۰۱ فروردین ۱۳۹۴
گفتوگوی با بانوی مسلمان تانزانیایی؛ ربیعه امتورو علی
از همان زمان که مسلمان شدم مادرم من را با کمربند کتکم و به برادرم ودوستانش اجازه میداد که وقتی که من را نزدیک مسجد میبینند آنان نیز کتکم بزنند و این در حالی بود که مادرم اجازه هم نمیداد که حجاب بپوشم. این وضعیت در ماه رمضان بدتر بود چون و در آن ماه حتی به من افطاری هم نمیدادند و نمیگذاشتند سحری بخورم و آخرش من را از خانه بیرون انداخت.