تاریخ انتشار :

حجت‌الاسلام رسول نقوی‌نیا مطرح کرد؛

آسیب‌ شناسی تبلیغ اسلام در غرب

وقتی ما بیرون کشور زندگی می‌کنیم و نیروی چندانی نداریم، مجبوریم به حداقل‌ها بسنده کنیم و بگوییم ملاک ما برای حداقلِ تعامل، حداقلِ تشابه و برای تعاملِ حداکثری، تشابهِ حداکثری است. اما متأسفانه این ملاک را نمی‌پذیریم.

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان)نقوی‌نیا گفت: مسلمانان ما بیشتر «رساله‌ای» شده‌اند و بیشتر درگیر ظواهر احکام مانند نجس و پاکی هستند تا اخلاق و احترام به دیگران و رعایت حقوق آن‌ها.

 مجله عصر اندیشه در شماره جدید خود مصاحبه‌ای خواندنی را با حجت‌الأسلام رسول نقوی‌نیا انجام داده است. نقوی‌نیا دانش‌آموخته حوزه علمیه قم است که به مدت هفت سال از درس خارج اساتید برجسته‌ای چون حضرات آیات تبریزی، فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی بهره برده است. وی هفت سال پیش با هدف تبلیغ اسلام به ایالات متحده آمریکا عزیمت نمود و تاکنون به‌عنوان یک مبلّغ پرکار و مبتکر در واشنگتن و حومه فعالیت می‌کند و مسئولیت امامت جمعه و جماعت مساجد شیعیان این منطقه را برعهده دارد.

نقوی‌نیا همچنین با ورود به دانشگاه جرج‌تاون تحصیلات دانشگاهی خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مطالعات صلح و حل نزاع و در مقطع دکتری در رشته مطالعات اسلامی و عربی پی گرفته است. وی اکنون مشغول پژوهش و نگارش رساله دکتری خود است و نیز واحدهای زبان عربی و شیعه‌شناسی را در دانشگاه جرج‌تاون تدریس می‌کند. از نقوی‌نیا تا کنون سه جلد کتاب با عناوین من و خدایان زمین، دو رکعت قصه و جلسه‌های من و خدا و نیز چندین مقاله به زبان‌های عربی و انگلیسی منتشر شده است. در ادامه بخش‌هایی از این مصاحبه از نظر خوانندگان می‌گذرد.

 

*به نظر شما مسلمانان آمریکا تا چه اندازه در ارائه الگویی جذاب از اسلام به جامعه آمریکایی موفق بوده‌اند؟

برای بررسی این موضوع لازم است ابتدا شیوه تعاملات اجتماعی مسلمانان در غرب را مورد مداقه قرار ‌داده و به این سؤال پاسخ دهیم که چرا ما مسلمانان نتوانسته‌ایم رابطه تعاملی مناسبی با پیروان سایر ادیان برقرار نماییم و چه عواملی موجب ضرر ما در این میان شده است؟ همچنین باید بفهمیم چطور می‌توان این وضعیت ظاهری مسلمانان را تغییر داد؟

هم اکنون مسلمانان در غرب از طریق شناسه‌هایی چون نماز خواندن، روزه گرفتن و حجاب داشتن شناخته می‌شوند که در زمره ابزار تعاملی دین به شمار نمی‌روند و نمی‌توان از آن‌ها به عنوان وسیله‌ای برای برقراری ارتباطی عمیق و اثرگذار در راستای معرفی اسلام استفاده نمود. مظهر اسلام در غرب بعد از جهاد و خشونت، فقط نماز و روزه و حجاب است. از این رو فهم چگونگی ایجاد تغییر در مؤلفه‌های شناساننده مسلمانان بسیار مهم به نظر می‌رسد.

مادامی که تنها به این مظاهر بسنده کنیم و نتوانیم ارتباط با دیگران را از این سطح فراتر ببریم، کاری از پیش نخواهیم برد. متأسفانه در هیچ‌یک از جلوه‌های تعاملی مسلمانان در غرب، نحوه ارتباط با دیگران لحاظ نشده است. به عنوان مثال، بیشترین موضوعی که در یک کلیسا یا کنیسه مورد تأکید قرار می‌گیرد، محبت در ارتباط با دیگران و رعایت حقوق آن‌ها است.

این نحوه تعالیم کلیسا حتماً بر رفتار مسیحیان و مهربان بودن آن‌ها نسبت به غیرخود تأثیر دارد. به همین دلیل است که می‌بینید مسیحیان نسبت به غیر خود این قدر مهربانانه رفتار می‌کنند. در حالی‌که مسلمانان حتی میان فرقه‌های خود نیز چنین رابطه‌ای ندارند. پس باید پرسید چرا ما این‌گونه شده‌ایم؟ چرا در نظم اجتماعی‌مان این قدر بد عمل می‌کنیم؟ چرا در احترام به دیگران مشکل داریم؟ باید پرسید آیا مسلمانان اصلاً توانسته‌اند نماینده خوبی از اسلام در غرب باشند؟ اگر توانستیم بگوییم مسلمانان نماینده خوبی بوده‌اند، آن وقت می‌توان از میزان تأثیر مسلمانان در جوامع غربی سخن گفت.

پاسخ من به پرسش فوق منفی است. در نظر بگیرید که فضای مباحث فقهی ما هنوز درگیر مسائلی از این قبیل است که آیا غیرمسلمانان نجس‌اند یا پاک؟ اموال آن‌ها محترم است یا نه؟ آیا می‌شود از آن‌ها دزدی کرد؟ غیبت از آن‌ها جایز است یا خیر؟ اتهام‌زنی به آن‌ها جایز است یا خیر؟ آیا می‌توان به زنان و دختران آن‌ها به عنوان کنیز نگاه کرد؟ در فضایی که جامعه فقهی‌اش چنین نگاهی دارد، چطور می‌توان توقع داشت جامعه عملی‌اش نماینده خوبی برای اسلام در غرب باشند؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، این رویکردهای فقهی بر نحوه رفتار مسلمانان در غرب اثرگذار است و تا زمانی که مسلمانان نتوانند با رفتار خود نماینده شایسته‌ای برای اسلام باشند، نباید انتظار داشت اسلام در غرب به خوبی معرفی گردد.

 

*ریشه این مشکل را در چه می‌بینید؟

بخشی از مشکل، ناشی از علما و مبلغین ما است. ما مظاهر مسلمان بودن را بیشتر در مناسکی مانند نماز، روزه، حجاب و نظایر آن خلاصه کرده‌ایم و به اخلاق اهمیت کمی داده‌ایم. یعنی مسلمانان ما بیشتر «رساله‌ای» شده‌اند و بیشتر درگیر ظواهر احکام مانند نجس و پاکی هستند تا اخلاق و احترام به دیگران و رعایت حقوق آن‌ها. سؤال‌هایی که مسلمانان ساکن آمریکا از من به عنوان یک مبلغ می‌پرسند حاکی از همین موضوع است. مثلاً فردی سؤال ‌می‌کند آیا جایز است من از اموال آمریکایی‌ها دزدی کنم؟! آیا جایز است از آن‌ها غیبت کنم؟ جالب این‌که، چنین بحث‌هایی کماکان در فقه ما جاری است و در حوزه اصیل ما تاکنون نفی نشده است.

البته برخی علمای جدید حرف‌های جدیدی زده‌اند لیکن هنوز اموال کافر نزد ما محترم نیست. علمایی هم که محترم دانسته‌اند، بر اساس قاعده «ثانویه» چنین حکمی داده‌اند نه قاعده اولیه. یعنی می‌گویند مسلمانی که به یک کشور غیرمسلمان می‌رود، از آن‌جایی که ویزا می‌گیرد و ویزا به منزله تعهدی است به احترام به قوانین، باید به قول و عهدش وفا کند. این خیلی فرق دارد با این‌که بگوییم اموال کافران محترم است. هنوز هم برخی فقها می‌گویند اصل اول این است که جان و مال کافر محترم نیست اما ما به عنوان یک اصل ثانوی و از باب التزام به وفای‌عهد به آن احترام می‌گذاریم.

طبیعتاً بازتاب این فتاوی و این طرز تفکر می‌شود جامعه‌ای که احترام به غیرمسلمان را یک وظیفه دینی نمی‌انگارد و می‌گوید چاره‌ای نداریم و چون قدرت دست آن‌هاست، باید احترام بگذاریم. پس این اولین عامل ناکامی مسلمانان در تبلیغ درست اسلام در غرب است.

نکته دیگر این که ما در نحوه ارتباط خود با دیگران همواره حریم گذاشته‌ایم. خداوند به حضرت موسی دستور می‌دهد به سراغ فرعون نیز برود، اما ما همیشه می‌گوییم با فلان کس دور یک میز نمی‌نشینیم. زیرا نشستن دور یک میز، به معنای پذیرش افکار دیگران تلقی شده است، در حالی که هرگز چنین چیزی نیست. امروزه کاملاً عادی است کسانی که با یکدیگر اختلاف نظر اساسی دارند، بر سر یک میز بنشینند و بحث کنند. تردید در این واقعیت به منزله نفی بدیهیات یک جامعه متمدن است. لذا پیشرو نبودن مسلمانان در برقراری ارتباط نیز همواره مانع تبلیغ درست اسلام در غرب شده است.

سومین مشکل این است که حتی اگر ما در ارتباط‌گیری پیشقدم شده‌ایم، هدفمان این نبوده است که از فرهنگ طرف مقابل چیزی بیاموزیم، بلکه همواره به دنبال مسلمان کردن دیگران بوده‌ایم. مثلاً اگر از طلاب مسلمانی که در جلسات بین‌الأدیانی شرکت می‌کنند بپرسیم چرا در این جلسات حضور می‌یابید، می‌گویند می‌خواهیم اسلام را به آن‌ها عرضه کنیم به این امید که مسلمان شوند. یعنی همیشه این نگاه را داریم که ما نمی‌خواهیم از آن‌ها یاد بگیریم و آن‌ها چیزی ندارند که به ما بدهند و این ما هستیم که چیزی برای آن‌ها به ارمغان می‌آوریم.

چنین نگاهی همواره بین ما و مخاطبانمان حجاب به وجود می‌آورد و مانع تعامل و همکاری می‌شود. یکی از نکاتی که من هنگام تحصیل در آمریکا همواره تلاش می‌کردم به خود یادآوری کنم، این است که آن‌ها هم چیزی برای آموختن دارند و من می‌توانم از ایشان بیاموزم. مجموع سه عاملی که ذکر گردید، موجب شده است مسلمانان نتوانند نماینده خوبی برای اسلام در غرب باشند.

البته ما اخبار مختلفی در خصوص تشرف شهروندان غربی به دین اسلام می‌شنویم، لکن تجربه شخصی من در آمریکا نشان می‌دهد تمایل این قبیل افراد به اسلام، به واسطه آشنایی و برخوردشان با یک مسلمانِ متخلق به اخلاق اهل‌بیت بوده و فلسفه و کلام و استدلال نقش چندانی در ایمان آن‌ها نداشته است. همیشه جرقه اول گرایش آن‌ها به اسلام، اخلاق بوده است نه استدلال فلسفی و کلامی.

 

*نهادهای تبلیغی اسلام و به طور خاص نهادهای شیعی، چقدر در ترویج اسلام و تأثیرگذاری بر مخاطبان در قالب آن‌چه امروز «دیپلماسی عمومی» نامیده می‌شود توفیق داشته‌اند؟ در صورت ناکامی، ریشه مشکل را در کجا می‌دانید؟

اولاً معتقد نیستم که ما در عرصه تبلیغ اسلام ناکام بوده‌ایم. لکن اگر برخی مشکلات وجود نداشت، طبیعتاً سرعت رشد اسلام نیز بیشتر می‌شد. بالطبع یکی از عوامل کاهنده سرعت فرایند تبلیغ، مسائل سیاسی است. مثلاً وقتی نمی‌توانیم یک نمایندگی رسمی از جامعه‌المصطفی در آمریکا داشته باشیم و به صورت آشکار و علنی کار کنیم، بسیاری از اقدامات و تعاملات با مشکل و مانع مواجه می‌شود. لذا مادامی که موانع سیاسی از سوی دولت آمریکا وجود داشته باشد، این ضعف هم در تبلیغ ما باقی خواهد ماند.

دلیل دیگر، عدم تعامل مناسب همین چند مرکز شیعی است که در آمریکا وجود دارد. امروز به قدری میان رهبران مراکز شیعی اختلاف مشاهده می‌شود که هنوز نمی‌توانند تحت یک لوای واحد عمل کنند. در حالی‌که جامعه اسلامی آمریکای شمالی موسوم به «ایسنا» (Islamic Society of North America) متعلق به اهل تسنن، توانسته است تمامی مساجد و مراکز اسلامی سنی‌ها را به نحو حداقلی دور هم جمع کند. اما ما به شدت پراکنده و متفرق هستیم و به بهانه‌های کوچکی مانند طرفدار ایران یا جریان شیرازی و قزوینی و اللهیاری و غیره بودن یا نبودن، وحدت را کنار می‌گذاریم. وضعیت آمریکا با ایران بسیار متفاوت است.

وقتی ما بیرون کشور زندگی می‌کنیم و نیروی چندانی نداریم، مجبوریم به حداقل‌ها بسنده کنیم و بگوییم ملاک ما برای حداقلِ تعامل، حداقلِ تشابه و برای تعاملِ حداکثری، تشابهِ حداکثری است. اما متأسفانه این ملاک را نمی‌پذیریم. یعنی مراکز و نیروهای ما در خارج می‌خواهند تعامل حداکثری با تشابه حداکثری داشته باشند که چنین چیزی در وضعیتِ اندک بودن تعداد نیروها امکان‌پذیر نیست. اکنون تنها در اطراف واشنگتن دی‌سی، حدود سی مرکز شیعی وجود دارد اما آیا مسئولان این مراکز حتی یک شب در سال زیر چتر واحدی جمع می‌شوند؟ متأسفانه خیر.

سی مرکز محب امام علی (ع) و محب امام حسین (ع) حتی یک شب هم دور هم نیستند! عمدتاً به خاطر همین اختلاف‌های بی‌معنی و نیز به خاطر عدم برخورداری از نیروی تشکیلاتی. یعنی مراکز تبلیغی شیعیان از لحاظ تشکیلاتی نیز به شدت کم‌نیرو در نتیجه ناکارآمد هستند. مجموع دو عاملی که ذکر شد، مانع از رشد مطلوب شیعه در آمریکا شده است.

منبع: مهر

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار