به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )سیرهنگاری پیامبر(صلی الله علیه وآله) شاخه مهمی از تاریخنگاری مسلمانان است که دادههای بسیاری درباره نحوه زیست فردی و اجتماعی و اندیشههای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در اختیار ما قرار میدهد. با این حال با مشاهده منابعی که در این حوزه تدوین یافته درمییابیم گاهی چهرهای که سیرهنویسان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) ترسیم میکنند با تصویری که قرآن کریم از آن حضرت معرفی میکند تفاوت دارد. برای یافتن پاسخ این سؤال با مهدی مجتهدی، استاد تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد همصحبت شدیم.
انگیزه نخستین سیرهنویسان، تدوین سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جهت الگوبرداری از ایشان نبوده است، توضیح داد که چگونه سیاست پیامبرزدایی بنیامیه بر روند سیرهنویسی تاثیر گذاشت و آن را از مسیر خود منحرف کرد.
شما به تلاش اهل بیت(علیهم السلام) برای شناساندن سیره واقعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عموم مردم اشاره کردید. لطفا نمونههایی از این تلاشها را ذکر کنید.
شواهد متعددی وجود دارد. به عنوان مثال وقتی امیرالمومنین(علیه السلام) وارد کوفه شدند و برای اولینبار در کوفه نماز خواندند عدهای که پشت سر حضرت بودند و در نماز حضرت شرکت کردند، پس از پایان نماز به هم گفتند نماز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را به یاد ما آورد؛ یعنی امیرالمومنین(علیه السلام) طوری نماز خواندند که تمام افرادی که پشت آن حضرت نماز خواندند تصریح کردند نماز خواندن امیرالمومنین(علیه السلام) دقیقا مانند نماز خواندن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است.
اساسا وقتی شما میخواهید درباره یک شخصیتی تحقیق کنید مهمترین و بهترین منبع و معتبرترین منبع، خانواده و نزدیکان او هستند. سوال من این است آیا در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی بیش از امیرالمومنین(علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله) مانوس بوده است؟ از جهت تاریخی ایشان از ابتدای تولد با پیامبر(صلی الله علیه وآله) ارتباط پیدا میکنند. از همان کودکی ایشان به خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) میرفتند تا نهایتا پیامبر(صلی الله علیه وآله) تکفل ایشان را قبول کردند. هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم ایشان سر را بر سینه امیرالمومنین(علیه السلام) گذاشته بودند و به تعبیر خود امیرالمومنین(علیه السلام) هزار باب علم بر سینه من باز شد که از هر دری هزار در دیگر باز میشد. ما فقط میتوانیم هزار را در هزار ضرب کنیم، ولی درباره اینکه هر باب علم چه میزان از دانش است نمیتوانیم صحبت کنیم.
مفهوم حدیث «انا مدینه العمل و علی بابها» همین است. در این بازه سی و سه ساله هیچ کدام از خویشان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به میزان امیرالمومنین(علیه السلام) با ایشان نبودند. حتی در منابع غیر شیعه هم آمده است ساعاتی در طول روز بود که کسی جز امیرالمومنین(علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نبود و اینها هر روز با هم خلوت میکردند. این نشان میدهد اگر بخواهیم دنبال سیره صحیح پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشیم باید دنبال جریانی باشیم که سرچشمه آن امیرالمومنین(علیه السلام) است. خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روایت فرمودند مرا کسی نشناخت جز خدا و تو. پس اگر بخواهیم سراغ شناخت پیامبر(صلی الله علیه وآله) برویم باید سراغ امیرالمومنین(علیه السلام) برویم که باب مدینه علم است و فرزندان او که همین مسیر را رفتند.
هدف اهل بیت، بازگرداندن پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جامعه
اساسا برخی محققین قائلند بزرگترین هدف اهل بیت(علیهم السلام) بازگرداندن پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جامعه مسلمانان و شناخت صحیح مسلمانان از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. ما به اشتباه فکر میکنیم مشکلات بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) مربوط به شخص امیرالمومنین(علیه السلام) بود در حالی که اینگونه نیست و نوک پیکان مشکلاتی که بنی امیه و ساختار حاکم داشت متوجه خود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود و عملا تاوان این مسئله را امیرالمومنین(علیه السلام) و خاندانش تحمل کردند چون هم از خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند و هم پایبند به سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و به همین خاطر با آنها برخورد میشد.
سیاست پیامبرزدایی
از نظرم من آنچه به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) روا داشته شد تاوانی بود که به جهت برخورد با خود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر آنها روا داشته شد و ناشی از کینه و حسد نسبت به خود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود که بر خاندان او روا رفت. جالب است که مطالعات تاریخی نشان میدهد در قرون اولیه خصوصا دو قرن اول، مسلمانان آنچنان که ما تصور میکنیم به پیامبر(صلی الله علیه وآله) توجه نداشتند و این امر ناشی از سیاست پیامبرزدایی است که دستگاه حکومت در پی گرفته بود.
این نکته آخری که گفتید یک سوال در ذهن من ایجاد کرد؛ در خلال مطالعات باستانشناسی که در سالیان اخیر در عربستان انجام میشود یک سوالی ایجاد شده است و آن اینکه اولین نشانههایی که نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جایی حک شده مربوط به سال شصتم هجری به بعد است و قبل از آن هیچ نامی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) مشاهده نشده است. پژوهشگران غربی این مسئله را به عنوان یک پرسش بزرگ مد نظر قرار دادند و هنوز پاسخی برای آن ندارند. آیا میشود سیاست پیامبرزدایی را به عنوان یک فرضیه برای پاسخ به این پرسش در نظر گرفت؟
بله، احسنتم. یکی از فرضیاتی که خیلی پررنگ است، همین است. البته ما اجمالا میدانیم که شواهد باستانشناسی نمیتواند دلیل کافی باشد، یعنی نبود شواهد باستانشناسی دلیل نمیشود که استفاده از نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آن زمان رواج نداشته است؛ ولی با توجه به شواهد تاریخی میتوان این فرضیه را مطرح کرد. ما صراحتا گزارش داریم که هم بنی امیه و هم عبدالله بن زبیر از ذکر نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) ابا داشتند. حتی عبدالله بن زبیر اگر نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را میبرد بر او درود میفرستاد، نه بر آل او در حالی که شیعه و سنی نقل کردند که بعد از آیه صلوات، پیامبر(صلی الله علیه وآله) تاکید کردند بر من و آل من درود بفرستید. این به این معنی است پیامبر(صلی الله علیه وآله) یک دستورالعمل واضحی را بیان کردند. به هر حال گزارشهای عدم ذکر نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان میدهد سیاست پیامبرزدایی جدی است.
بنی امیه به اسلام نیاز داشت
شاید سوال شود اگر سیاست پیامبرزدایی بوده است پس اسلام چیست؟ پاسخ این است که بنی امیه به اسلام نیاز داشتند. بنی امیه دیدند تصویر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان کسی که نامش در اذان ذکر میشود قابل حذف نیست به همین جهت جایگاه او را پایین آوردند و خود را بالا بردند. حتی امویان میگفتند کسی که خلیفه میشود خدا گناهان گذشته او را میبخشد. منصور عباسی اضافه کرد خدا گناهان آینده او را هم میبخشد؛ یعنی خلفا خود را در یک هاله تقدس و عصمت قرار دادند.
به عنوان نکته پایانی این را هم عرض کنم که در طول تاریخ در میان مسلمانان این ادعا مطرح میشود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت و جانشینی برای خود تعیین نکرد. در گزارشات تاریخی آمده که به خلیفه دوم گفتند تو باید برای خودت جانشین تعیین کنی، چه اینکه اگر یک چوپان گوسفندانش را تنها بگذارد یک نفر را جای خودش میگذارد. این یک بحث عقلی و منطقی است. در طول تاریخ یکی از جاهایی که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) دانسته یا سهوا جسارت شده است همینجا است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت و برای خودش جانشینی تعیین نکرد در حالی که یک چوپان برای خودش جانشین میگذارد. پس جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از یک چوپانی که به سادگی این مفهوم را متوجه میشود کمتر است و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اندازه یک چوپان اطلاع نداشته و برای آینده این همه زحماتی که کشیده است تصمیمی نگرفته است.
منبع: ایکنا