تاریخ انتشار :

تاریخ شفاهی / گفتگو با کارگردان مستند ادواردو

۴۸ساعت وقت دارید خاڪ ایتالیا را ترڪ ڪنید‌!

بعد‌ از‌ دسـتگیری‌ مـا را به عنوان جاسوس معرفی ڪردند‌، یعنی‌ روزی‌ ڪه‌ ما‌ را‌ دستگیر ڪردند رادیوی اسرائیل اسامی ما را خواند ڪه یڪ گروه خبرنگار ڪه در حقیقت جاسوساند و آمده‌اند ظاهر شاه را ترور ڪنند،توسط پلیس ایـتالیا دستگیر شدند‌ چون ظاهر شاه آن زمان رم بود.در صورتی ڪه اولین خبر واحد مرڪزی خبر فردای آن روز منتشر شد و در رسانه‌های ایران هم بازتابی نداشت.

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )این مطلب از آرشیو ماهنامه سوره مهر به همت گروه تحقیقات انجمن شهید ادواردو آنیلی استخراج و تابپ شده است. مصاحبه با سیاوش سرمدی، مصاحبه ڪننده مصطفی حریری،

سیاووش سرمدی متولد ۱۳۵۷ در تهران است. از آثار او میتوان به ساخت مستندهای ادواردو، امام موسی صدر، چمران به روایت دختر جبل عامل، هشتاد سال مقاومت، داوطلب مرگ، بال های گمشده، بهمن ماه ۸۸، بیست و هشتم ماه صفر، در جستجوی حقیقت
همچنین همکاری به عنوان دستیار کارگردان با جواد شمقدری و پرویز شیخ طادی، همکاری در نگارش فیلمنامه با رضا مقصودی و مهدی سجاده چی، همکاری به عنوان خبرنگار و نویسنده سینمایی با روزنامه سلام و فصلنامه نقد سینما
از جمله مسئولیت های سیاووش سرمدی نیز مدیریت سابق دفتر Press TV در بیروت محسوب می گردد.

چه شد که ادواردو‌ را به عنوان یک سـوژه انتخاب کردید؟

در یکی از روزهای سال ۷۲ در‌ روزنامه دوران امروز خبری‌ خواندم‌ راجع به خودکشی پسر رئیـس شرکت فیات، پیدا بـود کـه خبر از تلکس‌های خارجی گرفته شده و تولیدی نبود.توضیح داده شده بود که این آدم که تنها پسر خانواده بوده علیه‌ ثروت پدر و علیه سرمایه‌داری طغیان کرده.من از شخصیت این آدم خوشم آمد.اول هم فکر نـمی‌کردم مسلمان باشد.فکر می‌کردم جزو همین گروه‌های طرفدار محیط زیست و گروه‌های پانکی اروپا باشد‌ که‌ بر علیه سرمایه‌داری قیام می‌کنند و ایدئولوژی‌های خاص خودشان را دارند.برای اولین بار در زندگی‌ام این روزنامه را بریدم و چـسباندم یـک جایی،بعضی‌ها هستند که آرشیوی برای خبرهای مهم دارند‌ ولی‌ من اصلا ندارم.برای اولین بار این کار را کردم ولی نمی‌دانم چرا.آن وقت مرحوم اصغرزاده داشت سریال«خاک سرخ»را مونتاژ مـی‌کرد.بـا او مشورت کردم و ایشان‌ هم‌ گفت که موضوع جالبی است.تا این که یک هفته یا ده روز بعد،یک خبری در روزنامه کیهان چاپ شد که بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان ایتالیا بـود.مـبنی‌ بر‌ این‌ که او مسلمان و شیعه بوده‌ است‌ و صهیونیست‌ها‌ او را کشته‌اند.

موضوع برای من جالب‌تر شد.اول به دلیل این که این شخصیت مسلمان بوده و دوم برای این که‌ صهیونیسم‌ موضوع‌ مورد عـلاقه مـن اسـت و الان هم دارم روی‌ همین‌ موضوع کـار مـی‌کنم.هـمین شد که من با اصغرزاده مشورت کردم.گفت که این را من نمی‌سازم. چون‌که بحث‌ سیاسی‌ و این‌هاست‌ و من دنبال یک موضوع انـسانی مـی‌گردم.اگـر بتوانی موضوع انسانی‌ آن را پیدا کنی، من آن را می‌سازم.بـعد قـرار شد با روایت فتح مشورت کند و به من‌ گفت‌ که‌ روایت فتح قبول نکرده و طرح رد شد! ولی چرایش را دیگر‌ نـگفت‌.گـفتند مـا یک کارگردان معرفی می‌کنیم.گفتم که نه من خودم مـی‌خواهم بسازم بعد با آقای‌ کاسه‌ساز‌ مشورت‌ کردم و قرار شد کار را قبول کنند و ما تحقیقات را شروع کردیم‌ و بعد‌ از‌ سـه یـا چـهار ماه که تحقیقات تمام شد،ما به یک طرحی رسیدیم کـه‌ آنـ‌ را‌ فرستادیم برای شبکه سحر.ضمن این که آن طرح داشت مراحل تصویب را می‌گذراند‌ ما‌ مراحل تکمیلی را انـجام مـی‌دادیم کـه در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره‌)هم‌ تصویب‌ شد ولی با ملاحضات امـنیتی.اسـم طـرح را گذاشتند «گفتگوی اسلام و مسیحیت»یعنی اسمی‌ که‌ در شبکه سحر و تلویزیون مطرح شد و ما هـم هـمین اسـم از آلمان ویزا‌ گرفتیم‌.

شهیدادواردو آنیلی در نمار جمعه تهران
-Edoardo Agnelli

پس‌ مؤسسه تنظیم و نشر و شبکه سحر تهیه‌کننده شدند؟

بله پنجاه،پنجاه.

در ایـن مـدت چه اتفاقی افتاد؟دگیری‌های شما‌ در‌ این مدت چه بود؟

تصویب طرح که مدت طولانی وقت گـرفت،اصـلا مـستندسازی‌ در‌ تلویزیون‌ ما،مستندسازی به روز نیست. مثلا اگر شما الان یک طرحی راجع‌به جنگ آمریکا و عـراق‌ داشـته‌ باشی‌ و این را در تلویزیون مطرح کنی،ان شاء الله سال بعد اگر‌ به‌ نتیجه برسد،مـی‌توانی بـروی و بـسازی که آن زمان آن سوژه مستند عملا از بین رفته است‌.

یک‌ مشکلی که تلویزیون دارد این است کـه گـروه‌های خبری خاص خودش را‌ دارد‌.این‌ها هم کارمند صدا و سیما هستند.کاری‌ که‌ مـی‌کنند‌ کـار کـارمندی است. شما به عنوان بخش‌ خصوصی‌ اگر بخواهی برای تلویزیون کار ویژه ارائه بدهی،می‌افتی در آن چـرخه تـصویب‌ کـه‌ این عملا سوژه را از‌ بین‌ می‌برد.

تقریبا‌ ده‌ روز‌ بعد از مرگ ادواردو ڪار تقریبا‌ تـڪمیل‌ شـده بود و طرحش مشخص شده بود ولی ما تقریبا یڪ ماه از‌ سال‌ مرگ ادواردو گذشته بود،رفتیم ایتالیا‌.دقـیقا مـرحله تصویب بودجه‌ و تصویب‌ طرح‌۱۳ماه طول ڪشید‌.

جاهای‌ دیگری نبود ڪه بـشود سـریع این ڪار را انجام داد و وقفه نیفتند؟

همه جا‌ هـمین‌ بـود،مـثلا مؤسسه تنظیم و نشر‌ آثار‌ امام‌ (ره)ڪه تـشڪیلات‌ ڪـوچڪتری‌ از صدا و سیماست،عملا‌ بعد‌ از صدا و سیما نتیجه داد یعنی ما ایتالیا بودیم ڪه قـرارداد آن جـا بسته‌ شد‌.

شهید ادواردو آنیلی

شما در مورد سـاخت فـیلم به‌ مـلاحظات‌ امـنیتی اشـاره‌ ڪردید‌،این‌ ملاحظات چه بود؟

بخشی از‌ مـلاحظات امـنیتی مربوط به آنهاایتالیایی‌ها است و بخشی مربوط به خودمان.اینجا ما وزارت خارجه و تـشڪیلاتی‌ دارمـ‌ ڪه بالاخره به روابطشان با ایـتالیا‌ احتیاج‌ دارند‌.این‌ روابـط‌ هـم احتمالا چیز‌ با‌ ارزشی اسـت.آنـها شیوه خاص خودشان را دارند.یعنی اگر وزارت خارجه می‌دانست ڪه ما درباره‌ی‌ این‌ مـوضوع‌ مـی‌خواهیم ڪار ڪنیم به هیچ وجـه نـمی‌گذاشت‌ بـرویم‌.حتی‌ زمانی‌ ڪـه‌ مـا‌ را گرفتند و همین الان هم ڪـه فـیلم دارد پخش می‌شود،هنوز هم این‌ها تلاش خود را می‌ڪنند ڪه فیلم پخش نشود.

چه ڪـسانی وارد ڪـار شدند چون‌ می‌خواهم نحوه شڪل‌گیری آن فـیلم را هـم بدانم.

مـن بـا یـڪی از آشناهای دورمان ڪه انـجمن اسلامی ایتالیا بود،تماس گرفتم و گفتم ڪه این بیانیه را چه ڪسی داده،گفتند‌ ما‌ اصلا ایـن آدم را نـمی‌شناسیم،آقای قدیری پشت قضیه است.بـا آقـای قـدیری تـماس گـرفتیم ایشان آمد وخـیلی بـا جراءت صحبت ڪرد چون خیلی از بچه‌هایی ڪه ادواردو را‌ می‌شناختند‌،و الان هم در ایران هستند ترسیدند مصاحبه ڪنند.

چون مـی‌خواهد بـرود ایـتالیا تحصیلاتش را در آنجا گذرانده است،مدرڪش را از آنجا گـرفته‌ یـا‌ هـمسرش ایـتالیایی اسـت.مـرتب رفت‌وآمد‌ دارد‌ نمی‌خواهد آنجا برایش مشڪلی ایجاد شود.می‌ترسد!شاید هنوز ارتباطات دانشگاهی دارد.

خانواده آنیلی برای هرڪسی ڪه بخواهند می‌توانند مشڪل ایجاد ڪنند.آقای قدیری‌ آمد‌ و تحقیقات را شـروع ڪردیم‌ و با‌ تعدادی از بچه‌هایی ڪه در آنجا بودند تماس تلفنی گرفتیم،ضمن این ڪه همه مطالبی را ڪه در مورد ایشان بود از اینترنت گرفتیم و ترجمه ڪردیم یڪ بخشی هم مربوط‌ به‌ نامه‌هایی بـود ڪـه به اطراف فرستاده بود و ما به یڪ شمای ڪلیّ از این شخصیت رسیدیم و یڪ فیلمنامه از او تهیه ڪردیم با یڪ خط داستانی ڪه روی آن موارد‌ فیلمبرداری‌ ڪنیم ولی‌ آن خط داستانی را عملا نـتوانستیم فـیلمبرداری ڪنیم.

یعنی فیلمنامه قبلا آماده شده بود؟

نه یڪ ڪلیتی بود‌.یعنی من نسبت به آن شخصیت اشراف پیدا ڪردم،فرصت زیادی‌ داشتم‌ ڪه‌ در ڪـنار ڪـارهایی ڪه از لبنان در دست مونتاژ داشـتم رویـش ڪار ڪنم.

شهید ادواردو آنیلی

نگاهی به ‌‌زندگی‌ ادواردو آنیلی

دڪتر محمد حسن قدیری ابیانه

ادواردو در سال‌۱۳۳۳ه.ش متولد شد‌. خانوادهء‌ آنیلی‌ یڪ قرن پیش ڪارخانهء ماشین سـازی فـیات را بنیانگذاری ڪرده بود.و الان ڪـارخانجات مـتعددی را‌ دارند از جمله ڪارخانهء ماشین‌سازی فراری،ڪارخانجات هلیڪوپتر سازی،بانڪ بیمه،شرڪت‌های مقاطعه‌ ڪاری ساختمانی،شرڪت مد‌،باشگاه‌ یونتوس و روزنامه لاستامپا.

این خانواده سالانه درآمدی بالغ بر۶۰میلیارد دلار دارد،یعنی تقریبا سـه بـرابر اوج درآمد نفتی ایران در یڪ سال.

ادواردو متولد نیویورڪ است،زمانی ڪه در‌ آمریڪا مشغول تحصیل بود در ۲۰ سالگی (یعنی چهار سال قبل از انقلاب)وقتی قرآن را در میان ڪتابهای ڪتابخانه می‌بیند،ڪنجڪاو می‌شود و آن را باز مـی‌ڪند و شـروع می‌ڪند بـه خواندن‌ و در‌ این مورد می‌گفت:«من احساس ڪردم این ڪلمات،ڪلمات انسانی و بشری نیست و ڪلمات حق و نورانی اسـت.هر چه بیشتر می‌خواندم به این مسأله بیشتر پی می‌بردم.» در همان زمـان بـه‌ اسـلام‌ ایمان می‌آورد و نام هشام عزیز را برای خود انتخاب می‌ڪند.

کتابی در باره شهیدادواردو آنیلی
-Edoardo Agnelli

مادر ادواردو آنیلی یڪ پرنسس یهودی بود.شوهر اول خـواهر ‌ ‌او هـم یهودی بود.به تبع آن فرزندانی ڪه‌ خواهرش‌ از شوهر اولش داشت نیز یهودی بودند.

بـعد از یـڪ مـیز گرد ڪه برگزار ڪردیم.به عنوان رایزن مطبوعاتی سفارت ایران چهره‌ای که رسانه‌های‌ ایتالیایی‌ و غربی‌ از او ارائه داده بودند‌ و با‌ دلایل‌ و مدارکی مبنی بر این کـه او خودکشی کرده است و هـمچنین صـحبت‌های آقای قدیری که پنج یا شش سال بود با او‌ ارتباط‌ نداشت‌ و تماس با آدم‌هایی که آن جا بودند و محکم‌ می‌گفتند‌ که او را کشته‌اند و برایش هم دلیل و مدرک داشتند به یک کلیتی رسیدیم و یـک فیلمنامه اولیه نوشتیم.آن را‌ به‌ تلویزیون‌ ارائه دادیم و تلویزیون گفت که آن را باید وزارت اطلاعات‌ تأیید کند چون شخصیت حساسی بود.فیلمنامه«فاطیما»هنوز در ذهن آنها بود،چون بعدا که واتیکان بیانیه‌ داد‌،اینها‌ هیچ دفـاعی نـکردند،از آن به بعد حواسشان جمع شده بود‌ که‌ با دقت بیشتری عمل کنند.ما متوجه نشدیم که تأیید شد یا نه،در هر صورت‌ به‌ ما‌ گفتند که مشکلی ندارد فقط گـفتند اسـم آن را عوض کنید.در‌ همان‌ جریان‌ پیش تولید هم به آقای کاسه‌ساز دو سه تا تلفن مشکوک شد و ایشان را‌ تهدید‌ کردند‌،ولی معلوم نشد از کجا،یکی با ایشان تماس گرفته بود و گفته بـود کـه‌ این‌ فیلم را برای من بسازید شما به مشکل می‌خورید در هر صورت معلوم‌ نشد‌.

این‌ باعث شد که ما حواسمان جمع شود.ما با اسم گفتگوی اسلام و مسیحیت،از‌ آلمان‌ ویـزا گـرفتیم و از طـریق آلمان به ایتالیا رفتیم.

بـه دلایـل هـمان ملاحظات امنیتی؟

به‌ دلیل‌ این‌ که احساس کردیم سفارت ایتالیا در ایران متوجه شده از طریق آلمان به صورت زمینی‌ وارد‌ ایتالیا شدیم.وقتی کـار را شـروع کـردیم اول از طرف سفارت و نمایندگی‌های‌ جمهوری‌ اسلامی‌ بایکوت شدیم.

پس چـطور کـار را شروع کردید؟

وقتی در ایتالیا مستقر شدیم،دیگر سفارت و نمایندگی‌ هیچ‌ ارتباطی‌ با ما نداشتند و ما هرچه تلاش کردیم با آنـها ارتـباط بـرقرار کنیم‌،اعلام‌ کردند که ما با ساخت این فیلم مـخالفیم.

قبلا وزارت خارجه با ساخت این فیلم اعلام‌ مخالفت‌ کرده بود؟

قبلا آقای قدیری با یکی از این مدیران وزارت خارجه صـحبت‌ کـرده‌ بـود و او گفته بود من مخالفم،یعنی‌ صحنت‌ کرده‌ بود ایشان گفته بـودند مـن مخالفم و نمی‌گذاریم‌ این‌ فیلم ساخته شود!

ما در ایتالیا با نمایندگی‌های خودمان،با رایزن فرهنگی سفیرمان‌ در‌ ایـتالیا و بـا سـفیرمان در واتیکان‌ تماس‌ گرفتیم، همه‌ این‌ نمایندگان‌ ما را بایکوت کردند،حتی نماینده‌ ایـران‌ ایـر،حـاضر نبود فیلم‌های ما را بارنامه کند و به ایران بفرستد؛ چون‌ ما‌ می‌ترسیدیم که هر لحـظه دسـتگیر شـویم‌،مرحله به مرحله فیلم‌هایی‌ را‌ که ضبط می‌کردیم می‌فرستادیم که‌ پیش‌ ما نباشد،ولی ایران ایـر،حـاضر نشد فیلم‌های ما را بفرستد.

از کجا‌ فهمیدند‌ که این فیلم‌ها چیست؟

برای این‌ که‌ نـماینده‌ ایـران ایـر،نماینده‌ صدا‌ و سیما هم هست،یعنی‌ کسی‌ که خبر از ایتالیا می‌فرستد،نماینده ایران ایـر هـم هست و ما به عنوان نماینده‌ صدا‌ و سیما به او مراجعه کرده بودیم‌ ولی‌ زمـانی کـه‌ مـی‌خواستیم‌ بارهای‌مان‌ هم بفرستیم حاضر نشد‌!

مگر شما با صدا و سیما هماهنگ نکرده بودید و صدا و سـیما شـما را تأیید نکرده بود؟

آن‌ آدم‌ها‌ آنجا قوانین خاص خودش را دارند‌،می‌گفت‌ در‌ مقام‌ صـدا‌ و سـیما هـر کاری‌ از‌ دستم بر بیاید انجام می‌دهم، ولی در مقام ایران ایر هیچ کمکی نمی‌توانم به شما بـکنم‌.

بـرخورد‌ سـفارت‌ چطور بود؟

سفارت ما در رم گفتند که‌ سفیر‌ ما‌ در‌ رم‌ سکته‌ کرده و اصلا نـمی‌آیدسر کـار.سفیر ما در واتیکان هم یک شب ما را دعوت کرد در رزیدانس‌اش و همه تلاش خود را به کار بـست کـه ما این‌ فیلم را نسازیم.

حتی گفتند یک سوژه دیگر اینجا هست، بیا این را بساز ما از تو حمایت مـی‌کنیم.
نـگفتند چـرا این فیلم را نسازید؟

گفتند برای روابطمان بد‌ اسـت‌ و بـه آن ضربه می‌زند. گفتند ادواردو معلوم نیست مشروب‌خور یا چه ڪاره بوده است.یعنی دقـیقا سـفیر ما دقیقا آن حرف‌هایی را می‌زد ڪـه رسـانه‌های صهیونیستی در مـورد ادواردو‌ تـبلیغ‌ مـی‌ڪردند. خیلی از آدم‌هایی ڪه در مورد او اطلاع داشـتند نـمی‌آمدند و حرف نمی‌زدند به ایتالیایی‌ها هم نمی‌شد نزدیڪ شد به دلیل اینڪه خـانواده‌ مـتوجه‌ می‌شد.

رایزن همڪاری نڪرد؟

رایزن؟رایزن اصلا تلفن‌های‌ مـا‌ را جواب نمی‌داد چون آنـ‌جا هـم وقتی به موبایل زنگ مـی‌زنی شـماره‌ات می‌افتد،تا شماره ما را می‌دید قطع می‌ڪرد،یعنی تلفن ما را‌ هم‌ جواب نـمی‌داد.رایـزنی ڪه‌ از‌ سازمان فرهنگ و ارتباطات رفـته بـه‌هرحال بـاید از وزارت خارجه دستش بـازتر بـاشد.

در ایران با سازمان فـرهنگ و ارتـباطات تماس نگرفتید؟

چرا در زمان آقای تسخیری با این سازمان تماس گرفتیم،ایشان‌ بشدّت‌ استقبال ڪـرد و خـیلی هم به ما ڪمڪ ڪرد ولی یـڪ مـاه قبل از ایـن ڪـه بـه ایتالیا اعزام بشویم آقـای تسخیری عوض شد.آقای محمدی عراقی دیگر هیچ همڪاری با‌ ما‌ نڪرد.

شما‌ با ایـشان هـم تماس گرفتید؟

بله،هرچه نامه به ایـشان نـوشتیم،نـامه‌های مـا را پاسـخ ندادند،آقای تـسخیری‌ هـم از آنجا رفت. دیگر هرچه تلاش ڪردیم ڪه دستور آقای‌ تسخیری‌ را‌ تجدید ڪنیم با ما همڪاری نـڪردند و مـحمدی عـراقی به نامه‌های ما جواب نداد.

پس آنجا چـگونه ڪـار‌ ڪردید؟

‌‌مـا‌ در آنـجا بـا ڪـمڪ بچه‌هایی ڪه قبلا در انجمن اسلامی بودند،مستقر شدیم‌.البته‌ آنجا‌ دیگر انجمن اسلامی به آن -یڪ روز یڪشنبه درحالی‌ڪه من در رزیدانس (اقامتگاه)سفارت بودم‌،دربان سفارت گفت ڪه یـڪ جوان ایتالیایی آمده و می‌خواهد شما را ببیند من‌ هم گفتم اگر می‌شود‌ به‌ او بگویید فردا برای ملاقات بیایند ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد ڪه این جوان می‌گوید خدا هر در بـسته‌ای را مـی‌گشاید.من هم گفتم در را باز‌ ڪنند و خودم هم رفتم به استقبالش.جوان قد بلند لاغری بود ڪه با یڪ موتور گازی ڪهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی ڪرد.من بـدون ایـنڪه انتظار جواب مثبتی‌ از‌ او داشته باشم از او پرسیدم ڪه شما با خانواده آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت ڪه من پسرش هستم.

ادواردو به خاطر اسلام آوردنـش از طـرف خانواده‌اش تحت فشار‌ بود‌ بـه او مـی‌گفتند تو دیوانه شده‌ای و او را می‌برند و در یڪ بیمارستان روانی بین ایتالیا و سوییس بستری می‌ڪنند خودش می‌گفت ڪه پزشڪ‌های آن مرڪز هم همه صهیونیست بودند و از‌ این‌ بابت خـیلی نـگران بود.در آن‌جا هم بـه شـدت تحت فشار بود.او فرار می‌ڪند،از آن‌جا می‌آید ایران و مدتی در ایران می‌ماند.

خانواده‌اش به شدت دنبال این بودند‌ ڪه‌ هر‌ رابطه‌ای ڪه بین او و جهان‌ اسلام‌ است‌ قطع بڪنند مثلا به یـڪی از بـچه‌های مسلمان ڪه با او دوستی داشت پیشنهاد ڪرده بودند ڪه ما به تو ماهیانه‌ ۵۰۰۰‌دلار‌ می‌دهیم،ماشین هم در اختیارت می‌گذاریم ڪار هم‌ اگر‌ بخواهی به تو می‌دهیم به شرط قطع رابطه بـا ادواردو و او نـپذیرفته بود و بـعد از آن فشارها شروع شد‌؛ روزی‌ نبود‌ ڪه پلیس به خانه‌اش وارد نشود، این فشارها بود تا‌ این رابطه قـطع شود.

خیلی از دوستان ایتالیایی‌اش را ڪه با او رابطه داشتند خریدند و رابطه‌شان را قـطع‌ ڪـردند‌، تـا‌ از طریق این فشارها و منزوی ڪردن او موجب تغییر روش‌اش شوند‌ مثلا‌ در مورد همین آقای حسین عبد الهی ڪـه ‌ ‌ادواردو هـر روز او را می‌دید،

پدر ادواردو‌ به‌ او‌ گفته بود تو دوستی با پسر «راڪفلر»را رها ڪردی رفتی بـا‌ ایـن‌ عـبد‌ الهی.
صورت حضوری ندارد و بعدها دیگر نتوانست اعتبار اول‌ انقلاب‌ را‌ حـفظ ڪند،اتفاقا دبیر ڪل انجمن اسلامی آقای «حسینی»هم به عنوان راهنما بـا‌ ما‌ بود.

تیم شـما مـتشڪل از چه ڪسانی بود؟

من بودم و دستیارم،یڪ فیلمبردار و یڪ‌ راهنما‌. دستیارم‌ آقای پیش‌بین و فیلمبردار آقای مرتضی شعبانی بود از بچه‌های روایت فتح و آقای حسینی هم‌ ڪه‌ راهنما بود.

البته آقای حسینی خودش بـا ادواردو ارتباطی نداشت ولی ما از‌ ایشان‌ خواهش‌ ڪردیم ڪه همراهشان باشد،از بچه‌های آنجا فقط نماینده خبرگذاری بود ڪه به ایتالیا آمده‌ بودند‌ هر ڪاری از دستشان برآمد انجام دادند.

دو رشته اتفاق در فیلم‌ می‌افتد‌،یـڪ‌ بـخشی از آن بخش آرشیوی و یڪ بخش،مصاحبه‌های صورت گرفته است.این مصاحبه‌ها چطور شڪل‌ گرفت؟

با‌ توجه‌ به عدم حمایت نمایندگی‌هایمان ما نتوانستیم مطابق فیلمنامه‌ای ڪه عملا طراحی ڪرده‌ بودیم‌ ڪار را انجام دهـیم.آنـ‌جا مثل ایران نیست ڪه یڪ خبرنگار خارجی می‌آید،نمایندگان مجلس و وزرا‌ سر‌ و دست می‌شڪنند برای این ڪه با خبرنگار خارجی ملاقات ڪنند،آنجا بظاهر‌ آزادی‌ است ولی عملا سیستم‌های ڪنترل خـیلی پیـچیده‌ای‌ دارند‌،یعنی‌ اگر سفیرتان به شما نامه ندهد و شما‌ را‌ معرفی نڪند،هیچ ڪاری نمی‌توانید انجام بدهید.حتی نمی‌توانید با یڪ روزنامه‌نگار صحبت‌ ڪنید‌،همه چیز به سفیر ختم‌ مـی‌شود‌ یـعنی مـسؤولیت‌ همه‌ چیز‌ با سفیر اسـت ڪـه اگـر اتفاقی‌ افتاد‌ یقه او را بگیرند.عملا آن سفیر می‌شود حافظ منافع ایتالیا؛سفیر‌ ایران‌ است ولی حافظ منافع ایتالیا یا‌ هر ڪشور دیگری.چـون‌ از‌ مـا حـمایت نشد،نتوانستیم ڪار‌ ڪنیم‌؛ڪارمان محرمانه شد.یـعنی ڪـارمان ڪاملا شد مخفیانه.مخفیانه رفتیم بالای قبرش من‌ خودم‌ رفتم در مقبره خانوادگی‌شان تصویر‌ گرفتم‌،بعد‌ فیلم‌های آرشیوی را‌ با‌ رشـوه بـه یـڪی از‌ ڪارمندان‌ تلویزیون ایتالیا از تلویزیون خارج ڪرد،تا این ڪه بـا چندتایی از بچه‌های ایران‌ هم‌ ڪه با ادواردو ارتباط داشتند مصاحبه‌ ڪردیم‌ اینها به‌ خاطر‌ علاقه‌شان‌ به ادواردو و با وجود‌ مـشڪلاتی ڪـه بـرایشان ایجاد می‌شد و احتمالا بعد از پخش فیلم هم ایجاد می‌شود با مـا‌ هـمڪاری‌ ڪردند. توانستیم با یڪی از دوستان‌ ادواردو‌ ڪه‌ اسناد‌ و مدارڪی‌ در مورد او‌ جمع‌ ڪرده بود به صورت VHS مصاحبه ڪـنیم چـون آن زمـان وسایل همراهمان نبود.

چرا؟

وسایلمان را گرفته‌ بودند‌.اواسط‌ ڪار شاید ۱۷ یا ۱۸ روز بعد‌ از‌ ورود‌ بـه‌ ایـتالیا‌،پلیـس‌ ما را دستگیر ڪرد.یعنی شب قبلش منشی پدر ادواردو زنگ می‌زند به یڪ بنده خدایی ڪـه بـا مـا ارتباط داشت ڪه ما نمی‌خواهیم این فیلم ساخته‌ شود.او هم گفته بود ڪه مـن ڪـاره‌ای نیستم و این‌ها دارند می‌سازند.صبح آن روز ما را گرفتند به بهانه این ڪه ویزایمان مـشڪل دارد.ویـزایمان ویـزای شینگن مولتی بود‌ و هیچ‌ مشڪلی هم نداشت.ما سه روز هم زندان بودیم.آمدند دنـبال فـیلم‌ها گشتند ولی پیدا نڪردند،چون من آنها را رد ڪرده بودم.البته رد ڪه نشد،پیش یـڪ‌ آدمـ‌ مـتعهد امانت گذاشته بودم ڪه وقتی ما آمدیم ایران دو ماه و نیم یا سه ماه بعد فـیلم‌ها بـه دست ما رسید یعنی آنجا‌ بود‌ تا یڪ نفر آمد و فیلم‌ها‌ را‌ آورد.

در ایـن روز چـه می‌ڪردید؟

هـیچ،اولا از سفارت جمهوری اسلامی هیچ‌ڪس سراغ ما نیامد.آقای ڪاسه‌ساز از دستگیری ما مطلع شدند و از ایران‌ بـا‌ سـفارت و بـا رایزن مطبوعاتی‌ تماس‌ گرفته بودند،آنها گفته بودند ڪه ما از روز اول با آمـدن ایـنها مخالف بودیم و الان هم ڪاری نمی‌توانیم بڪنیم،سفارت هم ڪاری نڪرد و بعد از سه روز هم ما‌ را‌ اخراج ڪـردند و گـفتند ڪه شما ۴۸ساعت وقت دارید خاڪ ایتالیا را ترڪ ڪنید و تا۵سال هـم حـق ندارید به اروپا برگردید.

دلیلش را نگفتند؟همان اشڪال ویزا؟

بله،هـمان اشـڪال ویـزا،یڪ‌ قانونی‌ استناد ڪردند‌ ڪه ما بـعد بـه هرڪسی گفتیم،گفتند نه چنین قانونی وجود ندارد.

بعد از اخراج شما ڪار‌ تـمام شد؟

نـه مجبور شدیم ڪار را تمام ڪـنیم.ڪـار به نـصف‌ هـم‌ نـرسیده‌ بود چون ما با آن ڪسانی ڪـه مـی‌خواستیم صحبت ڪنیم نتوانستیم ارتباط بگیریم.

چه ڪسانی بودند؟

تعدادی از ‌‌روزنامه‌نگاران‌ بودند،چند نـفر از خـاندان فیات.تعدادی از بچه‌های ایرانی خارج از ایـتالیا‌ ڪه‌ منتظر‌ بودیم تـا بـرگردند،همین‌طور چند نفر از دوستانش و چـند تـا از مسلمانان ایتالیایی ڪه او‌ ارتباط داشتند ڪه هیچ‌ڪدام انجام نشد.

سعی ڪردیم به چـند نـفر از اعضای‌ خانواده فیات نزدیڪ شـویم‌ ڪـه‌ خـانواده‌شان متوجه شدند،یـعنی آنـها رفتند گفتند یڪ اڪـیپ ایـرانی با ما تماس گرفتند و می‌خواهند فیلم بسازند،با توجه به این ڪه آن خبر هـم چـاپ شده بود و همیشه ادواردو و خانواده‌اش‌ به دلیـل ارتـباطش با ایـرانی‌ها بـاهم اخـتلاف داشتند،آنها فهمیدند و مـا را اخراج ڪردند.

ما هم مجبور شدیم فیلم را جمع ڪنیم،یعنی من ڪه آمدم با هـمین داشـته‌ها بالاجبار فیلم‌ را‌ مونتاژ ڪردم و این شـد ڪـه مـی‌بینید.

در مـورد آن مـؤسسه‌ای ڪه پدر ادواردو بعد از مـرگ او تـأسیس می‌ڪند،هم صحبت‌هایی می‌شوند؛به آنها هم سر زدید؟

بله،به آنجا رفتیم‌ و با‌ مدیرش هم صـحبت ڪـردیم، البـته نه به عنوان ادواردو،بلڪه به عنوان ایـنڪه مـا عـلاقه‌مند بـه گـفتگوی ادیـانیم.یڪ تشڪیلاتی راه انداخته ڪه الان سایتش هم روی اینترنت هست‌ به‌ اسم مرڪز ادواردو آنیلی دوست شدی خاڪ بر سرت!

ادواردو همواره به دنبال این بود ڪه دوستان و بستگانش را با اسـلام آشنا ڪند در یڪی از سفرهایش به ایران‌ یڪی‌ از‌ دوستانش را با خودش آورده‌ بود‌ و به‌ من گفت ڪه او را تا مرز اسلام آوردام،جالب است ڪه آن دوستش هم پسر سلطان شراب ایتالیا بود ڪـه‌ بـعد‌ از‌ بحث هایی او هم اسلام آورد و مسلمان شد‌ یعنی‌ اینڪه فرزند بزرگترین تولیدڪننده و صادر ڪنندهء شراب ایتالیا از طریق ادواردو مسلمان شد.الان او هم زنده است و در‌ ایتالیا‌ منزوی‌ است و در یڪ آپارتمان در شهر رم زندگی مـی‌ڪند.

در‌ یـڪی از سفرهایی ڪه به ایران آمده بود،با امام هم دیداری داشت به من گفت ڪه امام‌ در‌ آن‌ دیدار پیشانی او را بوسیده و من با تـعجب رو بـه دوستم‌ ڪه‌ در آن مراسم بوده ڪـردم و او هـم تأیید ڪرد و گفت بله!

برای اولین بار ڪه به‌ مشهد‌ رفته‌ بود به او گفتم ڪه چون اولین بار است ڪه به زیارت‌ می‌روی‌ هـر‌ آرزویـی داشته باشی برآورده مـی‌شود.وقـتی برگشت از او پرسیدم ڪه از امام رضا‌(ع)چه‌ خواستی؟گفت از‌ او خواستم ڪه قلب پدرم را نسبت به من مهربان ڪند.گفتم دیگرچه خواستی؟گفت هیچی‌!گفتم‌ چرا؟ گفت:چون سرش خیلی شلوغ بود،خیلی‌ها بودند ڪه از او چیزهایی می‌خواستند‌.

ادواردو‌ نـسبت‌ بـه مسایل جهان اسلام هم بسیار حساس بود،مثلا وقتی می‌دید ڪه مسلمانان در‌ فلسطین‌ آن‌طور ڪشته می‌شوند می‌گفت:«من تڪلیفم چیست؟من نمی‌توانم همین‌طور بنشینم و نگاه ڪنم.»مرتب این‌ طرف‌ و آن‌ طرف زنـگ مـی‌زد و تماس مـی‌گرفت، گاهی می‌گفتم ڪه تماس‌های تو خطرناڪ است برای اینڪه اگر‌ قرار‌ باشد تو را به شهادت برسانند در ایـن ڪار تسریع خواهند ڪرد‌.

زمانی‌ در‌ ایتالیا یڪ مؤسسهء انتشاری تصمیم گـرفت ڪـتاب سـلمان رشدی را به ایتالیا چاپ و منتشر ڪند‌،او‌ وقت‌ ملاقات می‌گیرد و به دیدن ناشر می‌رود و از او می‌خواهد تورینو»که یـک‌ ‌ ‌مـرکز‌ مذهبی است و مطالعات دینی انجام می‌دهد این مرکز به اسم ادواردو است،اما هـیچ نـشانه‌ای از‌ او‌ نـمی‌بینید حتی یک عکس از او هم روی دیوار نیست. وقتی پرسیدیم‌ این‌ ادواردو کیست،گفتند پسر فلانی که در‌ سـانحه‌ای‌ کشته‌ شد.از شعارهایی که در مرامنامه این‌ مؤسسه‌ است،این که چرا در کشورهایی مـثل کشورهای مسلمان وقتی کـسی مـی‌خواهد دین‌ خود‌ را عوض کند و راجع به‌ دین‌ مطالعه کرده‌،برایش‌ ایجاد‌ مشکل می‌کنند. مثلا یکی از اهدافش‌ این‌ است که دگم بازی دینی را از بین ببرند،در صورتی که‌ خودشان‌ ادواردو را تا آن حدّ تحت‌ فـشار قرار داده بودند‌ که‌ چرا مسلمان شده و دین خود‌ را‌ عوض کرده،یک دین سوری است.عملا یک تشکیلات تبلیغاتی است که حالا‌ با‌ این،یاد پسر را هم‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌ایم.

با ایـتالیای‌ها‌ هـم‌ توانستید مصاحبه‌ای بگیرید؟

بله فقط‌ همین‌ یک نفر بود که در فیلم می‌بینید و آن هم در حالی بود که وسایلمان‌ را‌ توقیف کرده بودند و داشتیم از کشور‌ خارج‌ می‌شدیم.

نویسنده‌ مطبوعاتی‌ ایتالیا‌ فکر می‌کنم در روزنامه‌«لاسـتامپا»بـه ادواردو اشاره کرده،در مورد او هم تحقیق کرده‌اید؟

بله،آقایی است به نام‌ ایگورمن‌،در همان روزنامه لاستامپا که به‌ دیدار‌ او‌ با‌ امام‌ اشاره کرده است‌.

همین‌ آقای ایگورمن،تعریف می‌کند که مـا یـک برنامه تلویزیونی داشتیم که من در مخالفت با انقلاب‌ ایران‌ صحبت‌ می‌کردم و او موافق بود و من آنجا فهمیدم‌ که‌ امام‌ خمینی‌ این‌ پسر‌ را سحر کرده!ما نتوانستیم این برنامه را پیدا کـنیم.آن کـسی کـه به او رشوه داده بودیم هم نـتوانست ایـن بـرنامه را پیدا کند.من حتی‌ دنبال کارگردانش هم گشتم ولی پیدا نکردم،حتی یک سری فیلم هم هست که ادواردو زمانی که آمده ایـران در دیـدار بـا امام از او گرفته،ما خواستیم آنها را‌ از‌ فیلمبردار بخریم، گـفت کـه خانواده‌اش همه کپی‌ها و فیلم اصلی را جمع کرده و برده‌اند.

زمانی که ما ایتالیا بودیم با دفتر آقای ایگورمن تماس گـرفتیم و دفـتردارش گـفت:برای تعطیلات کریسمس‌ به‌ اسپانیا رفته‌اند،وقتی برگشتند اگر اجـازه دادند قراری می‌گذاریم.

در مجموع برخوردشان چطور بود؟از ایتالیایی‌ها کسی می‌دانست که او مسلمان است، نگاهش به ادواردو‌ چطور‌ بود؟

بله،خیلی‌ها مـی‌دانستند در آنـجا‌ مـی‌خواستند‌ این موضوع را سرپوش بگذارند.

ادواردو در کنار پدرش سناتور جیوانی آنیلی

مشخص شد چرا؟

به دلیل این ڪه وارث امـپراتوری بـزگی بود،دیگر این ڪه اگر سرپوش نمی‌گذاشتند قضیه قتلش خیلی‌ رو‌ می‌شد چون یڪ مسلمان‌ واقعی‌ هـیچ وقـت خـودڪشی نمی‌ڪند.

اینها همه تلاش خود را ڪرده بودند و این موضوع را خودڪشی جا انـداخته بـودند.

خـاندان آنیلی در حقیقت خاندان پادشاهی ایتالیاست،یعنی مالڪ همه چیز و دارای‌ اعتبار‌ بسیار بالا. ایـنها فـقط۷ڪـمپانی اتومبیل‌سازی دارند به غیر از ثروت های دیگر.ادواردو تنها پسر این خانواده است و مسلمان، شـما فـرض ڪنید ڪه اگر این ثروت به دست یڪ‌ شیعه‌ و مسلمان طرفدار‌ انقلاب مـی‌افتاد،بـه یـڪ امپراتوری مسلمان در قلب اروپا تبدیل می‌شد و شخصیت ادواردو هم با وجود همه‌ تبلیغات آنها پیش مـردم خـیلی جذاب بود و مردم خیلی دوستش داشتند‌.

توانستید‌ از‌ آن فضا چیزی بگیرید و ثبت ڪنید؟

از آن فضا نـه!یـعنی بـا تصویر نتوانستیم اما با صحبت‌های عادی ‌‌چرا‌.

نظر مردم درباره او چه بود؟

مردم خیلی دوستش داشـتند،مـثلا آن روزی ڪه‌ رفتیم‌ داخل‌ مقبره خانوادگی‌شان،با نگهبانی ڪه آنجا بود صحبت ڪـردیم او بـرای مـن یڪ چیز جالب‌ تعریف ڪرد.می‌گفت ما می‌دیدیم شبها زنگ دزدگیر منزل به صدا درمـی‌آید یـعنی‌ آن ویـلایی ڪه مال‌ دڪتر‌ بود-چون به او دڪتر می‌گفتند-بعد چند شب ڪـشیڪ ڪـشیدیم ببینیم چه اتفاقی می‌افتد ڪه یڪ شب فهمیدیم نگهبانان ڪل محوطه ساختمان شب‌ها به اتاق ادواردو مـی‌روند.صـبح رفتم یقه‌ اینها را گرفتم ڪه شما برای چه می‌روید؟گفتند ما می‌رویم در اتاق ایـشان مـی‌خوابیم تا زندگی‌مان برڪت پیدا ڪند.یعنی نـگهبانانی ڪـه او را از نـزدیڪ می‌شناختند، می‌دانستند ڪه ایشان آدم روحانی‌ای‌ است‌ بـرخلاف تـبلیغات رسانه‌ها.

بعد با این وضعیت شما می‌بینید سفیر جمهوری اسلامی همه تلاش خـود را مـی‌ڪند ڪه من فیلمساز قانع بـشوم ڪـه این آدم مـعتاد و ڪـثیفی بـوده و به درد‌ فیلم‌ ساختن هم نمی‌خورد.دیـگر ڪـار تمام شد و ما برگشتیم و سه چهار ماه هم طول ڪشید تا آن فـیلم‌ها بـه دست ما برسد.

در حقیقت ڪار شـروع نشد ڪه بخواهد‌ تـمام‌ شـود!

چرا ما بخشی از مصاحبه‌ها را در ایـتالیا گـرفتیم،نزدیڪ ده ساعت در ایتالیا فیلم گرفتیم،چهار تا پنج تا مصاحبه گرفتیم ڪه گـفتند یـڪی دوتایشان را استفاده‌ نڪنید‌.

مگرچه‌ چـیزهایی گـفته بودند؟

چـیز خاصی نبود‌؛اخـتلافات‌ ادواردو‌ بـا خانواده‌اش و یا بلاهایی ڪـه بـر سر او آورده بودند،و البته من می‌توانستم از آنها استفاده ڪنم و الان هم نوارهایش هست‌ ولی‌ خوب‌ دیـدم در صـورت استفاده من آنها واقعا دچار‌ مـشڪل‌ مـی‌شوند و استفاده نـڪردم.

پس راجـع بـه این موضوعات چیزی در فـیلم ندارید؟

چرا داریم ولی خیلی گذری،چون در تصویرهایی‌ ڪه‌ داریم‌ صحبت از جزء جزء برخورد با او هست.در نـسخه‌ اولی ڪـه من مونتاژ ڪردم از این فیلم‌ها اسـتفاده ڪـردم ولی صـورت‌ها را سـیاه ڪـردم،ولی چون دیدم‌ چـهره‌ اشـخاص‌ معلوم نیست،جایی ڪه باید در فیلم باز ڪند،ندارد.بنابراین‌ در‌ نسخه فعلی نمی‌بینید.

ولی ما عملا در ایـن بـیست و سـه روزی ڪه با زندان رفتن آنجا‌ بودیم‌ سـعی‌ ڪـردیم ارتـباطهایمان را بـرقرار ڪـنیم.اگـر سفارت حمایت ڪرده بود طبیعتا این‌ ارتباطات‌ زودتر‌ برقرار می‌شد اما چون سفارت حمایت نڪرد،تلاش ڪردیم خودمان این ڪار را بڪنیم‌ و چون‌ تعهد‌ داده بودیم امڪان برگشت نـبود و باید فیلم را تمام می‌ڪردیم ولی با آن نظام‌ امنیتی‌ ڪه دارند امڪانش بوجود نیامد،یعنی خیلی زود لو رفتیم. ڪه این ڪتاب‌ را‌ منتشر‌ نڪند،ناشر بعد از صحبت‌های او خیلی متعجب می‌شود.

یڪ زمانی بود ڪـه در‌ ایـتالیا‌ تبلیغات سنگینی علیه ایران و انقلاب اسلامی بود،او با شبڪه‌۱تلویزیون ایتالیا صحبت‌ ڪرد‌ و با‌ یڪ تیم تلویزیونی عازم ڪشورهای اسلامی شد. راجع‌به اسلام تحقیق ڪردند.خودش هم در رأس‌ آنـ‌ گـروه به سفر رفت و فیلم مستندی در این باره ساخته شد.واز‌ شبڪه‌‌۱ایتالیا‌ هم پخش شد و بعد از آن او و یڪ خبرنگار در یڪ میزگرد راجع‌به همان قضیه‌ شـرڪت‌ ڪـردند‌.

در زمان جنگ ایران و عراق زمـانی ڪـه عراق از سلاح‌های شیمیایی استفاده‌ می‌ڪرد‌ و این ڪار به حمایت آمریڪا انجام می‌شد رفته بود و با یڪی از مقامات عالی رتبهء آمریڪا‌ در‌ ڪاخ سفید ملاقات ڪـرده بـود،من الان اسم آن فرد را بـه‌ خـاطر‌ ندارم،حالا یا مشاور امنیت ملی آمریڪا‌ بود‌ یا‌ وزیر دفاع،به او گفته بود ڪه‌ شما‌ چرا با ایران دشمنی می‌ڪنیدو از عراق‌حمایت می‌ڪنید و از جنایات صدام گفته بود‌.آن‌ مقام آمـریڪایی بـه دیوار روبرویش‌ اشاره‌ ڪرده بود‌، می‌گفت‌:دیدم‌ یڪ عڪس از امام خمینی را‌ روی‌ دیوار به صورت سیبل درآورده و نصب ڪرده بود.

یڪ بار در آمریڪا‌ به‌ بازدید یڪ ڪارخانهء هلیڪوپترسازی رفته بود‌ و مـقامات ڪـارخانه و ژنرال‌های ارتـش‌ آمریڪا‌ توضیح می‌دادند،در بازدید به‌ یڪ‌ هلی ڪوپتر می‌رسند ڪه در موردش می‌گویند این هلیڪوپتر همهء تڪنولوژیهای بـرتر

فعالیت گروه ایرانی در رسانه‌های ایـتالیا چه بازتابی داشت؟

بعد‌ از‌ دسـتگیری‌ مـا را به عنوان جاسوس معرفی ڪردند‌، یعنی‌ روزی‌ ڪه‌ ما‌ را‌ دستگیر ڪردند رادیوی اسرائیل اسامی ما را خواند ڪه یڪ گروه خبرنگار ڪه در حقیقت جاسوساند و آمده‌اند ظاهر شاه را ترور ڪنند،توسط پلیس ایـتالیا دستگیر شدند‌ چون ظاهر شاه آن زمان رم بود.در صورتی ڪه اولین خبر واحد مرڪزی خبر فردای آن روز منتشر شد و در رسانه‌های ایران هم بازتابی نداشت.

یڪی از رفقای ما‌ اخیرا‌ به جشنواره ونیز رفته بـود و وقـتی فهمیده بودند ایرانی است،همه به او گفته بودند ڪه یڪ اڪیپ به عنوان جاسوس به ایتالیا آمده بودند ڪه دستگیر شدند.

این‌ موضوع‌ ڪه شما برای ادواردو آمده بودید ڪتمان شد؟

بـله ڪـاملا.البته ما هم نگفته بودیم ڪه برای ادواردو آمدیم.وقتی ما را دستگیر ڪردند‌،گفتیم‌ ما برای گفتگوی بین تمدّن‌ها‌ آمدیم‌ و نتیجه هم نگرفتیم چون با آدم‌هایی ڪه می‌خواستیم با آنـها مـصاحبه ڪنیم،هماهنگی نشد و چون فیلمی هم نداشتیم،نگفتیم برای ادواردو آمدیم ولی خودشان‌ می‌دانستند‌.

فڪر می‌ڪنید چرا همین‌ ڪار‌ را وقتی مثلا با آقای دهباشی یا آقای ڪیارستمی در آمریڪا انجام می‌دهند ایـن هـمه جـاروجنجال می‌شود،ولی در این مورد سڪوت می‌شود؟چرا تـلویزیون مـا سـڪوت ڪرد؟

برای این ڪه ڪل نظام‌ به‌ روابطش با ایتالیا علاقه‌مند است،چون ایتالیا دومین شریڪ تجاری ایران بعد از آلمان است.مـا بـا آمـریڪا ڪه رابطه‌ای نداریم؛همه اینها سیاسی است.

البـته خـود ما هم زیاد‌ نمی‌خواستیم‌ مطرح بشود‌، نمی‌خواستیم جاروجنجال بڪنیم.یعنی می‌دانید وقتی ما آمدیم یڪی دو نفر از وزارت خارجه تماس گـرفتند ڪـه‌ شـما شلوغ ڪنید،یعنی چه سفیر این ڪار را با شما‌ ڪـرده‌،ما‌ هم اول گفتیم عجب آدم‌های خوبی‌اند!بعدا فهمیدیم همین آقایی ڪه گفته بود شلوغ ڪنید،منتظر است ‌‌ڪـه‌ سـفیر بـرڪنار شود و خودش به جای او بنشیند.همه چیز بازی سیاسی است‌.ولیـ‌ اڪـیپ‌های‌ مثل اڪیپ آقای دهباشی برای همین«سفر به شهر فرنگ»رفته بود.سفارت ما در‌ رم اقامت بـه او داده بـود،مـاشین در اختیارش گذاشته بود، ارتباطش را‌ با تلویزیون‌های ایتالیا برقرار‌ ڪرده‌ بود،چون مـطلبی بـود ڪـه باب طبع سفارت بود.صدا و سیما هم برای ما اصلا ڪاری نڪرد.حتی واحـد مـرڪزی یـڪ مصاحبه گرفت ڪه پخش نشد.البته من هم خودم مایل‌ نبودم ڪه اتفاقی بـیفتد چـون می‌خواستم فیلم را در شرایط آرام مونتاژ ڪنیم،چون فیلم اگر خوب بود حرفش را می‌زد.

شـما در ایـن فـیلم در مورد دستگیری هم مطلب دارید؟

نه‌،فقط‌ ابتدای فیلم بعد از تیتراژ یڪ توضیحی داده می‌شود ڪـه مـثلا فیلم در شرایطی ساخته شده ڪه افراد از حرف زدن خودداری می‌ڪردند و گروه سازنده هم دسـتگیر و از ایـتالیا اخـراج‌ شد‌.یعنی وارد جزء جزء وقایع نمی‌شود وگرنه خیلی‌ها گفتند ڪه آخر فیلم یڪ ربع مـطلب بـگذار و صدای رادیو اسرائیل را پخش ڪن و…ولی من فڪر ڪردم چون این ڪارهای‌ سـیاسی‌،تـاریخ مـصرف به ڪار می‌دهد،مهم شخصیت ادواردو بود.وگرنه این ڪه ما این فیلم را در چه شرایطی سـاختیم زیـاد اهـمیتی ندارد.

وقتی به ایران آمدید برخوردها چطور‌ بود؟

شنیدم‌ ڪه‌ وزارت خارجه،نامه‌ای بـه صـدا‌ و سیما‌ زده‌ ڪه پخش نشود.ظاهرا آقای لاریجانی قبول نڪرده بودند، ولی اینها تلاش خود را ڪرده بـودند.

بـعد وزارت خارجه ما را‌ دعوت‌ ڪرد‌ و گفت ڪه ما تلاش می‌ڪنیم بحث ممنوع الورودیـتان‌ را‌ حـل ڪنیم،ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و در حال حاضر مـا مـنتظریم ڪـه این فیلم پخش شود و تبعاتش را ببینیم‌.

البـته‌ ایـن‌ فیلم آن چیزی نیست ڪه من خودم می‌خواستم،ولی با‌ این حال با فشارهای زیـادی ڪـه به ما وارد شد،این بـهترین شـیوه بود ڪـه مـا تـوانستیم ارائه‌ بدهیم‌.

اگر‌ درباره این فـیلم چـیز دیگری لازم می‌دانید بگویید؟

چیز دیگری ڪه نیست‌.الان‌ تعدادی دست‌نویس از او دارم ڪه به صـورت ڪـتاب قابل چاپ است و هنوز آنها را بـه‌ ڪسی‌ نداده‌ام‌،ولی دوست دارم قـسمت دوم ایـن فیلم را بسازم.

فڪر می‌ڪنید ایـن‌ ڪـار‌ امڪان‌پذیر‌ باشد؟

اگر خود ایتالیایی‌ها زمینه را ایجاد ڪنند و رسما ویزا بدهند با آدم‌هایی ڪـه مـی‌گویند‌ این‌ آدم‌،آدم خوبی نبوده و یـا بـا آدمـ‌هایی ڪه به ایـن فـیلم اعتراض دارند مصاحبه مـی‌ڪنیم‌.

یـڪی‌ از بچه‌های انجمن اسلامی دانشجویان ایتالیا تعریف می‌ڪرد ڪه در آن شرایطی ڪه‌ منافقین‌ در‌ ایتالیا فعالیت داشـتند، مـا درگیری‌هایی با آنها پیدا ڪردیم و پلیـس هـم ما را دسـتگیر‌ ڪـرد‌ ولی بـعد از چند وقت وڪیلی آمـد و ما را آزاد ڪرد،بعد ما‌ فهمیدیم‌ ڪه‌ آن وڪیل را ادواردو فرستاده بود.به‌هرحال هر ڪاری ڪه از دستش بـرمی‌آمد بـرای حمایت‌ از‌ انقلاب و اسلام انجام می‌داد.

در قـسمتی از یـڪ مـصاحبه ڪـه بـا روزنامهء‌ «ایل‌ مـانیفستو‌»داشـت می‌گوید:متأسفانه در جوامع غربی میزان ارزش افراد به اندازه موجودی حساب بانڪی‌شان است‌.

ادواردو‌ می‌گفت‌:ڪارخانه فیات هـزینهء گـزافی خـرج تبلیغات می‌ڪند تا این نوع ماشین داشـتن‌ را‌ بـه عـنوان یـڪ ارزش مـطرح ڪـند.او این نوع تبلیغات را به عنوان یڪ ضد ارزش‌ مطرح‌ می‌ڪرد یا مثلا می‌گفت بسیاری از افراد برای این ڪه به من‌ نزدیڪ‌ شوند و به من ابراز دوستی ڪـنند می‌آمدند‌ و مثلا‌ می‌گفتند‌ اگر نامزد ما را می‌پسندی مشڪلی نیست‌ ڪه‌ با او باشی.

در این اواخر تصمیم داشت به ایران بیاید و در حوزهء‌ علمیه‌ تحصیل ڪند،خیلی به قرآن‌ علاقه‌ داشت،دوست‌ ایـشان‌ آقـای‌ اسحاق عبد الهی هم می‌گفت ڪه‌ خیلی‌ شب‌ها با نور شمع می‌نشست و قرآن می‌خواند.

ادواردو در ملاقاتهایی ڪه با‌ من‌ داشت اشاره می‌ڪرد ڪه صهیونیست‌ها من‌ را خواهند ڪشت و نخواهند‌ گذاشت‌ ڪـه ایـن ثروت به یڪ‌ مسلمان‌ برسد.البته او ترڪ دنیا و ثروت نڪرده بود،بلڪه منتظر بود ثروتی ڪه‌ به‌ دستش می‌رسد را در راه‌ گسترش‌ اسلام‌ خـرج ڪـند.این‌ طور‌ عنوان می‌ڪرد ڪـه شـاید‌ اسلام‌ آوردن او عنایت خدا بوده تا گسترش اسلام در اروپا به دست او صورت‌ گیرد.

 

نشریه «سوره اندیشه»، ش۱، اردیبهشت۸۲, ص ۲۰-۲۵ :

اشتراک گذاری :


  1. ناشناس گفت:

    عکس اول متعلق به رامین حیدری فاروقی است نه آقای سرمدی

آخرین اخبار