به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) اصل ماجرا به یک تیم شانزدهنفره آفریقایی بازمیگردد که بهخاطر بیشتر دانستن از اسلام، راهی ایران شده و دور تمام برنامههای زندگی در کشور خودشان را خط کشیدهاند. آنها همه اماواگرها را پشتسر گذاشتهاند تا با آمدنشان به ایران، دنبال یک عبارت مقدس بروند. تشنهاند و عطش دانستن از اسلام را دارند. اسلام را شیرین و جاندار ادا میکنند؛ آنقدر که هیچ شک و شبههای برای ایمان آوردنشان به این دین نمیماند.
در همین مدت کوتاهی که از حضور این تیم آفریقایی در ایران میگذرد، چند نفری از آنها شیعه و مسلمان شدهاند. آنها با این تصمیم جسورانه خود ثابت کردهاند که همهچیز به بودن درکنار خانواده و داشتن زندگی آرام ختم نمیشود. گاهی باورها و اعتقادات بر هر چیز دیگری پیشی میگیرد. لازم است فرمان زندگیات را بهسمتی بچرخانی که تو را به ارزشمندترین داشتههایت برساند.
این طلبههای جوان آفریقایی که بین ۱۸ تا ۲۵سال دارند، برای آشنایی با ایران و آموختن معارف اسلامی، از کشورهای کنگو، گینه، تانزانیا، موریتانی و موزامبیک به کشور ما آمدهاند. آنها که در مرکز بینالمللی علوم و معارف اسلامی قشم مشغول تحصیل هستند، در یک سفر زیارتی به مشهد، چند روزی را میهمان کانون جوادالائمهاند. این جوانهای تازهمسلمان، قرار است دست پر به کشورشان بازگردند؛ یک مبلّغ تماموعیار برای گفتن از اسلام و ایران.
تصور اشتباه از اسلام
میگویند تصویری که مردمان آفریقا از اسلام و ایران دارند، وحشتناک و دور از باور است؛ به همین خاطر خیلی خانوادهها حاضر نیستند به ایران سفر کنند و به فرزندانشان هم این اجازه را نمیدهند. دلیل آن را هم به انعکاس اخبار نادرست از این کشور ربط میدهند.
فارسی را بریدهبریده حرف میزنند اما مقصودشان را کامل میرسانند. یعقوب تراوه از کشور گینه، مسعود مکومبی از تانزانیا، موسی عبدالفاتح از موریتانی و سیلوانا از موزامبیک. همهوهمه باورشان درباره این آیین، فرق کرده است و میدانند که ایران، مردمانی مهربان و دوستداشتنی دارد.
«پیرنیا» و «فلاحتی» از جامعهالمصطفیالعالمیه اعضای این تیم را همراهی میکنند. بهگفته آنها، این جوانان استعداد خوبی در فراگیری زبان فارسی دارند و آن را در کمتر از سه ماه آموختهاند.
دعا خواندن را دوست داریم
قرار است پنجشنبهشب همگی برای دعای کمیل، حرم باشند. وقتی حرف از حرم و امامرضا(ع) میشود، اشتیاق و شعف توی چشمهایشان میدود و برق میزند. درخشش این برق در چهرههای تیره، تماشاییتر به نظر میرسد. دوباره همان عبارت را تکرار میکنند: «دوست داریم دعا بخوانیم و گریه کنیم.» از اول تا آخر گفتوگو همینطور بیتکلف و صادقانه از امام و خلوتشان با او حرف میزنند.
مادرم طردم کرد
سجاد کلونجی بیستساله است. او در همین مدت کوتاهی که از آمدنش به ایران میگذرد، اسلام آورده است؛ هرچند این روزها از طرف خانواده طرد شده است. میگوید: پدرم از دنیا رفته و مادرم با اسلام مخالف است. وقتی موضوع اسلام آوردن من را فهمید، بهشدت عصبانی شد، حتی طردم کرد و گفت که دیگر به کشورم برنگردم.
سجاد که تا چند ماه قبل مسیحی بوده است، تعریف میکند: قبل از اینکه به ایران بیایم، بهدنبال دانستن از اسلام بودم. مسائلی بود که در اسلام باعث شگفتی من شده بود. اینکه در اسلام برعکس دیگر دینها بدون هرگونه واسطهای میتوانی با خدا رابطه برقرار کنی. اینکه در اسلام بهروشنی به نظافت و پاکی تأکید شده است و این موضوع زیبایی است. اینکه نوع بشر در این دین، سیاه باشد یا سفید، ثروتمند باشد یا فقیر و… از هر جنسی که باشد، همه با هم در برابر خدا یکسان هستند و هیچ تبعیضی وجود ندارد. همچنین محبتی که بین افراد مسلمان به آن تأکید شده است.
برای اسلام آوردن مصمم هستم
از زمانی که به ایران آمدهام، برای بیشتر دانستن از این دین مصممتر شدهام. اینجا فهمیدم ویژگیهای خیلی جالبی در ائمه(ع) ما وجود دارد. ویژگیهایی چون فداکاری، ایثار و مهمتر از همه اینکه دین اسلام، دینی جهانی و بهروز است. حالا دوست دارم آرامشی را که از اسلام به من رسیده است، برای کشورم سوغات ببرم. مهمترین چیزی که از اسلام به من رسیده است، آرامش درونی است. وقتی مسلمانان در صفوف واحد به نماز میایستند، آرامش و طمأنینهای به من دست میدهد که دوست دارم آن را برای مردم شهر و کشورم همراه ببرم. میخواهم به آنها نشان دهم که اسلام برخلاف باور آنها دین خوبیهاست.
خدا را شاکریم
سجاد صحبتش را این طور پایان میدهد: دیگر نگران آینده و موقعیتهای آن نیستم. میدانم که خداوند بر گذشته و آینده من عالم است. مهربان است و بیشتر از وسعت و تواناییام از من کار نمیخواهد و حمایتم میکند. هر روز خداوند را شکر میکنم که مرا به دین اسلام هدایت کرده است. میخواهم تا جایی که در توانم هست، مبلّغ این دین درکشورم باشم. همانجا که نگاهشان به اسلام و ایران خیلی متفاوت با چیزی است که ما در این کشور دیدیم.
بقیه بچهها با لبخند، حرفهای سجاد را دنبال میکنند. یکی از آنها میگوید: ما وقتی این مسلمانی را قدر خواهیم دانست که مبلغان خوبی برای آن در کشورمان باشیم، از همینرو برای برگشت به آفریقا و انجام رسالتمان لحظهشماری میکنیم.
میزبانان این گروه در کانون جوادالائمه(ع) از آنها میخواهند که برای رفتن به حرم امامرضا(ع) و بهره بردن از فیوض دعای کمیل مهیا شوند و ما به قرآنی فکر میکنیم که سجاد و یعقوب و مسعود به آن ایمان آوردهاند. به کتابی که از صفحهصفحهاش برکت میبارد. بعضی کتابها عجیب مبارکند.
منبع: شهر آرا