تاریخ انتشار :

در اوکراین

این پزشک ایرانی ۴۰۰نفر را در اوکراین مسلمان کرده است

مؤسس نخستین حسینیه در پایتخت اوکراین می‌گوید: شب‌های محرم حدود ۷۰۰ نفر را در حسینیه نذری می‌دهیم و شام غریبان نیز در خیابان نماز می‌خوانیم. وقتی دسته عزاداری در خیابان‌ها راه‌ می‌افتد، تعداد عزاداران چند برابر می‌شود و حدود ۷۰۰۰ نفر را در بر می‌گیرد!

13930410000464_PhotoA

به گزارش رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان)  دانش‌آموخته حوزه علمیه قم و فارغ‌التحصیل دانشگاه کی‌یف اوکراین است. از زمانی که در حوزه درس می‌خوانده این احساس را داشته که این میزان تحصیلات برایش کافی نیست و روحانی باید چیزهای دیگر هم بداند. برای تحصیل تصمیم گرفت خارج از کشور برود، بین مسکو یا کی‌یف مردد بود و دو بار استخاره گرفت تا سرانجام اوکراین انتخاب شود.

به پزشکی عمومی یا جراحی علاقه داشت اما زمانی که پا را بر پله اول دانشکده گذاشت حسی به او نهیب زد که دندانپزشکی بخوان! همین کار را هم کرد و اکنون یک دندانپزشک موفق است و تاکنون بیش از ۵۰۰۰ بیمار را تیمار کرده است.
او می‌گوید: یکی از سخت‌ترین کارها هنگام تحصیل در اوکراین،‌ یادگیری زبان روسی بود؛ برای همین آن زمان که به این کشور وارد شدم تصمیم به بازگشت داشتم با برادرم تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم برگردم. ایشان توصیه کرد یک هفته ای بمانم؛ این یک هفته حالا ۲۱ سال شده است!

با حضور در یک مجلسی که به ظاهر خوشایندش نبود و آشنایی با پیرمردی اوکراینی، نخستین جرقه روضه‌خوانی و فعالیت مذهبی‌اش زده می‌شود، او سپس در یک مجلس ختم شرکت کرده و با سیل علاقه‌مندان به روضه اهل بیت (علیه السلام) و مسلمانان مواجه می‌شود.

حجت‌الاسلام سید احمد صابونچی، مؤسس حسینیه اهل بیت(علیه السلام) کی‌یف است، او می‌گوید اوکراین سه میلیون مسلمان دارد که از میان آنها ۲۵۰ هزار نفر شیعه هستند، این شیعه‌ها اکثراً در کی‌یف و اطراف آن زندگی می‌کنند و آذری‌ها، افغان‌ها، تاتارها و … را شامل می‌شوند.

او بیان می‌کند که در این حسینیه هم به روضه آقا اباعبدالله(ع) می‌پردازد و هم مشکلات مردم را حل و فصل می‌کند، هم شهادتین را برای مستبصرین جاری می‌کند و هم خطبه عقد مسلمانان را می‌خواند.

همسر حجت‌الاسلام صابونچی، اوکراینی و از خانواده‌های مشهور است. حاج‌آقا اذعان می‌کند که برای ازدواج با این خانم، مادرش به اوکراین آمده و خواستگاری کرده و البته چهار سال از زمان آشنایی تا ازدواجشان به طول انجامیده تا همسرش به میل و رغبت مسلمان شده است. مهریه همسر حجت‌الاسلام صابونچی ۵ سکه بهار آزادی و آینه و شمعدان است.

وی همه موفقیتش را از امام حسین(علیه السلام) دارد و می‌گوید که شب‌های محرم هفتصد تا هشتصد نفر را در حسینیه نذری می‌دهند و شام غریبان نیز در خیابان نماز می‌خوانند. ضمن اینکه وقتی دسته عزاداری در خیابان‌های کی‌یف راه‌ می‌افتد، تعداد عزاداران ۱۰ برابر می‌شود و حدود هفت هزار نفر را در بر می‌گیرد!

مشروح این گفت‌وگو را که تابستان امسال انجام شده است، با هم می‌خوانیم:

*حاج آقا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید متولد چه سالی هستید؟

– سید احمد صابونچی هستم متولد سال ۱۳۴۳٫

*در دوران تحصیل نزد چه کسانی تلمذ کردید؟

-نخستین استاد من پدرم بود، صرف و نحو را نزد او آموختم، سپس حاج آقای اعتمادی، آیت‌الله محمود دوزدوزانی و طباطبایی در تبریز هستند، حاج میرزا عمران و حاج میرزا عبدالحسین مدرس که نزدشان در قم تلمذ کردم. درس خارج حاج آقای مرعشی نجفی هم رفتم که ایشان با پدر من خیلی دوست بودند، ایام فاطمیه را به همراه آیت‌الله مشکینی منزل ما می‌آمدند.

روحانی باید مستقل باشد و نیاز به خمس کسی نداشته باشد

*از تحصیلاتتان در حوزه بگویید و اینکه چطور شد خارج از کشور تصمیم به تحصیل و زندگی گرفتید؟

-در قم طلبه بودم، سطح یکم را به اتمام رساندم همیشه در این فکر بودم که این حد و اندازه من نیست و کم کاری کرده‌ام، اگر فقط به منبر بروم و یک مطالعه‌ای داشته باشم، کافی نیست. بنابراین تصمیم گرفتم بیشتر فعالیت کنم چرا که روحانی به اعتقاد من باید مستقل بوده و نیاز به خمس کسی نداشته باشد چرا که اگر اینطور نباشد نمی‌تواند آنچه مطالعه داشته را به کسی منتقل کند روحانی باید بتواند بدون مراعات و توجه به ناراحتی گروهی، حرف خودش را بزند. پول انسان را درگیر می‌کند و معنویت را از بین می‌برد.

در همین فکرها بودم که یک روز اخوی‌ام آمد و گفت که این حیاط قم را به شما می‌دهم، شما هم ازدواج کن هم دنیای خودت را داری و هم آخرت را، من گفتم؛ خیر من اینطور نمی‌توانم زندگی کنم. روحانیون در خیابان را به او نشان دادم و گفتم اینها باید بروند تبلیغ و اینجا نباشند بنابراین با حرف حاج آقای قرائتی موافق بودم که می‌گفت همه نباید آیت‌الله شوند عده‌ای باید درس اجتهاد و فقه بخوانند و دیگران هم فلسفه و عرفان و سایر علوم را نیز باید روحانیون تحصیل کنند.

خلاصه سطح اول را که تمام کردم، گفتم من برای تحصیل در رشته طبابت عازم می‌شوم.

*به چه کشوری؟

-در انتخاب‌ کشور برای تحصیل سخت گیر بودم می‌خواستم استرالیا یا رمانی بروم اخوی اصرار کرد که شوروی سابق بروم هم ارزان تر است و هم نزدیک ایران است، منتها من علاقه مند نبودم. سال حدود شصت و پنج بود، جنگ تمام شده بود من گفتم می‌روم مشهد از آقا کمک می‌گیرم و راهی پیدا می‌کنم به تهران که رسیدم دیر شده بود، امامزاده صالح رفتم، زیارت کردم و نماز جماعت خواندم، رفتم نزد امام جماعت و گفتم برایم یک استخاره بگیرید تا او استخاره بگیرد من پشیمان شدم و گوش ندادم، بیرون رفتم و دیدم مسجدی آن نزدیکی است دوباره نماز خواندم و به امام جماعتش اقتدا کردم و نزدش رفتم و استخاره گرفتم.

۲ بار برای رفتن به کی‌یف استخاره گرفتم

*آن زمان معمم بودید؟

-خیر، خلاصه گفتم حاج آقا «الف» و «ب» برایم استخاره بگیرید، من هم «الف» را در ذهنم مسکو و «ب» را کی‌یف در نظر گرفته بودم، بلند شدم، او تعجب کرد و گفت: چه شد؟ گفتم: هیچ هر دو سرو ته یک کرباس است نمی‌دانم کدام خوب یا بد است بنابراین عصبی شدم و خواستم که بروم، دوباره صدایم زد که برگرد! اولی را نرو ولی دومی را بروی به اهل بیتت (علیه السلام) هم خیر می‌رسانی. من شل شدم دیگر مشهد نرفتم و به خانواده خبر دادم که به کی‌یف می‌روم. البته هنوز هم نمی‌دانم کجایم به اهل بیت (علیه السلام) خیر می‌رساند!

*از ایران که می‌رفتید عبا و عمامه‌تان را همراه بردید؟

-فقط عبایم را بردم.

*گفتید چه رشته‌ای در آنجا تحصیل کردید؟

-دندانپزشکی

*علت انتخاب رشته‌تان چه بود؟ به این رشته علاقه داشتید؟

– بله شاید باورتان نشود اگر تعریف کنم که برای ثبت نام در دانشگاه که حضور یافتم از پله‌ها بالا می‌رفتم انگار یک نفر به من گفت که برو دندانپزشکی، برگشتم منزل و با والده صحبت کردم گفتم که تصور می‌کنم غربت به من نمی‌سازد و مریض شدم چرا که در دلم چیزی اینگونه الهام شد، والده هم گفت چه اشکال دارد خب این رشته بخوانی با برادرت هم مشورت کنم، با برادرم هم صحبت کردم او هم مرا تشویق کرد اینطور شد که این رشته را خواندم البته ابتدا به پزشکی عمومی یا جراحی علاقه داشتم ولی این رشته‌ها خیلی آنجا جواب نمی‌دهد و زبان آموختن هم آنجا سخت است من هم خیلی اذیت شدم خلاصه اینگونه شد که به دندانپزشکی رفتم، زبان هم یاد گرفتم و موفق شدم و در آنجا مطب زدم.

*اخوی در تهران بودند؟

-برادرم در لندن شیمی می‌خواندند که پس از اخذ مدرک پروفسوری شیمی به ایران آمده و جزو اساتید مجرب شیمی شدند اتفاقاً زندگی شان را در جایی نوشته بودند ایشان جزو شاگردان تربیت شده دکتر بهشتی هستند.

*ابتدای حضورتان در اوکراین گفتید که روحانی هستید؟

-خیر در ابتدا مطرح نکردم اما بعدها که دوستان فهمیدند از من بسیار کمک گرفتند چون واقعاً برای خطبه ازدواج، کفن و دفن و بسیاری کارهای دیگر به روحانی نیاز داشتند.

*مطبتان بیشتر چه کسانی می‌آیند؟

-اکثراً اوکراینی هستند ولی از همه مذاهبی هم می‌آیند.

*در مطب تابلو یا نشانه‌ای هم دارید که نشان دهد مسلمان هستید؟

-بله البته بیرون مطب ما نوشته مرکز اسلامی اهل بیت (علیه السلام) و زیرش نوشته دندانپزشکی

*حاج آقا درآمد دندانپزشکی چطور است؟

-والا تا ماه فوریه که خوب بود.

فعالیت مذهبی‌ام در اوکراین با حضور در یک مجلس ختم آغاز شد

* خدا را شکر. از فعالیت‌هایتان در کی‌یف بگویید علاوه بر تحصیل و کار چگونه فعالیت‌های مذهبی‌تان را آغاز کردید؟

-برای توضیح این امر یک خاطره‌ای برایتان بگویم، عید نوروزی در اوکراین بودیم همشهری آنجا داشتیم که خدا رحمتش کند یک بار به من گفت آقا شما می‌نشینی در منزل خسته می‌شوی بیا با هم برویم آذری‌ها جشنی برای سیزده بدر گرفته‌اند، شرکت کنیم من ابتدا مخالفت کردم و خلاصه مرا به زور بردند، رفتیم در سالن بزرگ آنجا همه وسایل لهو و لهب فراهم بود، عقب‌نشینی کردم اما یک پیرمرد آذری آنجا به من گفت چرا نمی‌نشینید؟ من گفتم: روضه خوان هستم این جور جاها نمی‌آیم، خلاصه دست مرا گرفت و به اتاقی برد، شیرینی و میوه خوردیم و از روضه خوانی‌ام سؤال کرد و بعد از دو هفته همان مرد به من تلفن زد و گفت برای روضه خوانی دعوت بشوم می‌روم یا خیر؟ من گفتم اشکالی ندارد، لباس پوشیدم و گفتم برویم، از کی‌یف دور شدیم در جایی که پیاده شدیم به یک زیرزمین راهنمایی‌مان کردند که همه شلوغ و پر از ایرانی بود، مردم خیلی ناراحت بودند یک نفر فوت کرده بود که اتفاقاً بسیار به من شبیه بود ابتدا فکر کردم که مرا به شوخی گرفته‌اند بعد دیدم که نه اشتباه می‌کنم خلاصه یک حدیثی به آذری گفتیم و منبری رفتیم، متوجه شدم که اینها گیرایی بالایی دارند و خسته نمی‌شوند، بنابراین روضه حضرت ابوالفضل و سپس امام حسین (علیه السلام) خواندم از همینجا با این دوستان آشنا شدیم و کارمان ادامه پیدا کرد.

دو سال پیش در قم با آقای حجت‌الاسلام احمد احمدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حاج آقای مسجد جامعی و الویری در جایی بودیم، اینها مرا عضو هیئت رئیسه دانشگاه شیعه شناسی کردند من هم گفتم که در این راستا سوادی ندارم اما اصرار کردند خلاصه درباره امام حسین (علیه السلام) و زیارت عاشورا هم برایشان گفتم که حاج آقای احمدی خیلی متأثر شدند، آخر هم گفتند که برای ما دعا کنید. خلاصه من عضو هیئت رئیسه هستم که هیچ وقت هم فرصت نمی‌کنم به اینجا بیایم الان هم برای همایش سبط‌النبی توانسته‌ام بیایم.

13930410000472_PhotoL

*خاطره‌ای هم از دوران محرم در اوکراین دارید؟
-یک سالی حاج آقای سیدمحمدباقر علم‌الهدی به اوکراین آمد ما هم رفتیم سفارت استقبالش و گفتم که حاج آقا روضه امام حسین می‌آیید؟ ایشان گفتند چرا که نه؟! ایشان به منزل بنده آمدند و خانه ما هم یک خوابه بود و در آن ۱۰ روز اول محرم عزاداری داشتیم خلاصه مجلسمان دو نفره بود، روضه خواندیم و گریه کردیم ولی کم کم خداوند برکت داد و تعداد زیاد شد. با وجود اینکه کمکی هم از کسی نگرفتیم و از صفر شروع کردیم ولی خداوند کمکمان کرد.

یادم می‌آمد زمانی که در مجمع جهانی تقریب مذاهب در تهران عضو بودم، ۵۰۰ قرآن چاپ شده برایم آماده کردند که ببرم اما هواپیمایی گفت که این مسئولیت را قبول نمی‌کند تصمیم گرفتم قرآن به روسی ترجمه کنم و ببرم که البته از پس هزینه‌اش بر نمی‌آمدم.

یک بار یکی از سفرای ایران به من گفت شما که این اندازه زرنگ هستید یک قرآن یک دلار به من بدهید و من گفتم شما که آنقدر زرنگ هستید پانصد تومان به پدرتان احسان کنید! (باخنده) خلاصه من هفت میلیونی پول با کمک نماینده امام راحل در هلال احمر، آیت‌الله غیوری و یک نفر دیگر جور کردم و دادم چاپخانه حاج آقای انصاری، کتاب‌ها چاپ شد اما مشخص نشد که کتاب‌ها به دست چه کسی رسید؟ کمکی هم بنابراین به ما نشد.

*این اتفاق در چه سالی افتاد؟

-دهه هفتاد بود که دایی آقای ولایتی، رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود.

شب‌های محرم هفتصد ـ هشتصد نفر را در حسینیه شام می‌دهیم

*خب از فعالیت‌های مذهبی‌تان و کارهایی که درباره عزاداری امام حسین(علیه السلام) می‌گفتید؟

– بله ابتدا بگویم من در جنگ نصف یکی از مهره‌های کمرم را از دست دادم، یک باری که دکتر رفته بودم و معاینه‌ام کرد به من گفت تو چطور راه می‌روی؟ من گفتم که نوکر امام حسین (علیه السلام) هستم.

من همه موفقیتم را از روضه امام حسین (علیه السلام) دارم چند جا هم گفته‌ام که درباره زیارت عاشورا چیزی نگویید و نتازید به آن! خلاصه این اهل بیت و شهادت امام حسین (علیه السلام) قیامی خاموش است و خنک نمی‌شود . شام غریبان اباعبدالله هفت هزار نفر در خیابان‌های کی‌یف هستند. البته شب‌های محرم ما هفتصد ـ هشتصد نفری را در حسینیه مهمانی داریم، شب شام غریبان در خیابان نماز می‌خوانیم ولی در شب‌های دیگر خیر ، هوا سرد است وگرنه کسی با ما کاری ندارد.

یک هفته ماندن ما در کی‌یف، شد ۲۱ سال!

*راستی گفتید که زبان روسی سخت بود، چطور زبان روسی یاد گرفتید؟

-ابتدا که هیچ بلد نبودم حتی یک کلمه را هم نمی‌توانستم بخوانم یا بنویسم تا یک کلمه را در هواپیما هجی کنم، نزدیک بودم از دنیا بروم، زمانی که برای نخستین بار به کی‌یف رسیدم، با خود گفتم خدایا من به کجا می‌روم؟ به شدت ناراحت بودم با برادرم تماس گرفتم و گفتم مرا کجا فرستادید؟ به من خیانت کردید؟ اخوی گفت که تو یک هفته بمان اگر نتوانستی برگرد، این یک هفته شد ۲۱ سال!

یادم می‌آید صبح‌ها کلاس آناتومی می‌رفتم و عصرها هم با استاد در منزلش درس کار می‌کردم پنج دلار هم به او می‌دادم البته این رشوه نبود، حق التدریس او بود، الان دانشگاه‌ها پر از رشوه است و این به ضرر دانشگاه و دانشجو است.

این را هم بگویم که برای یادگیری زبان از هیچ لغت نامه‌ای استفاده نکردم و نمی‌کنم امروز هم به خوبی سخنرانی می‌کنم البته اشکالاتی شاید داشته باشم، ولی فاحش نیست.

*از ماجرای ازدواجتان بگویید؟ در زمان ازدواج چند سالتان بود؟

-حدود سی سال

*مهریه همسرتان چقدر است؟

-پنج سکه بهار آزادی، یک قرآن مجید و آیینه و شمعدان و حلقه

*شنیدیم که همسرتان اوکراینی است، خطبه عقد نکاحتان را چه کسی خوانده است؟

-حاج آقای طباطبایی روحانی محله‌مان در تبریز.

همسرم بعد ۴ سال به اسلام ایمان آورد

*با این خانوم اوکراینی چطور آشنا شدید؟

-سال اولی که اوکراین بودم والده من به اوکراین آمد و ایشان به من گفتند که شما تنها هستید باید فکری به حالتان بکنیم یک روز دو تایی در پارک نشسته بودیم و شیرینی می‌خوردیم یک دختری را دیدیم که دورتر از ما نشسته و بافتنی می‌بافت، به والده گفتم که به نظر من این دختر خوب است هم لباس بلند در این تابستان پوشیده هم بافتنی می‌بافت و هم کتاب می‌خواند، والده هم پیش او رفت و همان روز اول چون در پارک از طلوع و غروب خورشید عکس می‌گرفتم، یک عکسی هم با هم انداختیم، روزهای بعد هم رفتیم و باز هم عکس انداختیم یک روز که داشتم پایه دوربین را می‌گذاشتم که عکس بگیرم به او گفتم که کمک می‌کنی من عکس بگیرم؟ او هم گفت بله، تقاضای دریافت عکس‌هایش را هم بعد مدتی کرد من هم خوشحال شدم، خلاصه دیگر در تور افتادیم و به یمن اینکه با مادر بودیم وصلتمان جور شد، البته ایشان بعد چهار سال به اسلام ایمان آورند و من هم تبلیغات نکردم و ایشان ابتدا اصلاً نمی‌دانست که من روحانی هستم و یکی از دلایل اسلام آوردنش هم این بود که پوشکین برای قرآن و پیغمبر شعر گفته و البته ما این شعر را صفحه اول قرآنمان چاپ کردیم، چون اگر یک روس یا اوکراینی قرآن را باز می‌کرد و این را می‌دید که فردی که دوستش دارند و قبولش دارند، برای قرآن و اسلام مطلب گفته، حتما متأثر می‌شد.

ازدواجمان سخت و پرفراز و نشیب بود

خلاصه ما تا چهار سال ازدواج نکردیم و تنها محرم بودیم پدرشان البته برای ما شرط و شروط گذاشته بود، پدرش پروتستان بود و مراسم‌هایی داشتند و ما هم مراسم‌هایشان می‌رفتیم البته مراسم آذری‌ها هم من می‌رفتم یک کتابی از این نویسندگانمان درباره امام حسین (علیه السلام) را به همسرم دادم که بخواند یک روز با چشم‌های قرمز ورم کرده آمد و گفت: همه اینها را کشتند؟ این چه کتابی است این همه مناقب اهل بیت (علیه السلام)، این کتاب را دست مردم می‌دهید؟ مردم می‌ترسند. خلاصه بعد از آن من که مراسم‌های سفارت می‌رفتم همسرم هم با خانوم‌های ایرانی آشنا می‌شد بنابراین ازدواج ما یک دوره طولانی انجامید و سخت بود چرا که معتقد بودم همه چیز باید از ته دل باشد و سرخودمان نباید کلاه بگذاریم!

همسرم بهترین یاور حسینیه کی‌یف است

یادم می‌آید والده یک بار برایم نامه‌ای فکس کردند که اگر از این دختر خوشت می‌آید ازدواج کن ولی روزی نباشد که وقتی زیارت عاشورا می‌خوانی، ایشان بخندد! اینطور شد که من بیشتر صبر کردم وگرنه همان سال اول می‌توانستم ازدواج کنم، اکنون همسر من جزو بهترین کمک کننده‌های حسینیه کی‌یف است حتی به تعداد زیاد برنج هم می‌پزد و کارهای حسینیه را بلد است ایشان فوق لیسانس دارد و دکتری دندانپزشکی می‌خواند.

*فرزند هم دارید؟

-بله اکنون هم دو فرزند دارم و از خدا هم دو پسر خواسته بودم که به من داد یکی سید مهدی و دوم علی که سید مهدی را به دلیل علاقه به امام مهدی (عجل الله تعالی) اسمش را انتخاب کردم و سیدعلی را مادرش انتخاب کرد اتفاقاً یک بار داماد شهید بهشتی هم کی‌یف آمده بودند و اسم فرزندشان علی بود که خانوادگی با هم دیدارشان رفتیم.

اوکراین ۳ میلیون مسلمان دارد که ۲۵۰ هزار آنها شیعه هستند

*از وضعیت اوکراین بگویید شنیدیم که چهل و اندی مسلمان دارد؟

-تا آنجا که من می‌دانم سه میلیون مسلمان دارد و از میان آنها دویست و پنجاه هزار شیعه هستند، شیعه‌ها در کی‌اف و اطراف هستند و اهل سنت و افغان‌ها هم هستند، تاتارها هم مسلمان هستند، عده‌ای از آنها آنقدر از اسلام بی اطلاع‌اند که تنها می‌دانند گوسفند برای خوردن حلال است ولی دیگر ذبح اسلامی و اینها را نمی‌دانند ولی آذری‌ها می‌دانند که هر گوسفندی را نمی‌توان خورد بلکه باید ذبح اسلامی شود، تاتارها از سایرین هم عقب‌تر هستند.

*تاتارها هم شاخه‌های مختلف دارند؟

-بله حنفی، مالکی و … البته نمی‌دانند مرجع تقلید کیست، خمس چیست ما هم برای همین این اندازه زحمت کشیدیم اگر بگویم خمس بدهید که دیگر کسی به اسلام روی نمی‌آورد من مجبور شدم خودم فعالیت کرده و برای اسلام مایه بگذارم، پدرم همیشه می‌گفت باید در دین خرج کنی تا پیش برود، وگرنه اگر چشم به خرج دیگران بدوزی چیزی پیش نمی‌رود، من هم از خدا خواسته دکتر شدم البته سخت بود.

البته قبلاً ترکیب مسلمانان به سمت آذری‌ها بیشتر بود الان تا حدودی تغییر کرده و عراقی‌ها، پاکستانی‌ها، سوری‌ها و افغان‌ها بیشترند. حتی من برخی مسئولیت‌ها را الان به پاکستانی‌ها بیشتر می‌دهم تا دیگران چرا که در حسینیه کارهای ما زیاد است و نیاز به کمک داریم، مجالس شام‌های دهه اول محرم هفتصد تا هشتصد نفر غذا می‌دهیم.

*اسماعیلی و فاطمی هم آنجا هستند؟

-من فقط دو ـ سه نفر زیدی دیدم ولی بقیه شاخه‌ها را خیر.

*غیرمستقیم درباره فعالیت‌های حسینیه‌تان صحبت کردید، اما جزئی تر بفرمایید که این حسینیه چطور و کی تأسیس شده است؟

-سال‌های ۲۰۰۱ یا ۲۰۰۰ بود، دهه هشتاد خورشیدی

*شنیدیم که حاج آقای فاضل پولی برای تأسیس آن داده بودند، درست است؟

-بله ۵۰۰ دلار دادند که البته با آن پول فقط برای مؤسسه موکت خریدیم. حکم رسمی از محضر آقای سیستانی و آیت‌الله خامنه‌ای نیز برای فعالیت دارم.

درباره راه اندازی حسینیه بگویم که ما هر شب در یک کافه‌ای جا می‌گرفتیم و جمع می‌شدیم آن نزدیکی ما هم یک خیاط خانه‌ای بود که فضای زیادی داشت و من همیشه فکر می‌کردم که کاش بخشی از این فضا را به حسینیه و مطب اختصاص بدهیم یک شب که منزل آمدم فکرم را با مادر همسرم در میان گذاشتم، شماره تلفن خیاط خانه هم با شماره منزل ما به جز رقم آخر، مشابه بود که یک بار اشتباهی از آنجا به منزل ما تماس گرفته شد و مادر همسرم هم درباره آن فضا در خیاط خانه صحبت کرده بود و آنها هم موافقت کرده بودند که بخشی را به دندانپزشکی اختصاص دهند و همینطور هم شد البته ما آن را برای حسینیه می‌خواستیم.

مادر همسر من هم شیعه نبود به مرور شیعه شد اما پدر همسرم سه ماه ابتدایی آشنایی‌مان فوت کرد و قبول هم کرده بود و دو هزار دلار هم به مسجد کمک کرده بود البته به خاطر صحبت‌های من نبود که شیعه شدند من خیلی در این زمینه موفق نبودم، بگذریم هزار دلار جور کردیم و برای اجاره فضا دادیم و الان هم اگر خدا بخواهد می‌خواهیم تملیکش کنیم البته این را بگویم که با وجود اینکه نماینده حاج آقای سیستانی هستیم ولی حقوقی نداریم بنابراین باید کار می‌کردم تا زندگی بگذرد.

*آنجا ملبس می‌آمدید؟

-البته به حساب مطب که با لباس نمی‌شد آمد، اما الان که فضا دست خودم است اختیارش با من است و هرکار بخواهم می‌کنم.

*صاحب خیاطی وقتی متوجه شد که آنجا را حسینیه کردید، عکس العملی نشان نداد؟

-چرا خیلی عصبی شد و از شدت ناراحتی بقیه خیاط خانه را هم تعطیل کرده و رفته! (با خنده)

*چه طور شد که روضه خوان امام حسین (علیه السلام) شدید و در کنارش به دندانپزشکی هم مبادرت کردید؟

-یادم می‌آید قم که درس می‌خواندیم در تبریز هم روضه می‌خواندم آن زمان جوان بودم، ابوی هم فوت کرده بود خانواده مادرم ثروتمند بودند اما من آنجا روضه می‌رفتم یک بار که خیلی حیات و خانه شلوغ شده بود ایستاده روضه می‌خواندم همه جا شلوغ بود ترک‌ها هم رسم داشتند که عده‌ای در مراسم روضه خانی دخیل می‌بندند تا حاجت نگیرند از آنجا تکان نمی‌خورند خلاصه یک روز دیگر که روضه می‌خواندیم من تا یاالله را گفتم یک نفر از خانوم‌ها شنیدم که گفت حیف این جوان که روضه خوان شده! این حرف خیلی به من برخورد زمانی که بیرون آمدم رو به قبله ایستادم و گفتم یا حسین به خودت قسم تا دکتر نشوم دیگر روضه نمی‌خوانم همینطور هم شد و یک روز که در مطبم نشسته بودم یاد این خاطره افتادم و یک نفر از درونم به من گفت که اینجا دیگر روضه بخوان من هم این کار را کردم.

بنابراین به اعتقاد من مشاغل مختلف شأن روحانیت را پایین نمی‌آورد چه اشکالی دارد آدم هم نویسنده یا خبرنگار باشد هم روحانی، یا دیگر مشاغل بنابراین من مخالف خانه نشینی هستم، عده‌ای که البته به کار فقه می‌پردازند مثل آیت‌الله فاضل و دیگران که جریانشان متفاوت است اما دیگران خوب است که مشاغل مختلف داشته باشند.

کاربری حسینیه زیاد است

*از فعالیت‌های مختلفی که در حسینیه انجام می‌دهید، بگویید؟

-اوج کار حسینیه که در ایام محرم است اما ما هر جمعه، نماز جمعه می‌خوانیم با آدم‌های جدید آشنا می‌شویم که می‌آیند و می‌روند، البته حسینیه برای خودش یک پا دادگاه هم هست به مشکلات مردم اعم از مالی و خانوادگی رسیدگی می‌کند، ما هم اینجا برای خودمان امیرالاعظمی هستیم (با خنده) و کار دیگران را راه می‌اندازیم.

یک بار خاطرم است که یکی از این ریش سفیدهای محل ما به همراه کسی وارد حسینیه شد و من هم لباس پزشکی تنم بود و سلام کردیم و این ریش سفیدمان به همراهش مرا معرفی کرد و گفت: این هم حاج آقای ماست، هم دندان می‌کشد هم گوش! همراهش هم گفت: این لوتی است؟ ریش سفید هم گفت که او همه فن حریف است، اختلافات این جماعت را که حتی پلیس هم حل نمی‌کند، او حل می‌کند.

جوانان اوکراینی که اسلام می‌آورند، آداب مختلف آن را به جا می‌آورند

*حاج آقا در حسینیه خطبه عقد هم می‌خوانید؟

-بله یک اتاق اتاق مبله و زیبا داریم من بسیار به زیبایی اهمیت می‌دهم البته امکاناتمان محدود است اما تلاش کردیم با همین امکانات فضای زیبایی فراهم کنیم. دخترها و پسرها که برای ازدواج اینجا می‌آیند را عقد می‌کنیم و البته خیلی هم با آنها صحبت می‌کنم ولی خیلی‌هایشان گوششان شنوا نیست در عالم دیگری هستند (با خنده).

بسیار سراغ دارم که دخترها که برای عقد آمدند سریع از من خواستند که اسلام بیاورند، زمانی که دخترها، اوکراینی و پسرها، ایرانی هستند، من هم با آنها صحبت می‌کنم چرا که زبان روحانی باید شیوا باشد و بتواند همه چیز را با هم تطبیق دهد به طور مثال من به شخصه با موسیقی مشکلی ندارم البته بستگی دارد که کجا و چگونه شنیده شود چرا که بسیار بر روحیه مؤثر است، موسیقی که آن را با هر کس و هر جایی گوش ندهیم، حرام نیست. تمام این بحث‌ها را من برای جوانان روشن می‌کنم بنابراین زمانی که اسلام می‌آورند و از اینجا می‌روند، حجاب اختیار می‌کنند. درباره حجاب مثال‌های مختلفی می‌آورم و آنها را تشویق به حفظ تنشان می‌کنم.

*گویا اوکراینی‌ها هم در مکان‌های مقدس حجاب دارند…

-بله در اوکراین هم مجموعه اماکن مذهبی‌شان باید بانوان با حجاب و روسری بروند، همانطور که مسیحیان هم در مکان‌های مقدسشان سر را می‌پوشانند و فقط در اوکراین اینطور نیست.

*درباره مسجدی که در دست احداث دارید توضیح دهید، شنیده‌ایم که زیربنایی هزار متری دارد؟

-بله نقشه این زمین هزار متری را ما کشیدیم ۳۰ هزار دلار فقط برای تهیه نقشه خرج کردیم و یک نقشه نیست، چندین نقشه از ابعاد مختلف است و در واقع عکس نقشه هوایی هم دارد.

برای ساخت این مسجد ما از مجمع جهانی اهل بیت (علیه السلام) و سازمان فرهنگ و ارتباطات کمک گرفتیم سفارت ایران در اوکراین هم پنج هزار یورو قرار است که به ما پول بدهند، البته رسیدش را گرفتند ولی پولی ما ندیدیم (با خنده). برای دریافت کمک ساخت مسجد هم دوست ندارم به دنبال مراجع بروم چرا که من خودم نماینده آیت‌الله سیستانی هستم و از ایشان هم پولی نگرفتم البته یک بار نجف نزد ایشان رفتم و ۵۰ هزار دلار ایشان گفتند که برای ساخت غسالخانه به ما می‌دهند، اما من گفتم که آن غسالخانه من درست می‌کنم و در شأن شما این است که مسجد بسازید و دیگر این پول را نگرفتم.

شیعیان کی‌یف هنوز مسجد ندارند

*در کی‌یف قبرستان مسلمانان هم دارید؟

-بله

*به خاطر مشکلاتی که در زمینه ساخت مسجد هست از ساخت چنین مسجدی پشیمان نشدید؟

-چرا یک بار سال گذشته پشیمان شدم و دیدم به لحاظ مالی نمی‌توانم بنابراین دو بلیت تهیه کردم و تصمیم گرفتم به نجف بروم تا دم در حسینیه رسیدم، تلفنم زنگ زد و گفت که از خیرخواهان است، مشکلات که به من فشار آورده بود گفتم دیگر لازم نیست من به نجف می‌روم و عمامه‌ام را می‌گذارم و برمی‌گردم، جوابش دیگر با شما و دیگران! خلاصه کلی او را نفرین کردم (باخنده) اما او گفت که برایم خبر خوش دارد و پول برایم فرستاده، پولش هشتصد هزار دلاری بود که البته به دست من نرسید به خزانه وزارت امور خارجه بازگشت اما ما خودمان هفت میلیون دلار پول لازم داشتیم برای ساخت مسجد. متأسفانه هنوز شیعیان کی‌یف مسجد ندارند.

هیچ پولی شخصی دریافت نمی‌کنم

*افراد خیر و ثروتمند بین این شیعیان نیست؟

-چرا هست منتها عده‌ای سوءاستفاده هم می‌کنند البته ما عرب‌ها را رها نمی‌کنیم چون وضعشان خوب است دیگر هم به کسی نقشه مسجد را نمی‌دهم و قرار است پول از طریق نماینده به من برسد، من خودم هیچ پولی شخصی دریافت نمی‌کنم هرکس هم که شک دارد می‌تواند پولش را که داد بالای سر مسجد بماند تا پول خرج شود.

*از سفیر جدید ایران در اوکراین چه خبر؟

-آقای محمد بهشتی هستند که مرد باسواد و خوبی‌اند در حوزه کشورهای عربی هم متخصص‌اند حال باید ببینیم که در اوکراین هم موفق خواهند بود یا خیر. البته سفیری را که مدرک دکتری داشته باشد نخستین بار است که در اوکراین داریم و ایشان با سواد هستند اما مهم این است که زبان هم بلد باشند.

من هم اکنون زبان و تکلم به روسی کام%۸

اشتراک گذاری :

نظرات در حال حاضر در دسترس نیست

آخرین اخبار