تاریخ انتشار :

کتاب حجره‌ای برای گانگستر

مصائب یک تازه مسلمان در ولایت یانکی‌ها

حجره‌ای برای گانگستر؛ سرگذشت مسلمان‌شدن جوان آمریکایی. ماجرا از عنوان کتاب پیداست. بازترش اینکه پسرکی آمریکایی به نام مایکل، در دوران نوجوانی به زندگی گانگستری روی می‌آورد و پس از مسلمان‌شدن، همچنان عضو یکی از باندهای معروف تبهکاری لس‌آنجلس باقی می‌ماند

    به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )  «حجره‌ای برای گانگستر»
(سرگذشت مسلمان شدن جوان آمریکایی)
نویسنده: حامدحسین وقار (مایکل بوث)
مترجم: احمد عبداله‌زاده مهنه
ناشر: کاویان کتاب؛ چاپ اول ۱۳۹۵
۷۲صفحه، ۵۵۰۰تومان

شما می‌توانید کتاب «حجره‌ای برای گاگستر» را  تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.

****

چرا شما؟!

این سؤالی است که چندین نفر با چشم‌های گرد و دهان باز ازم پرسیدند در ایام دَسکِتاب‌فروشی: واژۀ برساختۀ خودم برای دست‌فروشی کتاب. روزهایی که کتابم را می‌گذاشتم توی کوله‌پشتی و می‌رفتم برای این دست‌فروشی فرهنگی در جای‌های گوناگون شهر مشهد.

پاسخی که غالباً به آن مشتریان ناخریدار می‌دادم این بود: «وقتی شما سال‌به‌سال گذارتان به کتاب‌فروشی نمی‌افتد، کتاب‌فروشی مجبور است بیاید به میان شما دیگر!» خب، ایستادن در ورودیِ نمایشگاه قرآن، کنار خیابان امام‌رضا(ع)، پست و بلند کوهسنگی، گوشه‌گوشۀ پارک ملت و اضطراب از سررسیدن ناگهانی مأموران بساط‌جمع‌کن، مجالی نمی‌گذاشت برای توضیح و تفصیل بیشتر و پاسخی درست‌تر و دقیق‌تر. حالا که دستم بازتر است، باید عرض کنم که تصویر مترجمی ایستاده به دست‌فروشی کتاب خودش، صحنۀ چندان غریبی هم نیست وقتی صنعت نشرمان ناقص‌الخلقه است و بودجه‌های فرهنگ کتاب‌خوانی سرازیر می‌شود به‌سمت چند ناشر عزیزدردانه و نویسنده و مترجم باید ناز ناشر را بکشند برای دیده‌شدن و خریداریافتن.

بااین‌همه، نویسنده و مترجم همچنان ایستاده‌اند و قلم می‌زنند و اندک ناشران فرهنگ‌دوست هم همچنان نان به نرخ دیروز و پریروز می‌خورند تا پت‌پت این چراغ را زنده نگه دارند.

بگذریم. کتابی ترجمه کرده‌ام با این نام و نشان: حجره‌ای برای گانگستر؛ سرگذشت مسلمان‌شدن جوان آمریکایی. ماجرا از عنوان کتاب پیداست. بازترش اینکه پسرکی آمریکایی به نام مایکل، در دوران نوجوانی به زندگی گانگستری روی می‌آورد و پس از مسلمان‌شدن، همچنان عضو یکی از باندهای معروف تبهکاری لس‌آنجلس باقی می‌ماند. پس از چندی، به اتهام مشارکت در قتل زندانی می‌شود و سرانجام در زندان تصمیم می‌گیرد به اسلام واقعی عمل کند. مایکل پس از آزادی، راهیِ حوزۀ علمیۀ قم می‌شود و حالا مبلّغ بین‌المللی اسلام است.

این چیزی است که منِ مترجم دارم دربارۀ داستان کتاب به‌تان می‌گویم. پس اگر در جست‌وجوها دیدید که مایکل سرباز آمریکایی بوده یا اول گانگستر بوده و زندان رفته و بعد در زندان مسلمان شده است، باور نکنید.

هرچند کس نگوید که دوغ من ترش است، من می‌گویم که از خواندن این کتاب، انتظار لذت ادبی نداشته باشید. نویسنده آدمی است معمولی که سرگذشتش را معمولی و سرراست روایت کرده. کتاب اصلی حتی از فصل‌بندی درست‌وحسابی محروم است. باز خدا پدر و مادر مترجم را بیامرزد که دستی به سر و روی کتاب کشیده و فصل‌بندی جدیدی برایش تنظیم کرده است: دوستان زندان، رقص در معبد هاری‌کریشنا، دعای کمیل در لس‌آنجلس، نبرد با سفیدپوست‌ها، شام در خدمت باشیم! و… .

خودستایی نیست؛ صادقانه می‌گویم: برای ترجمۀ این کتاب، کم نگذاشته‌ام. اگر قرار بود تعهد کاری را کنار بگذارم، به خودم زحمت نمی‌دادم که واژه‌ها و مفاهیم ناشناختۀ کتاب را برای خوانندۀ غیرتخصصی باز کنم و پانوشت بزنم: کوآکر، پیوریتَن، هاری‌کریشنا، شاهدان یهوه، مورمون، کلیسای اسقفی، کلارنس ۱۳ایکس و… . حتی در پانوشتی دوسه خطی، پتۀ «امت اسلام» را هم روی آب ریخته‌ام که سال‌ها در کشور ما «مسلمانان سیاه‌پوست آمریکا» ترجمه‌اش کرده‌اند!

«حجره‌ای برای کانگستر» کتابی است مناسب برای همۀ کتاب‌خوان‌ها. اطلاعات جالبی هم به آدم می‌دهد؛ ازجمله دربارۀ وضعیت زندان‌های آمریکا:

من را به زندان ایالتی نوادا در کارسون سیتی بردند که گاو پیشانی‌سفید است. روز اول که همۀ ما تازه‌واردها را به سلول‌هایمان فرستادند، تنها چیزی که می‌دیدم، یک مشت آدم نیمه‌وحشی بود که روی عضلات گنده‌شان را پر از خال‌کوبی کرده بودند و همه جور بدوبیراهی نثار ما می‌کردند.

یا پیچ‌وخم‌های عجیب در زندگی بعضی تازه‌مسلمانان:

این تازه‌مسلمان اسپانیایی ۴۴ سال داشت و ۳۵ سال بود که در زندان به‌سر می‌برد. بله! یعنی وقتی وارد زندان شده بود، فقط ۹ سال داشته است. او از اعضای بلندپایۀ باندی در شمال مکزیک به نام نورتنیوها بوده که به جرم قتل دو فرد بی‌گناه، به دو بار حبس ابد قطعی محکوم شده بود و خودش ادعا می‌کرد که ناچار شده به آن‌ها شلیک کند. او در زندان مسلمان شده و گانگستربازی را کنار گذاشته بود و یکی از باتقواترین افرادی است که تابه‌حال دیده‌ام.

یا صحنه‌هایی از رقابت باندهای گانگستری آمریکا:

این زندانی سیاه‌پوست قوی‌هیکل، قبلاً گانگستر بود و عضو باند بلادها، یعنی دشمن قدیمی باند من. پیدا بود که خال‌کوبی من متعلق به کریپ‌هاست و او فوراً آن را تشخیص داد. به او گفتم: «من دیگر عضو باند نیستم و مسلمان شده‌ام.» او توجهی نکرد و فقط گفت: «شانس آوردی؛ چون من هم گانگستربازی را کنار گذاشته‌ام.» آهی کشیدم و فکر کردم که نجات پیدا کرده‌ام؛ ولی او به همۀ افراد بند اعلام کرد که یکی از کریپ‌ها در سلول اوست.

یا نقدهای صریح دربارۀ حوزۀ علمیه:

مردم باید بدانند که هرکس لباس طلبگی به‌تن داشت یا در قم درس خوانده بود، آدم خوبی نیست. آدم‌های بدی هم هستند که در حوزه درس خوانده‌اند. آدم باید مراقب باشد که دین را از چه کسی یاد می‌گیرد. دین را باید از منبعی معتبر فراگرفت. سوءتفاهم نشود: اکثر روحانیون صلاحیت تعلیم اسلام را دارند؛ ولی معنایش این نیست که آدم جانب احتیاط را از دست بدهد.

ممنونم که کتاب را می‌خوانید و نقد می‌کنید و به دیگران می‌شناسانید.

منبع: الف

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار