود را قربانی می کنند. جهاد قطعاً می تواند همراه با تبدیل باشد. این ژستی است که با آن دشمنان خدا را می کشد – کسانی که تسلیم شریعت الهی نیستند – به نام شریعت اسلامی که باید قانون سیاسی باشد به نظرم این عملیات انتحاری برخی به نام اسلام، یک دمیدن وحشتناک است که جهاد نه تنها نشانه نشانه هاست، بلکه شامل کشتن هرچه بیشتر و مردن است؛ البته همه روایات بهشت ​​سیدالشهدا و برخی روایات عرفانی را که برای شهادت ارزش قائل هستند، پیدا می کنید و آن یعنی شهادت مردن داوطلبانه در راه خداست.

اشتراک گذاری :


  1. سنا گفت:

    عالی بود

  2. ناشناس گفت:

    مصاحبه جامع و خوبی بود

آخرین اخبار