تاریخ انتشار :

 دارالحکمه دیربورن

داستان یک امام جمعه در میشیگان

قرار نبود به نزدیکی مرکز اسلامی بیایند. مجوز تجمع‌شان برای محوطه روبروی کتابخانه عمومی شهر صادر شده بود. بنا بر قوانین میشیگان، اجازه حمل اسلحه هم داشتند. عنوانش بود تجمعی مسلحانه علیه ‘اسلام افراطی’.

همزمان رئیس پلیس و شهردار دیربورن به امام الهی اطمینان داده بودند که این هفته برای حفظ امنیت مراسم نماز جمعه ماموران ویژه خود را در اطراف مرکز اسلامی مستقر می‌کنند.

وقتی به دارالحکمه رسیدم، هنوز هیچ خودرویی در محوطه پارکینگ دیده نمی‌شد.

علی آقا، خادم مرکز، همان طور که با چند خادم زن مرکز به عربی سخن می‌گفت، با لهجه اصفهانی تعارف کرد که گشتی در مرکز اسلامی بزنیم.

 

مدرسه زبان فارسی و عربی در طبقه دوم بود. مهد کودک و کتابخانه هم همانجا بودند. در طبقه اول نمازخانه قرار داشت و پشت آن یک سالن اجتماعات نسبتا بزرگ بود که خیلی شبیه سالن‌های نیایش کلیساها بود.

علی آقا که احتمالا به این پرسش بارها پاسخ داده بود تایید کرد که ساختمان دارالحکمه دیربورن در حقیقت کلیسایی متروکه بوده و بیست سال پیش طی مزایده‌ای توسط موسسان مرکز اسلامی خریداری شده است.

این تغییر کاربری مرا به یاد مسجد اموی دمشق انداخت. بنای مسجد اموی هم پیش‌تر یک کلیسای مهم بوده است.

اما در شهری که گفته می‌شود نیمی از جمعیت آن مسلمانند تغییر کاربری یک کلیسا به مسجد نباید خیلی عجیب و غریب به نظر برسد.

به ویژه که اکثریت نمازگزاران پشت سر امام الهی هم تبارشان به بلاد شام باز می‌گشت.

آن طور که محمدعلی الهی می‌گوید سابقه مهاجرت لبنانی‌ها، سوری‌ها و فلسطینی‌ها به دیترویت به صد سال پیش باز می‌گردد.

“لبنانی‌ها گویا ابتدا برای فرار از مصائب جنگ جهانی اول به اینجا آمدند اما بعدها رونق گرفتن صنعت خودروسازی در دیترویت که زادگاه فورد است باعث جذب بیشتر مهاجران لبنانی، فلسطینی و اردنی شد. جنگ خلیج فارس هم موجی از شیعیان عراق را به اینجا کشاند و در دهه‌های اخیر هم شیعیان پاکستانی و یمنی به گوناگونی جمعیت مسلمانان میشیگان افزوده‌اند.”

محمدعلی الهی بیست و سه سال پیش به آمریکا مهاجرت کرد. خودش می‌گوید میل به مهاجرت از کودکی با او همراه بوده است.

“از همان ابتدا شهرهای بزرگ برایم جذاب بود. دوازده ساله بودم که تصمیم گرفتم برای تحصیل در حوزه از اشن (از توابع نجف‌آباد) به اصفهان بروم. بعد از تحصیل در مدرسه ملاعبدالله اصفهان، حجره‌ای در مدرسه سپهسالار در مجاورت مدرسه مروی تهران گرفتم. یکی از طلبه‌هایی که در اصفهان با من هم مدرسه بود بعدها گفت ‘تو از همان ابتدا حرف از مهاجرت می‌زدی. در راهروهای حوزه که صدا در آنها می‌پیچید، بلندبلند از رویاهایت برای سفر به قاهره و هندوستان حرف میزدی’. خب آن روزها تصور آمدن به آمریکا و دنیای غرب برای یک طلبه نوجوان خیلی دور از ذهن بود. در آن ایام که تنها ۱۳-۱۴ سال داشتم، قاهره و هندوستان منتهای جغرافیایی بود که من می‌توانستم به آن فکر کنم. اما میل به کشف جاهای بزرگ همیشه با من بود.”

صحن مسجد کم‌کم پر می‌شد. زنها در صفوف عقب پشت مردان نشسته بودند. محمدعلی الهی خطبه‌های خود را ابتدا به عربی و سپس به انگلیسی ایراد کرد. سخنانش با توجه به ایام ماه محرم با اهمیت واقعه کربلا و مراسم عاشورا شروع شد و در انتها به اهمیت اتحاد میان جامعه مسلمانان مقیم آمریکا ختم شد.

بعد از نماز، تصمیم گرفتیم برای ناهار به رستورانی عربی برویم. خودروها یکی پس از دیگری از پارکینگ مرکز اسلامی خارج می‌شدند. با خلوت شدن خیابان‌های اطراف دارالحکمه، خودروهای پلیس هم منطقه را یکی‌یکی ترک می‌کردند. آخرین آنها یک فورد موستانگ سیاه بود که پیش پای ما محوطه را ترک کرد.

“هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ قدمت، جامعه مسلمانان میشیگان به حدی از درهم‌آمیختگی با جامعه آمریکا رسیده که شما وقتی در دیربورن قدم می‌زنید کمتر احساس ‘غربت’ می‌کنید. به همین نسبت هم جوامع دیگر این ایالت و مسئولان آن درک بهتری از اسلام دارند. هرچند هنوز تا ‘تفاهم کامل’ راه زیادی مانده. مانند همین تظاهرات مسلحانه که در اینجا و بیست شهر دیگر آمریکا قرار بوده برگزار شود و کج فهمی‌هایی که همچنان وجود دارد. مثلا امسال تصمیم گرفتیم به علت اعمال وحشیانه داعش در عراق و سوریه، از سوگواری ظهر عاشورا در خیابان پرهیز کنیم و مراسم را به داخل مرکز اسلامی محدود کنیم. نگرانیم که سراپا مشکی پوشیدن عزاداران که شبیه پوشش جلادان داعش است مردمی که از مراسم عاشورا اطلاعی ندارند را به بیم و هراس وادارد.”

امام الهی پیش از مهاجرت به آمریکا سمت‌های مختلفی در ایران داشته است. طلبگی را از ۱۲ سالگی در اصفهان شروع کرده. در دوران انقلاب ۵۷ در تهران واعظی جوان بوده و چند ماه هم به علت سخنرانی‌های تندش در مساجد نارمک و وحیدیه تهران، به زندان اوین رفته است. بعد از انقلاب، او به حکم دفتر آیت‌الله خمینی، بنیانگذار انقلاب اسلامی، مسئول انجمن اسلامی نیروی دریایی شده و در جریان جنگ ایران و عراق در آبادان مجروح شده بوده است.

“بعد از جنگ و یکسالی که برای آموختن زبان انگلیسی به لندن رفته بودم، در تهران مسئول راه‌اندازی مرکز پژوهش‌ها و اسناد بنیاد شهید شدم. همزمان به تحریریه تهران تایمز پیوستم. در تهران تایمز یک روز دعوت‌نامه‌ای از کنفرانس ادیان جهانی دریافت کردیم. محل برگزاری کنفرانس سانفرانسیسکو بود. همکاران در تهران تایمز می‌گفتند این نامه ارزشی ندارد چون اصولا ویزایی برای رفتن به آمریکا صادر نخواهد شد. اما من گفتم ضرری هم ندارد… بعد از یک بار مهر قرمز زدن و مخالفت با درخواست ویزا، بالاخره ویزای من صادر شد. در خلال همان سفر و به لطف بلیتی که اجازه سفر نامحدود به شهرهای مختلف آمریکا را می‌داد، به واشنگتن، نیویورک، لس‌انجلس و چند شهر دیگر که جوامع بزرگ مسلمان در آنها تشکیل شده بود سفر کردم. به دیترویت که آمدم، در مرکز اسلامی این شهر گفتند به دنبال استخدام یک طلبه جوان مسلط به زبان انگلیسی هستند. همین شد مقدمه مهاجرت من به آمریکا.”

“می‌دانم مهاجرت یک روحانی به آمریکا برای خیلی‌ها عجیب و حتی ناخوشایند است. هم در ایران و هم در آمریکا بسیاری با تردید به من نگاه می‌کنند. در یکی از سفرها به ایران شنیدم که یکی از روحانیون گفته بود ‘مگر می‌شود به راحتی در آمریکا منبر رفت و حضور داشت بدون این که به دستگاه امنیتی و اطلاعاتی آنجا مرتبط بود’. البته جواب هم شنیده بود که اگر چنین بود دستگاه اطلاعاتی ایران به همین راحتی به من اجازه رفت و آمد نمی‌داد. اینجا هم برای مدت‌ها زیر فشار بودم. خاطرم هست که یک بار یکی از ماموران اداره مهاجرت در خلال مصاحبه‌ای تلویحا پرسید ‘آیا من ماموریت دارم که مسلمانان آمریکا را برای قیام علیه دولت این کشور بسیج کنم.’ خندیدم و گفتم شما مرا خیلی دست بالا گرفته‌اید… خلاصه که به قول دکتر شریعتی شده‌ایم شیعه افراطی در عربستان و وهابی تندرو در ایران. این طرف ما را مامور ایران و حزب‌الله خطاب می‌کنند و آن طرف هم دست نشانده سیا و اف.بی.آی.”

اگر چنین وضعیتی را بتوان “مهاجرت به برزخ” نامید، عکس‌های یادگاری امام الهی مهر تاییدی بر آن خواهد زد. در آلبوم خاطرات او از عکس جوانی‌اش که همراه چند طلبه دیگر در بالکن معروف حسینیه جماران کنار آیت‌الله خمینی دیده می‌شود موجود است تا عکسی که او را در حال دست دادن با بیل کلینتون، رئیس جمهوری اسبق آمریکا نشان می‌دهد. او هم با باراک اوباما و جرج دبلیو بوش عکس دارد و هم در کنار آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران و حسن روحانی، رئیس جمهوری فعلی این کشور دیده می‌شود.

با وجود این وضعیت برزخ‌وار، امام الهی از زندگی در آمریکا راضی است و می‌گوید احتمالا مابقی عمرش را در همین کشور سپری خواهد کرد.

“آمریکا و اصولا جامعه غربی فواید فراوانی دارد. در حقیقت، فواید آن بیشتر از مضراتش است. اینجا من آزادی بیان دارم. با این که بارها در انتقاد از جرج بوش و حمله به عراق سخنرانی کرده‌ام و همیشه مواضع تندی علیه اسراییل داشته‌ام، اما ظرف بیست و سه سال گذشته حتی یک بار هم رسما از سوی اف.بی.آی مواخذه نشده‌ام. اگر چه در فردوگاه بارها کنار کشیده شدم و سوالات مختلفی را در هنگام مراجعت به آمریکا از من پرسیده‌اند و حتی یک بار لپ‌تاپ‌ام را گرفتند اما تا به امروز کسی رسما مرا بازخواست نکرده.”

اکثر نمازگزاران دارالحکمه از شیعیان عراقی، سوری و لبنانی بودند

محمدعلی الهی که به رسم جوامع عربی به علت امام‌جمعه بودنش و فعالیت در کسوت روحانی ارشد دارالحکمه دیربورن “امام” خطابش می‌کنند، می‌گوید در چمدانش همان چیزهایی را می‌گذارد که در طی مهاجرت‌های مختلف و زندگی در جوامع گوناگون آموخته؛ این که “در دیدگاهش گشایشی روی داده و دیدش نسبت به جوامع دیگر وسیع‌تر شده”؛ این که “دنیا بزرگ‌تر از این حرفهاست”؛ این که “باید باز بود و امکان گفت‌وگو در همه زمینه‌ها را فراهم کرد” و در یک کلام این که او حالا “درکی بهتر و تحملی بیشتری نسبت به تفاوت آدم‌ها” پیدا کرده است.

بعد از گفتگو با امام الهی به محله معروف عرب‌نشین شهر رفتم. به خیابان وارن غربی. به غیر از فرم شهرسازی که گوشزد می‌کرد هنوز در آمریکا هستم، همه چیز مرا به یاد دمشق و بیروت می‌انداخت؛ شیرینی فروشی شتیلا، کباب فروشی‌های متعدد و قهوه‌خانه‌هایی که می‌شد در داخل آنها قلیان کشید. اینها در کنار جمعیت اکثریتی عرب‌تباران در دیربورن مشخصاتی به وجود آورده که به راحتی می‌توان آن را پایتخت مسلمانان قاره آمریکا نامید.

با وجود این، بارزترین مشخصه دیربورن برای من این بود که در چهره زنان محجبه نشانی از ‘غریبگی و ترس از نگاه‌های قضاوت آمیز’ دیده نمی‌شد. اینجا ‘محله امنی’ برای آنها بود

منبع: سایت مرکز اسلامی شمال کالیفرنیا

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار