۲۹ بهمن ۱۳۹۳
قرار بود کشیش شوم مسلمان و شیعه شدم
مادرم سراغ آن کشیش رفت و از او خواست تا کمک کند پسر منحرف شدهاش را نجات بدهد و به نوعی از او کمک بگیرد. او تقریبا هفتهای یکبار به خانه ما میآمد با من حرف میزد و از اسلام و دوستانم و کارهایی که میکنم میپرسید