به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) گروه ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی سایت رهیافتگان- مترجم از زبان انگلیسی :مونا نیکزادفر
متن اصلی را اینجا ببینید
گوهرهای گرانبها انگار فقط در سرزمین های دور یافت می شوند. اما گاهی اوقات، ممکن است جلوی دید شما قرار گیرند. جیمی براون، هنرمند مشهور نقاشی دیواری بینالمللی را در نظر بگیرید که اینجا در کنوشا زندگی میکند. نقاشی های دیواری رنگارنگ او نوا اسکوشیا، امارات متحده عربی، مراکش، کانادا و اخیراً ویسکانسین، ایالات متحده را درخشان می کند.
در سال ۲۰۲۰،او که بومی کنوشا بود و همکارش کریم جباری، سه نقاشی دیواری برجسته خلق کردند: “کینوجه” در کنوشا، “امواج بخشش” در جینزویل و “کیندرد” در میلواکی. براون مأمور شد تا پس از یک فرآیند رقابتی بینالمللی مناقصه، نقاشی دیواری میلواکی خود را در پل هوایی خیابان دوم انجام دهد.
جیمی براون در مناقصه رقابتی برنده شد تا نقاشی دیواری خود “کیندرد” را در پل هوایی خیابان دوم میلواکی انجام دهد.
براون در مصاحبه ای با مجله مسلمانان ویسکانسین توضیح داد: «در آن نقاشی دیواری، چندین نماد از فرهنگ بومیان آمریکا را پنهان کردم. برای یک رهگذر معمولی، فقط شبیه اشکال هندسی روشن و واضح و الگوهای انتزاعی است. اما در پشت بیشتر نقاشی دیواری ، معنایی پنهان شده است.
من زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد اینکه چه کاری میخواهم انجام دهم و چگونه میخواهم به نظر برسد، صرف کردم. و زمانی که پیشنهاد خود را ارائه دادم، احساس بسیار خوبی در مورد آن داشتم. گفتم بسم الله و ارسال را زدم. بسیار خوب. حالا خواهیم دید چه اتفاقی می افتد. همه چیز به دست خداست. اما قبل از اینکه این الماس با هنر عمومی او بدرخشد، براون مسلمان شد. ایمان جدیدش او را به اصلش بازگرداند. او شروع به خلق هنر اصیل خود کرد.
بنابراین، بنشینید و از داستان واقعی زن جوان اهل کنوشا لذت ببرید که در صنعت سرگرمی موفق شد زندگی برجسته هالیوودی خود را رها کرده و اسلام را در مراکش دنبال کند، سپس به یک هنرمند مشهور بین المللی تبدیل شد. جیمی براون از کنوشا حرفه موفق خود در هالیوود را ترک کرد تا اسلام را بیاموزد.
جیمی براون در دبی نقاشی دیواری می کشد.
بزرگ شدن کنجکاوانه و خلاق
در مصاحبه ای که در استودیوی وسیع زیرزمین زیر خانه اش در کنوشا انجام شد، این هنرمند با روحیه بالا به تندی صحبت میکرد و میگفت که او کودکی کنجکاو بوده است.
در کودکی، براون تلویزیون را بخاطر انجام پروژه های هنری کنار گذاشت. او تحت تأثیر مادرش که یک هنرمند و طراح گرافیک ماهر بود، با جعبه کاردستیاش پشت میز آشپزخانه نشست. براون در وبسایت خود نوشت: «پیشینه او در خوشنویسی و عشق به تایپوگرافی بر من تأثیر گذاشت.
او همچنین میل شدیدی برای یافتن ایمان درست از سنین جوانی داشت.” براون گفت: “من در مورد کلاس دوم و سوم صحبت می کنم.” “چرا من چنین چیزی را در درون خود داشتم، چیزی است که فقط خدا می داند.” براون با دوچرخه به سمت کتابخانه رفت و کتابهایی درباره هر دینی که پیدا میکرد را بیرون آورد. او نمی خواست کاتولیک باشد فقط به این دلیل که خانواده اش کاتولیک بودند. میخواست خودش یاد بگیرد. او در آن زمان هیچ کتابی در مورد اسلام پیدا نکرد.
او گفت : “من کاتولیک بزرگ شدم، به عنوان یک متدیست تعمید گرفتم و مذهب بهترین دوستم مورمون بود، بنابراین صبح ها قبل از مدرسه با او به مدرسه علوم دینی می رفتم.” “دوست صمیمی دیگر من متدیست بود و من عادت داشتم شنبه شب ها عمدا در خانه او بخوابم تا بتوانم با آنها به کلیسا بروم. من همیشه دنبال حقیقت بودم.
براون در نهایت به یک کلیسای مسیحی پیوست. او ادامه داد:«هر چیزی که پیدا کردم تقریباً درست بود، اما هیچ چیز واقعاً برای من معنی نداشت. برای من، مسیحیت نزدیکترین چیزی بود که میتوانستم به آن برسم.» او تصمیم گرفت که “اگر چیزی بهتر از این اتفاق نیفتد، من به این موضوع ادامه خواهم داد.”
مواجهه با اسلام در هالیوود
براون که همیشه ماجراجو بود، پس از کالج به تنهایی به کالیفرنیا نقل مکان کرد تا در هالیوود متخصص مد باشد. هنگامی که او آنجا بود، کارهای تولیدی را در زمینه مجموعه فیلم ها مشاهده کرد و تصمیم گرفت این مهارت ها را بیاموزد. او به تدریج کار تولید تلویزیون، فیلم، تبلیغات و ویدئو های موسیقی را آغاز کرد.
در نهایت، او با افراد مشهور کار می کرد، در بورلی هیلز زندگی می کرد و با جگوار رانندگی می کرد. من یک لوگوی KISS را روی یک جفت کفش بولینگ نقاشی کردم تا در یک جشن تولد غافلگیرکننده در لاکی استرایک، سالن بولینگ هالیوود و باری که افراد مشهور در آن رفت و آمد می کنند، به جین سیمونز هدیه بدهم.
او ادامه میدهد: “من تمام این کارها را انجام می دادم که همه می گفتند خیلی باحال است، اما تحت تاثیر هیچکدام از آنها قرار نگرفتم.” زمانی که روی ساخت سریال HBO کار می کرد، یک همکار داشت که جمعه ها به نماز جمعه می رفت. او فهمید که او مسلمان است و سعی کرد او را متقاعد کند که با او به کلیسا برود. او قبول نکرد.
“من چیزی نمی دانستم. من در آن زمان مسیحی متعصب بودم. من اهل کنوشا بودم، جایی که مدرسه یکشنبه را یاد گرفتم و حتی در پنجشنبه شب ها در فعالیت های کلیسا شرکت میکردم. من معمولا می توانم مردم را متقاعد کنم که با من به کلیسا بیایند، بنابراین تعجب کردم که او اینقدر سرسخت بود. این کنجکاوی من را به اوج رساند.چه چیزی در ایمان شماست که اینقدر به آن چسبیده اید و به هر حال همه شما مسلمانان چکار میکنید؟ من درباره اسلام هیچ سر نخی نداشتم، فقط داده های بیخودی را در تلویزیون می بینیم که مسلمانان را به شکل وحشتناکی به تصویر میکشد. اما این منطقی نبود چون چیزی که من در تلویزیون دیدم با رفتار همکارم در محل کار اصلا مطابقت نداشت. از او پرسیدم که می توانم کتابش را قرض بگیرم، میخواستم آن را بخوانم و به او بگویم که چرا منطقی نیست و چرا باید پیش عیسی مسیح بیاید. براون شروع به خواندن قرآن کرد و از اینکه قرآن خیلی شبیه کتاب مقدس بود تعجب کرده بود. او گفت : “با ادامه خواندن قرآن، برای من بیشتر و بیشتر روشن میشد که این حقیقتی بود که از کودکی در جستجوی آن بودم”.
گروه ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی سایت رهیافتگان- مترجم از زبان انگلیسی :مونا نیکزادفر
متن اصلی را اینجا ببینید