به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )در یک خانواده بسیار مومن کاتولیک بزرگ شدم. والدینم ما را جوری بار آوردند که هر یکشنبه به کلیسا میرفتیم و همه اعمال اعیاد و مناسبتهای مذهبی را بجا میآوردیم. به یک مدرسه کاتولیک رفتم و بنابراین به خوبی با آیین مذهبم آشنا شدم، میتوانم بگویم که وقتی بزرگ شدم با وجود این که چیزهای زیادی درباره مذهبم میدانستم، اما هرگز عمیقاً درباره چرایی و حکمت انجام آنها نیاندیشیده بودم. با اتمام دبیرستان و ورود به دانشگاه، زمزمههایی از تفکر و پرسش درباره مذهبم در من جوشیدن گرفت. شاید حسی از طغیان و سرکشی با آغاز جوانی و استقلال فردی در وجود همه باشد اما قطعا این حس حقیقت خواهی در وجود من چیزی فراتر از این بود. بخاطر حضور در مدارس کاتولیک فرصتی پیش نیامده بود تا با دوستان مسلمان آشنا شوم اما با ورود به دانشگاه این ممکن شد.
برای اولین بار در زندگیم فرصتی پیش آمد تا به این پرسشها فکر کنم؛ اگر نباید بتها را پرستش کنیم، پس چرا در کلیسا بسوی مجسمهها دعا میکنیم؟ اگر فقط باید پروردگا ر واحد را پرستش کنیم و او خالق همه چیز و توانا به امورست ؟ چرا مریم مقدس و قدیسان را نیز میپرستیم؟ و اگر خداوند ابدی و جاودان هست، آیا میتوان گفت که خدا مرده است؟ قطعا در آن زمان سوالاتی داشتم واقعاً بی پاسخ، شروع به تحقیق نمودم، اگر مسیحیت اشتباه هست خب پس دیگر ادیان هم چندخدایی و شرکآمیز هستند. در عین حال قصد نداشتم این موضوع زیاد درگیرم کند، و واقعا هرگز راه حلی توحیدی هم پیدا نکردم.
بنابراین شروع به تفکر درباره مسائل تثلیثی کردم و با سوالات زیادی مواجه شدم. فهمیدم که خیلی از ابهامات بعدها به مسیحیت اولیه وارد شده و مسیحیت ناب واقعا یکتاپرست است،و بعدها به چیزی که امروز با آن مواجهایم تغییر شکل داده است.درآن زمان درباره دین با برخی از مسلمانان بحث و گفتگو کردم، صادقانه باید بگویم وقتی به مدرسه رفتم، درباره دین اسلام چیزی نمیدانستم. کلیشههایی از این دست در ذهنم بود که؛ اسلام مروج تروریسم و خشونت است، مسلمانان دیگران را به زور شمشیر به دین خود میآورند، تساهل و مدارا ندارند و هرکس را که موافق عقیدهشان نباشد میکشند و خیلی از این تفکرات سطحی دیگر. اما هرچه بیشتر در مورد اسلام جستجو کردم، بیشتر خودم را مجذوب آن یافتم، اساسا به این خاطر که آنها به یک خدای واحدو ازلی ایمان دارند.
با شروع تحصیل در رشته مطالعات مذهبی، جایی که واقعا میتوانستم با یک دیدگاه علمی بیطرفانه به اسلام نگاه کنم، دوباره در وجودم نوعی گرایش به اسلام را یافتم. بخاطر اینکه اسلام دینیست خردپذیر و میتواند نقطه تلاقی خرد و اعتقاد باشد. اسلام از شما نمیخواهد که عقیدهای را بدون پرسش پذیرا شوید. و وقتی مجدداً به قرآن مراجعه کردم دوباره با همین حقیقت روبه رو شدم که؛ پروردگار بندگانش را به سوال کردن و تعمق در امور فرمان داده، مسئلهای که با آن در انجیل روبه رو نشدم و این چیزی بود که برایم بسیار جذاب بود. اما هنوز نمیتوانستم اسلام را بعنوان دین خودم بپذیرم مگر تا زمانی که کاملا مطمئن شدم.
به نزد خواهرم بزرگترم رفتم تا برای اولین بار بعد از چندین سال دوری، با او زندگی کنم.به یاد میآورم که نیمههای رمضان بود و من هنوز در جستجوی اسلام بودم، سحرگاه از آشپزخانه صداهایی شنیدم با تعجب خواهرم را دیدم و فهمیدم که قصد دارد روزه بگیرد، آنوقت بود که متوجه شدم من و خواهرم هر چند در این سالها دور از یکدیگر در شهرهایی دیگر زندگی میکردیم و گفتگویی درباره اسلام نداشتیم، اما هر دو همزمان در جستجوی اسلام بودهایم، این بود که احساس کردم برای پذیرش اسلام راحت ترم. بالاخره بعد از ماهها تحقیق مجدد، من و خواهرم شهادتین را جاری کردیم. از آن زمان به بعد، زندگیم تغییر کرده و به طور چشمگیری بهتر شده است.