تاریخ انتشار :

عشق به خدا :

من خدا را از نو کشف کردم! گفت وگو با خانم امید مریچ، جامعه شناس ترک

 افکار عمومی ترکیه، او را بیشتر به عنوان دختر جمیل مریچ، اندیشمند بزرگ ترک می شناسد. امید، فقط دختر مرحوم جمیل مریچ نبوده است؛ بلکه در حقیقت، مدت ۳۳ سال که پدر از قدرت بینایی محروم بود، کتاب های او را نگارش می کرد؛ برای او کتاب می خواند؛ همکار، همفکر و در یک کلمه، چشم بینای او بود.

 رهیافتگان –  مترجم: داوود وفایی /  امید مریچ، علاوه بر این که فرزند جمیل مریچ است، از روشنفکران بنام و زنان دانشمند و متفکر جامعه ترکیه به شمار می رود. پروفسور امید مریچ، مدت ۳۰ سال در دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول به عنوان استاد فعالیت کرده است. او اولین زنی بود که در کرسی جامعه شناسی که بانی آن ضیا گوک آلپ می باشد، به عنوان رئیس گروه و استاد، مشغول فعالیت شد و مدیریت مرکز تحقیقات جامعه شناسی را نیز بر عهده گرفت. وی در سال ۱۹۹۹م. داوطلبانه درخواست بازنشستگی کرد. او در واقع، مجبور به انجام چنین کاری شد؛ زیرا هنگامی که سراسر منطقه مرمره بر اثر پس لرزه های زلزله بزرگ شب نوزدهم اگوست می لرزید، تصمیم گرفته بود که حجاب را رعایت کند. او نمی توانست حجاب داشته باشد و در عین حال، عضو هیئت علمی دانشگاه هم باشد. از این رو، مجبور به انتخاب یکی از آنها بود و چنین بود که حجاب را برگزید. برای گفت وگو درباره داستان باحجاب شدن خانم مریچ، نزد او رفتیم؛ اما او به توضیح رابطه اش با خدا، بیشتر تمایل نشان داد.

خدا

 

***
 اگر موافق باشید، در ابتدا کمی از شرح حالتان بگویید؛ به عنوان زنی که ۵۳ سال بی حجاب بوده است؛ به ما بگویید چگونه حجاب را انتخاب کردید؟

من کسی هستم که بدون تربیت دینی بزرگ شدم و بخش قابل توجهی از زندگی ام را به عنوان فردی اگنوستیک گذرانده ام. من، مدرس جامعه شناسی هستم و سی سال جامعه شناسی تدریس کرده ام؛ یعنی تلاشم این بوده است که جامعه را بشناسم و بشناسانم؛ اما سرانجام به جایی رسیدم که احساس کردم اندوخته هایم اگر چه جنبه عقلانی وجودم را ارضا می کند، اما خواسته های روحی ام را تأمین نمی کند. من، سی سال از عمرم را صرف جامعه شناسی کردم؛ ولی نتیجه، در بعدی وسیع، حیرت و سرگشتگی بود. درباره هستی، سؤال های اساسی داشتم که نتوانستم برایشان پاسخی بیابم و دچار یک بحران روحی شدم. چیزی نمانده بود که دست به خودکشی بزنم. ادامه زندگی به آن صورت، برایم غیرممکن بود.

 

چه سوءال هایی برایتان مطرح بود؟

این که آیا فراتر از جسم و بدن، روحی هست یا نه؟ ماهیت روح چیست؟ اندیشه مرگ، وحشت از مرگ، ترس از دست دادن نزدیکان و سوءال هایی فلسفی از این دست که مربوط به آفرینش و مفهوم آن می شد؛ دریافتم که من در این مدت، با غفلت از روح، در حال پرورش بدن و جسمم بوده ام. صبح یکی از روزهای بحرانی ام بود که روحم برای این عطش، راه حلی یافت و تصمیم گرفتم که نماز بخوانم؛ سال ۱۹۷۷م. بود. در همان نماز اولم بود که پی به حکمت وجودی ام بردم و خدا را که هر لحظه با من در ارتباط بود، کشف کردم.

 

آیا با کشف خدا، از دانش فاصله گرفتید و از دانشی که موجب حیرت و سرگشتگی شما شده بود، سلب اعتماد کردید؟

ابدا، من علم و دانش را بسیار دوست دارم. اگر حتی به معنای پوزیتیویستی هم علم را مورد پرستش قرار ندهم و به ناتوانی اش آگاه باشم، باز هم برای علم، احترام قائلم؛ اما علم، همه آن چیزی را در بر می گیرد که مربوط به دنیاست و داخل دو پرانتز قرار دارد. من پاسخ سؤال هایی را که در پی شان بودم، در سجده یافتم. این که می گویم، به معنی انکار عقل نیست؛ بلکه عبور به فراسوی عقل است. اساسا، دین، فراتر از عقل است و ضد آن نیست.

 

بسیار خوب، ترس از مرگ به کجا رسید؟

بر آن کاملاً غلبه یافتم. حالا در حسرت مرگ به سر می برم. مرگ، حالا برای من یک تجربه جدید و بسیار بزرگ است؛ شروع یک گشت و گذار جالب است. مرگ برای من، بزرگ شدن، گسترش یافتن، نجات روح از قفس تن و رهایی از مرزهای زمان و مکان خواهد بود.

 

شروع به نماز خواندن کردید؛ اما هنوز بی حجاب بودید!

بله… راستش من همیشه به نماز خواندن بیشتر از باحجاب بودن اهمیت داده ام. فکر می کنم از آرامشی که در سجده به دست می آید، نمی توان چشم پوشی کرد. در آن دوره، به حجاب فکر نمی کردم؛ مثلاً به حج فکر می کردم؛ اما حجاب و این که موی سرم را بپوشانم، فکرم را مشغول نمی کرد. در دانشگاه، عضو هیئت علمی بودم و در جامعه و بین مردم، جایگاه مشخصی داشتم؛ همین طور که زینت و آرایش را دوست داشتم و به خودم می رسیدم. بدم نمی آمد که در نگاه همسرم، زنی زیبا باشم و او مرا دوست داشته باشد. شاید به دلیل جمع بودن همه این عوامل بود که به حجاب فکر نمی کردم. این موضوع ادامه داشت تا سال ۱۹۹۹م. که زمین لرزه ای بزرگ رخ داد.

 

در آن زمین لرزه چه شد؟

زلزله بزرگی که در روحم ایجاد شد، باعث نماز خواندم گردید و زلزله ای که در طبیعت اتفاق افتاد، موجب شد به سوی حجاب بروم. شب سوم زمین لرزه، ۱۷ اگوست، در آرموتلو بودم؛ پس لرزه ها ادامه داشت. ما در حیاط خانه خوابیده بودیم. شبی که ۱۹ اگوست را به ۲۰ اگوست پیوند می داد، در من احساسی به وجود آمد که گویی فردا قیامت به پا خواهد شد. پس از نماز عشا، با علاقه، دو رکعت نماز دیگر خواندم و به نیایش با پروردگار پرداختم. دعا کردم و از خدا خواستم که مردم را مورد بخشش خود قرار دهد. در همان لحظه، در درونم احساس شرمساری کردم و با خود اندیشیدم که از خداوند می خواهم جهانیان را ببخشاید؛ اما فرامین الهی را انجام نمی دهم و حجاب را رعایت نمی کنم. در آن لحظه و از آن شب، تصمیم گرفتم حجاب را رعایت کنم و موهایم را بپوشانم. از آن پس تا کنون، همیشه باحجاب بوده ام و هیچ کس موهای مرا ندیده است؛ البته یک مدت یک روسری سر می کردم که گردنم دیده می شد. آن دوره را شاید بتوان یک دوره گذار نامید. بعدها شروع به رعایت کامل حجاب کردم و حالا بیشترین نگرانی ام، رعایت نکردن حجاب است. گاه و بی گاه در خواب می بینم که بی حجاب هستم و موهایم را می بینند. احساس می کنم نمی دانم چه باید بکنم؛ با دستانم یا با لباسم، سعی بر پوشاندن خود می کنم و درصدد فرار بر می آیم؛ تا این که با ترس و لرز از خواب بر می خیزم.

خدا

آیا رعایت حجاب و پوشاندن موها، به لحاظ روحی و روانی، بر شما تأثیر داشته است؛ مثلا این فکر که دیگر در نگاه جنس مخالف، جاذبه گذشته را ندارید، بر شما تأثیر روحی داشته است؟

من وقتی تصمیم گرفتم موهای خود را بپوشانم و حجاب را رعایت کنم، حدود پنجاه سال داشتم؛ یعنی آن زمان دوره ای بود که جاذبه داشتن در مقابل جنس مخالف، برایم اهمیتش را از دست داده بود؛ اما حقیقت این است که من اصلاً فکر نمی کنم حجاب باعث افت جنسیت زن بشود. به نظر من، زنان با استفاده از حجاب، زیباتر می شوند؛ علاوه بر این، من به عنوان یک زن باحجاب، همیشه مراقب نظافت و پاکیزگی ظاهر هم هستم؛ برای مثال، پیش از این که از من عکس بگیرید، احساس کردم باید ظاهرم را مرتب کنم.

 

شما می توانید این نظر را داشته باشید که زن، با حجاب، زیباتر می شود؛ اما اندیشه اصلی در حجاب، پنهان کردن جاذبه جنسی زن و ممانعت از تحریک جنس مخالف است؛ نظرتان در این باره چیست؟

من قبول دارم که حجاب دارای چنین جنبه ای هم هست؛ اما به گمانم هدف اصلی این نیست؛ فکر می کنم حجاب، زن بودن زن را در رده دوم قرار می دهد. حجاب می خواهد بگوید که زن در درجه اول، انسان است. اگر هدف، فقط پنهان کردن جاذبه جنسی بود، دیگر نیازی نبود زنان بالای ۷۰ و ۸۰ سال، حجاب را رعایت کنند؛ این طور نیست؟

 

حالا از خانم امید مریچ به عنوان یک جامعه شناس می پرسم که معضل حجاب در ترکیه از نظر اجتماعی، بیان گر چه چیزی است و این موضوع را چگونه باید تحلیل کرد؟

جنبه فردی حجاب، بیش از جنبه جامعه شناسانه آن، برای من جالب توجه است و راستش را بخواهید، فکر می کنم ارزیابی های اجتماعی فراوانی صورت گرفته و لازم است تک تک افراد، هر کدام درصدد معنا دادن به حجابشان برآیند. من این سؤال را که «چرا دختران ترک، حجاب را بر می گزینند»؟، اساساً سؤال نامربوطی می دانم. ما وقتی از منظر تاریخ به موضوع نگاه می کنیم، می بینیم که زنان این دیار، بیش از ۱۰۰۰ سال است که باحجابند و بی حجابی در کشور ما، حداکثر ۱۰۰ سال سابقه دارد. مادر من، شاید از اولین نسل بی حجابان این کشور بوده است. منظورم این است که به جای آن سؤال که «چرا دخترانمان باحجاب می شوند»، باید پرسید که «چرا برخی بی حجاب شده اند»؟

 

شما در واقع، اعمال چنین قاعده ای را به چالش می خوانید؛ اما با این حال، وقتی بی حجابی امری عادی به شمار آید، این سؤال ایجاد می شود که چرا برخی فراتر از این امر عادی می روند و حجاب را رعایت می کنند؟

اولاً این طور نیست که همه با گذر از یک مسیر و با یک دلیل، به حجاب رسیده باشند. عده ای باحجابند؛ اما نه به این دلیل که خواهان رعایت مقررات اسلامی باشند؛ بلکه به طور سنتی باحجابند. برخی از شهرستان ها آمده اند و در شهرهای بزرگ زندگی می کنند و طبق عادت، حجابشان را رعایت می کنند. عده ای تحت فشار والدین، باحجاب هستند. عده ای هستند که با پروژه مدرنیسم، میانه ای ندارند و برای در امان بودن از بمباران مدرنیته، حجاب را سنگر هویتی خود ساخته اند و در آن موضع گرفته اند. این گروه اخیر، از جنس دیگری هستند. در میان آنان، کسانی را هم ممکن است ببینیم که نماز نمی خوانند و با این حال، حجاب را رعایت می کنند. البته می دانیم که پوشاندن سر، از شرایط پنج گانه اسلامی نیست؛ اما چطور می شود شما حجاب را رعایت کنید، ولی برای نماز صبح، از خواب برنخیزید؟ عده ای هم مانند من هستند که خدا را از نو کشف کرده اند! این سلیقه و فکر هم البته منحصر به ترکیه نیست و پدیده ای است که در همه نقاط جهان، به چشم می خورد.

 

اگر موافق هستید، درباره این گروه اخیر صحبت کنیم؟

بله، برای کسانی که در این گروه قرار می گیرند، حجاب نه یک امر سنتی، نه یک سمبل، نه سنگر و نه چیز دیگری از این قبیل است؛ بلکه چیزی مربوط به ارتباط انسان با خداست. این مفهوم، فوق سیاست و دمکراسی است و مسئله بسیار عالی تری است؛ یک مسئله اگزیستانسیال است. دمکراسی برای این جهان، لازم است؛ اما آیا اسلام هم به همین قیاس است؟ هویت دمکرات من در این دنیا، باقی خواهد ماند؛ اما هویت اسلامی من، چیزی است که پس از مرگ هم تداوم خواهد داشت. من صاحب اختیار هستی ام هستم و دارای این حق هم هستم که از وجودم، طبق خواست خداوند، استفاده کنم.

کسانی که از این گروه به شمار می آیند، شکل های مختلف زندگی را تجربه کرده اند؛ ماجراهای متفاوت روشنفکری را از سر گذرانده اند و با تحمل هزاران درد و بلا، درصدد کشف خداوند برآمده اند. من برای چنین ایمانی، ارزش بسیار زیادی قائل هستم و فکر می کنم که این شکل ایمان و اسلام، بسیار مستحکم و ارزشمند است. به موازات طرح موضوع جهانی شدن، در سراسر دنیا، افرادی را می بینیم که چنین مسیری را پشت سر گذاشته، مسلمان شده اند. جهانی شدن، به انسان ها کمک می کند تا همدیگر را بیابند؛ با هم آشنا شوند و بر هم تأثیر بگذارند.

 

به نظر شما ممنوعیت حجاب در برخی از کشورهای اروپایی – مانند فرانسه – به دلیل ضعف دمکراسی است یا برداشت غلط از مفهوم لاییک؟

فکر می کنم به دلیل بیش از حد مسیحی بودنشان است. اروپا، خیلی مسیحی است. آنها هنوز دارای روح صلیبی هستند. به نظر من، فرانسه به یک «انقلاب جدید» نیازمند است. لازم است آنها دوباره با سه رکن اصلی انقلاب فرانسه، یعنی آزادی، عدالت و برابری، آشنا شوند. من به آمریکا بیشتر امیدوارم. آمریکا، هیچ گاه جنگ صلیبی نداشته است؛ آریستوکراسی نداشته است؛ اما از تجربه سیاهان، بهره مند است. این است که به آمریکا بیشتر امیدوارم.

 

شما به دلیل حجابتان مجبور شدید از فعالیت در دانشگاه کناره گیری کنید؛ زیرا آنها معتقد بودند که داشتن حجاب برای کسی که در دستگاه دولتی فعالیت می کند، به معنی ضدیت با نظام لاییک است؛ این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟

من وقتی تصمیم به رعایت حجاب گرفتم، فاصله گرفتن از دانشگاه را پذیرفته بودم. این ضرر، در مقابل چیزهایی که به دست آوردم، آن قدر کوچک است که حتی به آن فکر هم نکردم؛ اما به هر حال، اینها غلط بودن چنین ممنوعیتی را توجیه نمی کند. اولاً درباره قلمرو فرد و دولت، باید بگویم که حیطه فرد، عرصه ای است که خارج از قلمرو دولت قرار دارد. این، یک مفهوم است و نه تعریف؛ یک مکان معین؛ یعنی فقط این نیست که دولت نمی تواند در محیط داخل خانه من، دخالت کند. دولت باید از این حق نیز حفاظت کند تا من به هر شکلی که بخواهم زندگی کنم؛ البته با این شرط که برای کسی ضرری نداشته باشم. انسان در نگاه اول، در لباس خود ساکن است و بعد در خانه اش. اینها قلمروهای شخصی من محسوب می شوند. وجود من، در لباس و در خانه ام تبلور می یابد؛ اما درباره این که گفته می شود نوع پوشش امثال من با قوانین لاییک در تضاد است، باید بگویم که سیستم لاییک، در کتاب «تعلیمات شهروندی» دوره ابتدایی، به عنوان نظامی تعریف می شود که در آن، دولت در امور دینی و دینداران، دخالتی نمی کند. دولت در امور مربوط به هستی من که فوق قلمرو اوست، دارای حق دخالت نمی باشد. این، یکی از حقوق من است که مربوط به نحوه زندگی ام می شود؛ حقی است که با هستی ام ارتباط دارد و حقی است که با فرامین الهی مرتبط است. در این مورد، نه فرزندم می تواند دخالت کند، نه همسایه ام و نه دوستم. دولت لاییک، حق ندارد در نحوه دینداری من که اعتقاد مرا تشکیل می دهد، دخالت کند. این برخورد، با معیارهای لاییک در تضاد است.

 

آیا اگر همین ممنوعیت در سیاست هم مانع شما نمی شد، وارد عرصه سیاست می شدید؟

نخست وزیر ترکیه، به من پیشنهاد کرد که وارد کارهای سیاسی شوم و این چهارمین بار بود که چنین پیشنهادی می کرد. من به او گفتم: «آقای اردوغان! من حجاب را انتخاب کردم و سرم را پوشاندم و هیچ وقت هم حجاب را کنار نخواهم گذاشت و به همین خاطر، هیچ وقت وارد سیاست نخواهم شد؛ زیرا حجاب برای من، از هر پست و مقامی و هر وزارت خانه ای یا مشاورت نخست وزیری، باارزش تر است». البته حجاب، تنها دلیل خودداری من از ورود به عرصه سیاست نیست و دلیل دیگر این است که من نام خانوادگی جمیل مریچ را بر خود دارم و فکر نمی کنم این حق را داشته باشم که نام خانوادگی پدرم را وارد عرصه سیاست کنم. گذشته از اینها، من هنگام تدریس جامعه شناسی، همیشه به دانشجویانم، چنین می گفتم: «شما در قبال تمامیت یک کاخ بسیار عظیم و بزرگ، مسئولیت دارید. مبادا خودتان را در یکی از اتاق های این کاخ محبوس کنید» و سرانجام این که من اساساً خودم را فردی مناسب با فعالیت های سیاسی نمی بینم. من دوست دارم اندیشه ام را همان طور که هست – بی آن که خود را محصور در نظام های حزبی کنم – با دیگران در میان بگذارم. این را آزادی بزرگی می دانم و همیشه دوست داشته ام که ندای حق و حقیقت باشم.

 

منبع: سایت باشگاه اندیشه

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار