به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) گروهی از مستشرقان غربی که نتوانستهاند یا نخواستهاند ـ وحیانی بودن معارف قرآن و الهی بودن منشا و مصدر آن را درک کنند، در مواجهه با انبوه معارف قرآن جامعیت آن در همه ابعاد فلسفی، عقیدتی، عرفانی، اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، تربیتی، سیاسی و برتر بودن فهم آنها از سطح دانش و عقل بشر عادی ـ آن هم در جزیره العرب عقب مانده توسط یک انسان امّی و درس نخوانده ـ به ناچار نظریه «نبوغ» را برگزیده و حضرت محمد(ص) را یک نابغه بزرگ بلکه بزرگترین نابغه تاریخ بشر دانستهاند که توانسته است بدون استمداد از وحی آسمانی، دومین دین بزرگ جهان را طراحی و تاسیس کند و همه نیازمندیهای امت و گروندگانش را در عقیده و قانون تامین نماید.
جمعی از این مستشرقان به صورت طبیعی در پژوهشها و مطالعات خویش واقعا به این نتیجه رسیدهاند، زیرا دسترسی به منابع بیشتر و شخصیتهای علمی مسلمان نداشتهاند، و لذا آثار و قلم و بیان آنها لحن جانبدارانه و تجلیل و احیانا نقدی محترمانه بر نظریه وحیانی بودن قرآن دارد.
اما قطعا همه مدعیان نبوغ، دارای این بساطت و صداقت کم آگاهانه نیستند، و جمعی از آنان حتی پس از مشاهده یقینی برتری قرآن بر همه کتابهای آسمانی موجود و معجزه بودن پدیده قرآن در عصر توسط یک انسان امی و مشاهده بطلان و خرافه بودن تورات و انجیل کنونی و عدم مشروعیت آنها باز هم بر حقانیت عهدین موجود و غیر الهی بودن قرآن اصرار ورزیده و در هر جا به هر بهانه برای اثبات نبوغ پیامبر اکرم(ص) و بشری بودن مصدر قرآن به استدلال و احیانا مطالعات و گاه ایراد تهمتها پرداختهاند.
نقد کلی نظریه نبوغ
مستشرقان سدههای اخیر و مخالفان و منکران نبوت پیامبر اسلام(ص) در قرنهای اولیه اسلام هیچ کدام تا کنون دلیلی خاص را بر انکار نبوت و عدم امکان وحیانی بودن آیات قرآن ارائه نکردهاند، تا این ادعا از مرحله «تئوری و فرضیه احتمالی محض» به مرحله «نظریه علمی مستند به شواهد و دلایل» برسد و ما بتوانیم به نقد و ارزیابی آن دلایل بپردازیم. و این پدیده رفتاری منکران نبوت آن حضرت از شگفتیهای تاریخ علم است، زیرا همه آنان بر ادعایی اصرار ورزیدهاند که هیچ دلیل قاطعی بر اثبات آن ارائه ندادهاند، زیرا آنان که نزول وحی الهی را بر پیامبر پیشین چون حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) پذیرفتهاند، چگونه میتوانند امکان نزول وحی را بر حضرت محمد(ص) انکار کنند؟
آری! آنان علاوه بر طرح احتمالات و توجیهات متعدد، فقط نوشتهاند اشکالهایی را به نظر خویش ـ نسبت به معارف و ادبیات قرآن مطرح کنند، و شاید همین را بتوان تنها دلیل آنان بر عدم وحیانی بودن قرآن شمرد.
اما با توجه به پاسخ علما و مفسران و قرآن شناسان بزرگ اسلامی به همه آن شبهات در کتابهای خویش ـ که مهمترین آنها در فصلهای آینده ارائه خواهد شد ـ دیگر دلیلی برای ادعای آنان بر عدم وحیانی بودن قرآن وجود نخواهد داشت.
محمد امین نامی آشنا برای جزیره العرب بود، صداقت و راست گویی آن حضرت آن قدر در حد عالی بود که مشرکان قریش وی را «محمد امین» لقب دادند، تا حدی که وقتی آغازین دعوت خویش را به جمع بزرگان قریش اعلام کرد و پرسید: «آیا تاکنون از من دروغی شنیدهاید؟» پاسخ دادند: خیر، آن چنان به صداقت و راستگوییات اعتقاد داریم که اگر در روز ادعا کنی که شب است، تصدیقت خواهیم کرد.
حتی یوسف حداد نویسنده متعصب مسیحی که کتاب القرآن و الکتاب را در جهت رد نبوت حضرت نوشته است، در همان کتاب بر اعتراف بزرگان قریش به راست گویی آن حضرت تصریح کرده است.
کسی که روح لطیف و پاکش در طول چهل سال زندگی در فضای آلوده جزیره العرب اراده جازم خود را بر راستگویی و پرهیز از دروغ اثبات کرده است و حال این که به صورت طبیعی منافع مادی در بسیاری از صحنهها و حالات جاذبه خلاف گویی را در زندگی وی داشتهاند، چگونه قابل توجیه است که پس از رسیدن به سن کمال و خود ساختگی تصمیم به گفتن صدها دروغ بزرگ و خلاف گویی روز مره و تهمت و افترا بستن هزاران آیه را به خدا تا آخر عمرش بگیرد؟ این برچسب آلوده با آن پیشینه پاکیزه ممتد زندگی وی اصلا سازگار نیست.
علاوه بر این که التزام آن حضرت در تمام عمر و تا لحظه ارتحال به کلیه ضوابط انسانی و فضائل اخلاقی نمیتواند با آنی پروایی ادعایی بزرگ و آن همه افتراها و فریبها سازگار باشد.
افزون بر این که مدعیان دروغین که به هوس جاه و جلال و ثروت و لذت از مطامع دنیوی ادعای منصبی میکنند. تا وقتی ادامه میدهند که تامین هواهای نفسانی و لذت دنیوی را به همراه داشته باشد، ولی آن گاه که اسرار خویش را بر ادعا منجر به تحمل ناملایمات و محرومیتها و شکنجه ببینند، دست از ادعای خویش بر میدارند.
اما چگونه و بر چه اساسی پیامبر بزرگوار اسلام سیزده سال اول بعثت خویش را مواجه با انبوه مشکلات و ناسزا و تحقیر و استهزا و مجروح شدن و تبعید و انزوای سه ساله خود و همه بستگان را دید، تا جایی که خاکستر و امعاء و احشای معده گوسفند را هنگام نماز بر چهره مبارکش یا منزلش پرتاب کردند، سپس دخترش مظلومانه صورت حضرت را با آب میشست و بر مظلومیت پدر میگریست، حضرت او را دل داری میداد که راه خدا و حقیقت پیروز خواهد شد.
مردم معاصرش کودکان و نوجوانان خویش را وادار به فحش و ناسزا و استهزا و تعقیب وی وامی دارند، آن حضرت از آنها فرار کرده و به باغی پناه میبرد، اما در آن شرایط به جای تغییر دعوت، دست به دعا بلند میکند و با خدای خود مناجات و تجدید عهد مینماید.
حامیانش و کشته شدن برخی از عزیزترین یاران وفادار و مهاجرت جمعی از خویشانش را میبیند و در پایان شاهد طرح وحشتزای ترور آن حضرت با مشارکت چهل قبیله عرب میباشد، اما نه تنها ذرهای تردید در دعوت الهی خویش در او پدید نمیآید، بلکه آن گاه که بزرگان عرب نزد عمویش ابوطالب آمده و اعلام آمادگی تامین همه نیازمندیها و لذتهای دنیوی اعم از زیباترین دختران و ثروت بسیار و پادشاهی عرب را به آن حضرت پیشنهاد میکنند تا دست از دعوت پرمشقت نبوت خویش بردارد قهرمانه و با قامتی راست و یک دنیا صلابت آن سخن طلایی تاریخی را صلا در داد که: «یا عماه لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی یساری علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره الله او اهلک فیه ماترکته». عمو جان! اگر خورشید در کف راست و ماه را در کف چپ من قرار داده و ثروت و پادشاهی کل کره زمین را به من واگذار کنند، من دست از دعوت الهی خویش برنمیدارم!
این همه فداکاری و قربانی کردن تمام لذتها و امکانات دنیوی را در قربان گاه عقیده و دین جز با وجود یک اعتقاد عمیق و ایمان مستحکم به حقانیت دعوت امکان تحقق ندارد.
معمولا انسانهای نابغه که دارای ادراکات فوق العاده هستند، از آغاز کودکی نبوغ فکری آنها به تدریج بروز میکند، در دوران کودکی سخنان هوشمندانه و حکیمانهای میگویند که در سطح بزرگ سالان و فرهیختگان است، و در جوانی اظهارات و اکتشافات فوق العاده آنان زبانزده خاص و عام میشود، و در سن کمال بین سی تا پنجاه سالگی به عنوان یک نابغه و حکیم درخشندگی دارند، این سیر صعودی از کودکی تا پیری هم چنان در حال اوج گیری است.
اما زندگی چهل ساله قبل از بعثت حضرت محمد(ص) دارای هیچ گونه نبوغ و اکتشاف و اظهارات خارق العاده و گزارشهایی گرچه مختصر از تاریخ امتهای گذشته و پیش بنی حوادی آینده و تبیینی ـ گر چه مختصر ـ از جهان بینی فلسفی و هستی شناسی و نیز پیشنهاد قوانین حیات اجتماعی و گفتاری ادیبان در حد اعلی و سرودن اشعاری گرچه کوتاه نبوده است. اما به مجرد نشستی برای مناجات با خدا در غار حراء انبوه این همه کمالات و توانمندیهای فوق بشری به روح و قلب پاکش سرازیر شده و همه این تجلیات در سخنان وی متجلی شد!
این تحول دفعی مبهوت کننده اصلا با تعریف« نبوغ» سازگار نیست، بلکه هر چه هست، اثر یک تصرف ملکوتی خدای عالمیان در روح یک انسان است که یک جا این همه توان مندیها و کمالات را به وی هدیه میکند، و این عنایت چیزی جز «بعثت» نیست.
نبوغ تعریف خاص و دارای حوزه محدودی است و هر کاری از نابغه ساخته نیست، زیرا «نبوغ» استعداد و تیز هوشی فوق العادهای است که دارنده آن میتواند مطالبی را که افراد دیگر پس از تحقیق و تفحص و تدبر و آزمایشهای متعدد میتوانند. به آنها دست یابند،او با سرعت بیشتر همه آن مراحل را طی کرده و «قدرت سرعت انتقال ذهن» آنها است. اما محدوده فهم و ادراکاتشان همان محدوده ادراکات بشری است و نوابغ را راهی به سوی ادراک معارف مافوق بشری نیست.
همه کاشفان و مخترعان و نوابغ تاریخ بشر مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، ادیسون، زکریای رازی، پاستور، بو علی سینا، کانت، دکارت و مانند آنها توانستند هر چه زودتر به مطالبی دست یابند که دیگران پس از زحمات و تحقیقات فراوان میتوانستند به آنها دست رسی پیدا کنند.
اما پیامبر اسلام(ص) آیات قرانی تلاوت کرده که در بردارنده مطالبی فوق دست رسی بشر بود؛ مانند: خبر از حوادث و تاریخ امتهای گذشته مانند قوم نوح و عاد و ثمود و زندگانی حضرت آدم و نوح و ابراهیم و سلیمان و یوسف و مریم و موسی و عیسی(ع) که اثری از آن مطالب در کتابهای تاریخ و زیست شناسی باقی نمانده بود. حتی گاه خبر از اعداد و ارقام آن حوادق داده؛ مدت ۳۰۹ سال خواب اصحاب کهف: «وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» و مانند پیشگویی از حوادث آینده که هیچ سندی بشری بر وقوع آنها حتی نزد هوشمندان نیز وجود نداشت، مثل پیروزی قریب الوقوع هفت یا هشت سال بعد رُم بر ایران « الم . غُلِبَتِ الرُّومُ . فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ . فِی بِضْعِ سِنِینَ ». و یا اخبار از واقعیتهای شگفتانگیز علمی عالم طبیعت که مقدمات درک آنها برای هوشمندان نیز فراهم نبود، مثل کشف امکان آسمان پیمایی با وسیله «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»، حرکت دورانی خورشید و ماه در فلک خود «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»، و مثل سیر مراحل رشد جنین در رحم مادر «ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ . ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
بر همین اساس که این گونه اطلاعات فراتر از فهم و درک و نبوغ بشری است، خداوند در بسیاری از این موارد به مومنان و مخالفان گوشزد میکند که این مطالب فقط از دستاوردهای عالم غیب است که بشر فقط از خداوند جان میتواند دریافت کند: الف) قصه حضرت یوسف(ع) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ»، «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ». ب) قصه حضرت نوح(ع) تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ، ج) قصه تولد حضرت مریم(ع) و کفالت وی توسط حضرت زکریا(ع) «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ»
سطح ادراکات و توان مندیهای حاصل از نبوغ سطح بشری است؛ به گونهای که قابلیت هماوردی توسط دیگر آحاد بشری میباشد، حتی اگر معاصرین یک نابغه نتوانند مانند توان مندیهای او را ارائه کنند، قطعا دانشمندان قرون پس از وی که در سیر تکامل تاریخ بشر فراتر از نوابغ پیشین خود رفتهاند توانایی دریافتهای علمی برتر از نوابغ پیشین را دارند. در عصر حاضر هم که گاه دانش آموزان و دانشجویان عادی آن قدر اطلاعات و توان مندیهای فراوانی از سیستم برق و دستگاههای آن دارند که ادیسون ۱% آنها را نداشته است. اما آیات قرآنی که پیامبر اسلامی(ص) در ۱۴۰۰ سال قبل ارائه کرده است دارای ویژگیها و برتریها و جلوههای اعجازی است که نه معاصرانش و نه دانشمندان و نوابغ این چهارده قرن نتوانستهاند با آن هماوردی کنند( جهت اطلاع بیشتر از جلوهها و ابعاد اعجاز قرآن به کتابهایی درباره اعجاز و علوم قرآنی مراجعه شود)
خداوند برای تنبه مخاطبان و مخالفان پیامبر اسلام(ص) دقیقا به همین عنصر اساسی و نشانه مهم الهی بودن مصدر قرآن تاکید کرده و برای اینکه که هر گونه شک و بهانهای را از آنان بگیرد با تمام صلابت«محمد» کرده و آنان را به هم آوردی دعوت کرده است.
در آغاز از آنان خواست که اگر واقعا احتمال میدهید که این آیات قرآن کاری بشری و ساخته شخص خود حضرت محمد(ص) و از مقدرات انسان است، شما هم یک کتاب مانند این قرآن و دارای همین ویژگیها و بررسیها بیاورید و برای انجام آن میتوانید تمام جن و انس را به همکاری دعوت کنید: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا».
پس از آن که خداوند آنها را از انجام این هماوردی سنگین عاجز دید، تخفیف داد و فرمود که اگر کافران این آیات قرآن را وحی از جانب خدا نمیدانند و ادعا میکنند که پیامبر اسلام(ص) به دروغ آنها را به خدا نسبت داده است و تدوین این آیاتف کاری بشری و از مقدورات انسان است، حداقل ۱۰ سوره مانند قرآن را بیاورند و برای همین کار اندک از هر کس نیز کمنک بگیرند: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».
سپس آن را به یک سوره تخفیف داد و از آنان خواست تا گواهانه را جهت داوری دعوت کنند: «وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ». اکئون که ۱۴۰۰ سال است از این تحدی بزرگ پیامبر اسلام(ص) میگذرد و با آن همه انبوه دشمنان سرسخت اسلام هنوز نتوانستهاند کتابی همچون قرآن تدوین و عرضه کنند، خود دلیل آشکار بر اعجاز و وحیانی بودن و الهی بودن قرآن است.
منبع: مستشرقان و قرآن، نقد و بررسی آؤای مستشرقان درباره قرآن