به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) سیدجلال امام از جمله افرادی است که با سهمیهای که جامعهالمصطفی(ص) العالمیه در سال ۲۰۰۸ در اختیار وی قرار میدهد برای تحصیل درباره تاریخ چین به این کشور آسیایی میشود. امام طی یک سال زبان چینی را فرا گرفت و بعد از یک سال به تحقیق درباره مسلمانان چین پرداخت. البته در آن ایام با یکی از اساتید خویش درباره تحقیق درباره مسلمانان چین صحبت میکند و در مییابد که موضوع مسلمانان یکی از موضوعات حساسیت برانگیز است و بهتر است یک موضوعی را انتخاب کند که خیلی با موضوع مسلمانها در کشور کمونیستها، ارتباط نداشته باشد.
سیدجلال امام خود را پژوهشگر تاریخ و فرهنگ چین میداند و در همین راستا نیز سفرنامهای با عنوان «سفر به پاره ناشناخته جهان اسلام» نوشته است که قرار است به زودی به چاپ برسد.
ـ شما دروس حوزه را کجا خواندهاید؟
من سال اول تا ششم را حوزه یزد بودم، بعد ازدواج کردم، همزمان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) امتحان دادم، گروه تاریخ پذیرفته شدم و بعد آمدم قم هم در مؤسسه و هم حوزه شروع به کار کردم. فضای مؤسسه شیرینتر، بهروزتر و جمعوجورتر، سامان یافتهتر و جذابتر بود. بنابراین بیشتر وقتم را آنجا بودم و البته کلاسهای حضوری میرفتیم و امتحان هم میدادیم تا سطح دو حوزه تمام شد و سال ۸۴ از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) مدرک کارشناسی تاریخ را گرفتم و سال ۸۵ ارشد را شروع کردم تا سال ۸۷ و بعد از دانشگاه امام صادق که تاریخ تشیع را راهاندازی کرده بود ما دومین دانشگاه بودیم که رشته تاریخ تشیع را راهاندازی کردیم و من بنده موفق شدم آنجا فارغالتحصیل شوم.
همزمان در مدرسه عالی امام خمینی(ره) که دانشجویان آن خارجی بودند تدریس میکردم و دبیر گروه تاریخ آنجا بودم، یعنی هم کلاس ارشد میرفتم و هم دبیر گروه تاریخ مرکز عالی امام خمینی(ره) بودم که یکی از زیرمجموعههای جامعهالمصطفی(ص) است و آنجا تاریخ تدریس میکردم. دانشجویان آنجا همه خارجی بودند هندی، افغانستانی، پاکستانی، تانزانیایی، آلمانی و چند نفر هم چینی. هر کدام از اینها را حداقل، نام کشورشان را شنیده بودیم یا فرهنگ و یا تاریخشان بالاخره چیزی از آنها شنیده بودیم اما این پنج نفر دانشجوی چینی مانند یک هندوانه دربسته برای من بودند و همانجا با خودم گفتم باید بروم ببینم اینها چه کسانی هستند! چهار ماه هم نشد که یک برنامهای فراهم شد و چند نفر در آن شرکت کردند و من موفق شدم سهمیه را به دست بیاورم، منتها چون حمایت آنچنانی نشد خانه و زندگیام را فروختم و راهی چین شدم.
ـ چرا حمایت نشد؟ جریان سهمیه چیست، یعنی شما با عنوان مبلّغ به چین رفتید؟
من مبلّغ مذهبی نیستم، البته مبلغ مذهبی جایگاه بسیار بالایی دارد و من آخوندی کردم چون چینیها واژه آخوندی به کار میبرند، چون روحانی یک معنای دیگری دارد، من تبلیغ کردم و مبلغ اسلام هم بودم، الان هم هستم و در آینده هم اگر خدا بخواهد خواهم بود اما بیشتر خودم را یک پژوهشگر میدانم. به عنوان کسی که رفته است آنجا را بشناسد، من خودم را پژوهشگر تاریخ و فرهنگ چین میدانم و چین را پاره ناشناخته جهان اسلام خواندم و یک سفرنامه نوشتهام که قرار است چاپ شود با همین عنوان «سفر به پاره ناشناخته جهان اسلام» که الان با پیشرفت تکنولوژی و اینترنت شما میتوانید یکسری عکس از این سرزمین ببینید اما اگر بروید در عمق باورهای آنها خیلی ناشناختهاند و یک دریای بزرگ هستند.
بله، دولت ایران و چین یک بورسیهای را مبادله میکنند یعنی یکسری دانشجویان را ایران میدهد آنها هزینه میکنند و یکسری دانشجویان از آنجا میآیند ما هزینه تحصیل آنها را میدهیم و بعد ما که ۸ نفر بودیم گفتند هزینه تحصیل از شما نمیگیرند و شما رایگان بروید آنجا درس بخوانید اما اینکه کمکهزینه بدهند که من بتوانم خانواده و زندگیام را ببرم آنجا خیر؛ به دلیل اینکه برنامههای آنها مصادف شد با تغییر نام و مدیران «مرکز جهانی علوم اسلامی» به «جامعهالمصطفی العالمیه». من هم عملاً پیگیری نکردم و این شد که خانه و زندگیمان را فروختیم و به چین رفتیم.
ـ آن زمان چند سالتان بود؟
بنده متولد سال ۱۳۵۸ هستم و فکر کنم آن زمان حدوداً ۲۹ سالم بود که به چین رفتم.
ـ نظر همسرتان در مورد رفتن چه بود؟
از بچگی دوست داشتم بروم خارج کشور. در سن ۱۸ سالگی به مدت دو سال به جهاد دانشگاهی شهر یزد رفتم و زبان انگلیسی را به صورت حرفهای برای مکالمه میخواندم و خیلی دوست داشتم انگلیسی را یاد بگیرم و یک سفری به خارج از کشور بروم، به همسرم گفته بودم و او هم کمکم پذیرفت که اگر فرصتی پیش بیاید ما حتماً باید برویم خارج از کشور و این برایم عادی شده بودم. من از سن ۱۵ سالگی با کامپیوتر و نرمافزار و طراحی سروکار داشتم و با اینترنت و با دنیای خارج ارتباط داشتم و دوست داشتم سریع بروم خارج. البته وقتی چینیها را در دانشگاه دیدم علاقه من خیلی بیشتر شد.
ـ زندگی در چین برای شما سخت نبود؟
بله سختیهای زیادی داشت، موهای من آنجا سفید شد و خیلی شاداب و پرانرژی اما در عین حال بیتجربه بودم و الان خیلی وضعیت متفاوت شد اگرچه خیلی چیزها را از دست دادم ولی چیزهای زیادی به دست آوردم. چون حوزه به مؤسسه احترام گذاشته بود یکی از بهترین دانشگاههای رشته تاریخ را به من معرفی کرده بود. سال ۲۰۰۸ و اوایل زمانی بود که چین در حال شناخته شدن بود و المپیک در حال برگزاری بود.
ـ چه شهری رفتید؟
وُوخَن و در انگلیسی گفته میشود ووهان. خیلی از چیزهایی که به چینی «هان» نوشته میشود هان نیست و «خَن» است چون در انگلیسی «Han» مینویسند در صورتی که این صحیح نیست و به همین دلیل وقتی من سوار تاکسی شدم به انگلیسی گفتم میخواهم بروم ووهان راننده تاکسی حتی اسم شهر را متوجه نمیشد و میگفت ما ووهان نداریم، ووهان یعنی چه؟ و من را به یک هتل پنج ستاره برد، هتلدار آنجا با زبان انگلیسی آشنا بود و گفت بله ایشان میخواهد برود وُوخَن. برایم بلیط قطار گرفتند و مرا به همان دانشگاهی بردند که برایم دعوتنامه فرستاده بودند.
ـ آن دانشگاه دانشجوی ایرانی هم داشت؟
یکی دو دانشجوی ایرانی هم همان سال آمده بودند، قبل از آن یک دانشجوی دیگری بود که دانشجوی زبان بود. بعد از چند ماه که ما آنجا بودیم و به اوضاع عادت کردیم، زنگ زدیم خانوادهام هم آمدند.
یعنی قبل از اینکه به چین بروید همه وسایلتان را فروختید؟ آیا شرایط را سنجیده بودید؟
قبل از اینکه بروم تمام وسایل زندگیام را فروختم. من آدمی هستم که ریسک میکنم، شاید شانس دارم یا شایدم توکلم به خدا خیلی زیاد است.
ـ آن زمان فرزند نداشتید؟
یک فرزند داشتم. برای خیلی از افراد وقتی این داستان را تعریف میکنم خیلی قابل هضم و درک نیست. تنها کاری که من توانستم انجام بدهم چهار ماه زودتر خودم رفتم آنجا را شناختم دیدم خوراک و مواد غذایی و امنیت وجود دارد و امکانات وجود دارد و بعد زنگ زدم و آنها هم آمدند.
ـ به دلیل قدرتی که حکومت چین دارد، مسلمانان در یک منطقهای محصور شدهاند که خیلی بروز و نمودی نداشته است و بعد آنها یک ارتباط جالبی با ایرانیها و فارسیزبان در تاریخ خودشان دارند و این موضوع در نگارش یا تلفظ بعضی از جملات یا آئینهای اسلامی وجود دارد؛ شما چقدر نیتتان از رفتن به چین برای تاثیرگذاری بود؟
حقیقت را بخواهم بگویم بنای رفتن من، شناخت بود و شما تا زمانی که شناخت نداشته باشید نمیتوانید تصمیم بگیرید که تأثیر بگذارید، یا تاثیر بپذیرید و وقتی شما کمکم آنجا میمانید و شناختتان بیشتر میشود، میتوانید ببینید تأثیر میگیرید یا اینکه تأثیر میگذارید.
در مورد پراکندگی مسلمان اینقدر صریح نمیتوانیم بگوییم به خاطر اینکه پراکندگی جمعیت مسلمانان در چین به لحاظ تاریخی شکل گرفته است اینکه آنها نخواهند یکجا متمرکز شوند، من در تاریخ جایی ندیدم. البته سیاست الان دولت چین این است که به هر حال یک قدرت خاصی برای مسلمان شکل نگیرد، البته این جمله را هم که من میگویم باز هم اشتباه است چون من فکرش را میکردم برای شما سؤال باشد که حرکاتی که در چین برای مسلمانان اتفاق میافتد ناآرامی، شورش و کشت و کشتار وجود دارد، حکومت بر مسلمان فشار آورده است. شاید برای شما جالب باشد گاهی آیتالله مکارم یک پیامی میدهند که بله دولت چین باید مدارا کند و یا دولت ایران آقای ظریف یک پیامی میدهد و مطالبی که شما میشنوید.
بنده به عنوان کسی که ۸ سال در چین با مسلمانان زندگی کردم و همه مناطق چین را رفتم و چین ۶ برابر از ایران بزرگتر است و من حداقل ۸۰ درصد چین را رفتم یعنی اینگونه نیست که فقط در پکن مانده باشم! خیلی از افراد میآیند پکن، مترو و برج فلان را میبینند و بعد برمیگردند ایران و میگوید چین همه چیز را در دست گرفته است و شما چرا بیکار نشستهاید؟! در حالی که وقتی شما دو کوچه، آن طرفتر پشت همان برجهای بلند را میروید میبینید زندگی آنجا فاجعه است یعنی هزینهها سرسامآور است و بار سنگین زندگی روی دوش مردم سنگینی میکند.
در مورد مسلمانان اگر بخواهم بگویم در مورد «اویغورها» اینگونه است، اویغورها یک قوم از ۱۰ قوم مسلمان در چین هستند که در استان سینکیانگ هستند، مانند برخی کردهای کشور ما که یکسری از آنها جداییطلب هستند و میخواهند از ایران جدا شوند در چین هم یکسری جداییطلب داریم و اینها میگویند چرا بعد از فروپاشی روسیه، ما قزاقستان داریم، قرقیزستان داریم، ازبکستانی و غیره داریم چرا «اوریغورستان» نداشته باشیم؟ ما هم باید مانند آنها جدا شویم و آنها هم یک قوم هستند و حالا اتفاقاً همزمان اینها مسلمان هم هستند.
آنچه که من دیدم و شنیدم و تحقیق کردم و از مردم شنیدم خود دولت در مرحله اول به صورت مستقیم با دین مشکلی ندارد کما اینکه ما خیلی از مناطق دیگر مسلماننشین را میبینیم که آزادیهای خاصی به مسلمان داده شده است و اگر شما خبری از ناآرامی و شورش و قتل و غیره میشنوید اینها همه به ایغورها در منطقه سینکیانگ شمال غرب چین برمیگردد.
من بیست روز در استان یوننن در جنوب چین بودم، مسجدها و خانههای آنجا را همه سر زدهام و گشتم و بزرگترین مسجد چین در حال حاضر آنجاست و بسیار زیبا و شکیل و وقتی من رسیدم آنجا تصور کردم به شهر مدینه رسیدهام؛ یعنی هیچ تفاوتی با مدینه ندارد و فکر میکنید مهندس آنجا از شهر مدینه آمده است و خیابانهای آنجا دو تابلو دارد یکی عربی و یکی هم چینی و زنان آنجا لباسهای بلند دِشداشه، شبیه مانتوهای ما و طلبهها لباس بلند عربی میپوشند و مسجد شلوغ است و صدای اذان خیلی بلند، ساعت پنج صبح تواشیح پخش میشود، فوارههای مسجد همراه این تواشیح میرقصد و معنای شیرین آزادی را آنجا میتوانید ببینید و لمس کنید.
یا در شمال چین. خیلی از جاها مساجدی داریم که محدودیتِ به آن معنا ندارند و این اواخر اگر محدودیت زیاد شده است بیشتر به این دلیل است که یکسری از ایغورها در منطقه سینکیانگ ادعای جدایی دارند و میگویند ما باید جدا شویم. البته من بین طلبههای مسلمان دیگر که ما به آنها میگوییم «خُویر» که ما ۱۰ قوم مسلمان در چین داریم که دو طبقه آنها پرجمعیت هستند که بالای ۱۰ میلیون نفر جمعیت دارند یکی «ایغور» است و دیگری «خُوی» که ۹۰ درصد خوییها راضی هستند و خودشان را چینی میدانند.
ـ مذهب آنها چیست؟
همه مسلمانان چین سنی حنفی هستند به غیر از یک تعداد اندک شیعه که خیلی کم هستند که در منطقه جنوب سینکیانگ ساکن هستند.
ـ یک بار آیتالله غیاثالدین طه محمدی امام جمعه همدان و رئیس بنیاد بوعلی در خاطراتش میگفت من تنها آخوندی هستم با لباس روحانیت توانسته است برود سینکیانگ و آن هم به خاطر احترام به ابوعلی سینا بود. آیا در این حد در سینکیانگ خفقان وجود دارد؟
سال ۲۰۰۹ بود که تعداد زیادی از مسلمانان و «خَنها» یعنی اکثریت قوم چین که در انگلیسی «هان» نوشته میشود، کشته شدند. «خنها» درگیر شدند و یکسری کشت و کشتار شد و من سال ۲۰۱۰ رفتم سینکیانگ، واقعاً حکومت نظامی وجود دارد و خیلی از بچهها مثلاً زیر ۲۰ سال محدودیت دارند برای اینکه وارد مسجد شوند و بعد از سال ۲۰۱۰ این خفقان که ما نامش را حکومت نظامی میگذاریم دلیلش این است که طالبان آن زمان آنقدر فعال بودند که در مناطق آسیای میانه و تاجیکستان یکسری از این تندروها وجود داشتند که به طالبان میپیوستند و به جریانهای تندرو میپیوستند و سینکیانگ هم به افغانستان، کشمیر، تاجیکستان و کشورهای آسیای میانه نزدیک است و برای اینکه بتواند آنها را کنترل کند فشار را بیشتر کرده است.
ـ یعنی طالبان جذب رسمی هم از ایغورها داشت؟
در مورد جذب رسمی اطلاعی ندارم ولی میدانم رفت و آمدهایی وجود داشته و هم از آن طرف به چین و هم از چین به آن طرف و یکسری افراد وجود داشتند که دولت چین بیشتر به دلایل امنیتی و چون غربیها هم بدشان نمیآید که برای چین مشکل ایجاد کنند و کشور چین را مشغول کنند و نگذارند کار خودش را بکند سینکیانگ بهترین گزینه است اگر سینکیانگ چین را از کار نینداخته بود و برای چین مانع ایجاد نمیکرد چین الان خیلی خیلی بیشتر از وضع کنونی ترقی و پیشرفت کرده بود و تا این حد سینکیانگ برای چین مهم است و آن را برای خودشان خط قرمز میدانند و از این طرف هم کشورهایی که میخواهند یک آزاری بدهند و مشکلی ایجاد بکنند از طریق سینکیانگ میتوانند خیلی راحت این کار را انجام بدهند.
هر کسی که نظر بدی نسبت به ایران داشته است بنده به او گفتم من هزینه بلیط شما را میدهم شما بروید ایران و نگاه کنید، یکی از شهروندان چینی گفته بود ایران مانند عراق ناامن است گفتم من هزینه بلیط شما را میدهم شما بروید ایران ببینید امن است یا نه؟! چین امنتر است یا ایران؟!
علاوه بر این یکسری از مسلمانان هستند که میگویند که دولت کفر نباید بر مسلمانان حاکم باشد مثلاً در خود ایران هم یک عده هستند که میگویند اینها چرا مظلوم واقع شدهاند و ما باید برویم کمک آنها، همانطور که ما میرویم سوریه کمک میکنیم اگر یک روزی آنجا هم به کمک ما نیاز باشد باید برویم آنجا هم کمک کنیم، یعنی هم مسائل سیاسی درگیر است هم مسائل دینی یعنی مسائل اسلامی، یکسری افراد هستند که از بیرون تلاش میکنند برای اینکه جلوی این ظلم به تعبیر خودشان نسبت به ایغورها گرفته شود.
اما آنچه که من دیدم اگر شخصی در چین بخواهد به دینی باور داشته باشد محدودیتی برای دین وجود ندارد البته چینیها در تاریخ چند دوره تلاش کردند برای یک دستسازی و یکپارچهسازی کشورشان و در تاریخ هم داریم و کشوری که یکدست باشد حکومت کردن در آن خیلی راحتتر است و حکومت با مشکلات و موانع کمتری روبروست. در چین اینطور است و الان هم شعار اصلی در جامعه چین این است که ما باید تلاش کنیم به سوی یکدستسازی و یکپارچهسازی و آن هژمونی ایجاد شود البته این سیاست دولت است و اگر یک شخصی نماز نخواند دولت خیلی سپاسگزار هم خواهد بود، اگر یک شخصی روزه نگیرد دولت سپاسگزار او خواهد بود.
ـ یک نکتهای که وجود دارد در بعضی از کشورها آنطور احساس می شود که متوجه تهدیدات اهل سنت تندرو یا فرقههایی شبیه داعش که در بعضی از کشورها ریشه دارد شدند، یعنی دولتها احساس خطر کردهاند از حضور اهل سنتی که از معیارهای اسلامی عدول کرده و منحرف شده است و ما شاهد هستیم همانطور که کارشناسان پیشبینی میکردند بعضی از دولتها جا برای تبلیغ و ترویج اسلام شیعی را باز کردهاند یعنی دین اسلام بخواهد جایگزین اسلام تندرو یا اسلام مسیحی شود. تحلیل شما از وضعیت چین چیست آیا چین هم احساس تهدید کرده است یا نه؟
به هر حال همه کشورها احساس تهدید میکنند و چین هم احساس تهدید میکند اما مسالهای که شما گفتید منظورتان شاید روسیه باشد که استقبالی نشان داده، نمیدانم حکومت برای این مساله چقدر تلاش میکند اما برای خیلی از مسلمانان چین و بخش مهمی از آخوندهای چینی شیعه جلوه زیبایی ندارد و این هم به دلیل تبلیغات است و نه اینکه آنها شناخت داشته باشند، اتفاقاً وقتی صحبت میکنیم میگویند اوه پس اینگونه بوده! یعنی به دلیل اینکه شناخت نداشتهاند. من سال ۲۰۱۰ وقتی به شمال غرب چین رفتم یک مسجد، با آخوندهای زیادی در آن مسجد نشستیم و صحبت کردیم، از کتابها، درس و مسائل سیاسی آنها صحبت میکردیم، یک آخوندی گفت شما از ایران آمدهاید همان جایی که یک روزه میشود ازدواج کرد و یک روزه هم میشود جدا شد و طلاق داد؟ بعد من به او گفتم حاج آقا بنشین یک چایی بخور گرم شوی تا با هم صحبت کنیم.
بنابراین خیلی از آخوندهای آنجا شناخت نداشتند و وقتی میگوییم شیعه میگویند ما میدانیم یک فرقهای از اسلام است، طرف آخوند است، هشت تا ده سال درس خوانده است اما نمیشناسد من با خیلی از افراد صحبت کردهام میگوید از شخص دیگری بپرس من خبر ندارم. آن آخوند یک کتاب آورد گفت پارسال من مکه بودم و این کتاب را به من دادهاند گفتم مشخص است این کتاب تبلیغات است و رایگان میدهند و نوشته است عقاید خلاف اسلام است و شما چه کارهایی انجام میدهید و یکی از برجستهترینش بحث ازدواج موقت بود و من با او مقداری صحبت کردم.
یا من با یک استاد دانشگاه صحبت میکردم گفتم شما اگر دوست و آشنایی دارید به من معرفی کنید گفت شما بهتر است با کسی رفت و آمد نداشته باشید و در مورد فرهنگ ایران هر چقدر خواستی صحبت بکنید ولی در مورد تشیع و مذهب اگر بخواهی صحبت بکنی یک مقدار سنگین است. یعنی آیا دولت چین همانند دولت روسیه به این نتیجه رسیده باشد من خبر ندارم اما بخش عمدهای از مسلمانان چین، اینکه فرهنگ آنها از ایران آمده بله این مسائل وجود دارد مثلاً حتی طرف میخواهد نماز بخواند نیت نماز که گاهی اوقات ما عربی نیت میکنیم آنها به فارسی نیت میکنند، آنها خودشان را از نسل ایرانیان میدانند و احترام میگذارند اما وقتی بحث تشیع میشود، واقعاً نیاز است یک فضایی آماده شود و با آنها صحبت شود و کتابهایی نوشته شود و به آنها معرفی شود و به ایران بیایند. هر کسی که نظر بدی نسبت به ایران داشته است بنده به او گفتم من هزینه بلیط شما را میدهم شما بروید ایران و نگاه کنید، فرد چینی گفته است ایران مانند عراق ناامن است گفتم من هزینه بلیط شما را میدهم شما بروید ایران ببینید امن است یا نه؟! ببینید چین امنتر است یا ایران؟! طرف گفته است شیعه مردهپرست و خرافهپرست است. گفتم من هزینه بلیط شما را میدهم شما برو ایران ببین جز قرآنی که شما میخوانید، خدایی که شما میپرستید و مکهای که میروید چیز دیگری داریم یا نداریم؟
من فکر میکنم آنها هنوز به آن شناخت نرسیدهاند و اگر هم رسیده باشند خیلی بااحتیاطتر پیش میروند و نکته آخر اینکه من سال ۲۰۱۰ من سفر ۵۰ روزه به شهرهای شمالغرب چین داشتم تا مرز کشمیر و جنوب سینکیانگ رفتم تا زیر پامیر یک منطقهای به نام «تاشکُگند» که آنجا تاجیکهای چین زندگی میکنند شش امامیها و بعضی از آنها فارسی صحبت میکنند و یکسری اصطلاحات فارسی را هنوز میدانند و یک منطقهای بالاتر از آنجا وجود دارد به نام «یارکَن» نزدیک شهر «خُتَن» است که همه نام آن را شنیدهاند و «کاشغر» را هم همه شنیدهاند اما بین کاشغر و ختن شهری به نام «یانکن» وجود دارد که در حال حاضر اگر شیعهای وجود داشته باشد آنجا زندگی میکنند که اخیرا زیر چتر حمایت جمهوری اسلامی هم قرار گرفتهاند و یکسری هم کمکها میشوند و بنده هم برای شناخت مسلمانان رفته بودم و وقتی شنیدم ۱۲ امامی هم آنجا هستند خیلی علاقهمند شدم با آنها ارتباط پیدا کنم ولی متاسفانه از سفارت به ما زنگ زدند و گفتند که نزدیک آنها نشده، ارتباط دیداری هم نداشته باشید به همین دلیل خوشبختانه یا متاسفانه من نتوانستم دیدار حضوری با آن گروه داشته باشیم.
اینکه میگویم اندک و شیعه به دلیل اینکه شیعه در حد چند هزار نفر در منطقه یارکن وجود دارد و یکی دو شهر دیگر هم الان طلبههایی آمدند که دولت ایران از آنها حمایت میکند و آنها علاقه نشان دادهاند و تلاش میکنند و پرچم علیولیالله آنجا بالا میرود.
ـ مناسبترین منطقه را برای تبلیغ دین اسلام در چین کدام منطقه میدانید؟
سؤال سختی است چون فکر میکنم همانطور که آنها نسبت به ما شناخت ندارند ما هم نسبت به چینیها خیلی شناخت نداریم من بعد از ۸ سال زندگی کردن در چین تازه فهمیدم «توحید» برای چینیها یک امر پذیرفتهشدهای است، برعکس آن چیزی که ما فکر میکنیم درست است که زندگی پرشتاب امروزی ما کاری میکند که حتی ما که شیعه هستیم خیلی از چیزها را داریم فراموش میکنیم. بستگی دارد شناخت شما نسبت به چین چگونه باشد؟ وقتی من میگویم «یک فرد چینی»! برداشت شما از او چیست و چه میخواهید به او یاد بدهید؟ یعنی او چه چیزی ندارد که شما میخواهید به او بیاموزید این خیلی فرق میکند.
با توجه به تجربهای که من دارم ما اولین کاری که باید انجام بدهیم اگر میخواهیم با کل مردم چین صحبت کنیم و مخاطب ما کل مردم چین است باید در بحث توحید برویم جلو، یکسری مطالب، کتابها و سایتها را معرفی کنیم ما مشترکات زیادی با فرهنگ غنی چینی داریم که در بین آنها باورهایی به خالق هم وجود دارد و مشترکات را وسط بگذاریم و اگر بحث اسلام را میخواهید بگویید یعنی اینطور نیست من بگویم شما برو در این شهر و مردم این شهر خیلی دوست دارند شما از اسلام بگویید نه هم آنجا به این شکل زمینه فراهم نیست و هم دولت اجازه این کار را به شما نخواهد داد.
در ایران چینی نخواندم بلکه من ۶ ماه در چین چینی خواندم. زمانی که از ایران میخواستم به چین بروم، فقط کلمه «سلام» را بلد بودم که آن هم اشتباه بود
اما اینکه اگر مخاطب شما مردم مسلمان آنجاست بله آنجا شما باید بروید سراغ بخش تحصیلکرده، بروید سراغ آخوندها و افرادی که تاثیرگذار هستند، همانطور که یکسری کتاب در عربستان پخش میشود شما هم یکسری کتابها را منتشر کنید و پخش کنید و طلبه و دانشجو پرورش بدهید و ارتباط برقرار کنید آنها را بیاورید ایران و یا شما آنها را بفرستید چین مخصوصاً از طریق دانشگاه یا یکسری مثلاً مجموعههای فرهنگی برای بچهها وجود دارد که ما حتی در حد خردسالان و کودکان هم میتوانیم سرمایهگذاری کنیم. چه اشکالی دارد ما با یکسری از مؤسسات فرهنگی هنری چینی که در سنین پایین آموزش میدهند برای برقراری ارتباط در زمینه هنر، یعنی از این راه شروع کنیم، ما برویم آنجا، آنها بیایند اینجا ببینند اصلاً فضای زندگی ما چگونه است.
اگر این شناخت شکل بگیرد بله بعد از آن بحث تبلیغ هم میتواند تاثیرگذار باشد، تبلیغ واژهای که ما الان از آن استفاده میکنیم در چین به شکلی که ما میخواهیم استفاده کنیم، به اعتقاد من، زیاد موفق نیست به دو دلیل:
۱٫ به هر حال اگرچه دولت چین آزادی اندیشه و دین و عقیده به مردمش داده اما با این حال حساس است.
۲٫ روی ایران حساستر است به دلیل بحث تشیع. (زمانی که من رفتم سینکیانگ ساعت ۳ بامداد پلیس آمد در خانه من و کیف من را جستوجو کرد و همه چیز را به هم ریخت که تو چه کسی هستی؟ در همان شهر یانکن آمدند داخل وقتی من کارت دانشجویی را نشان آنها دادم خیالشان راحت شد. گفتم من شخصی آمدم و کاری به کسی ندارم و به من گفتند شما میتوانید در کوچه و خیابان هر چیزی خواستی بخری و بخوری ولی با چیزی و کسی سروکار نداشته باشی!)
البته آنها هم شناخت نداشتند و چیزهایی از تشیع شنیدهاید که جلوه خیلی زیبایی برای آنها ندارد و این خودش خطرناک است آنها میدانند که اسلام از طریق ایران به چین رفته است و ۷۰۰سال است که پدرانشان کتب اسلامی فارسی، گلستان و بوستان خواندهاند، مولوی و حافظ را میشناسند.
ـ شما برای کسانی که میخواهند در ایران زبان چینی بیاموزند چه توصیهای دارید؟ ۶ ماهی که شما در ایران چینی خواندید در کشور چین به کارتان آمد؟
من در ایران چینی نخواندم بلکه من ۶ ماه مجردی در چین چینی خواندم و بعد خانوادهام آمدند آنجا. زمانی که از ایران میخواستم بروم چین فقط کلمه «سلام» را بلد بودم که آن هم اشتباه بود.
به نظر شما مناسبترین روش برای یادگیری زبان چینی کدام است؟ مؤسسات خصوصی یا دانشگاه؟
احتمالاً دانشگاه بهتر است چون دانشگاه هدفش زبان است در زمینه خاصی تدریس نمیکند مثلاً من در چین وقتی زبان فارسی یاد میدادم طرف میگفت من میخواهم بروم در نمایشگاه چه واژههایی نیاز است آنها را به من بگو، اما وقتی شما میروی دانشگاه زبان بخوانی از پایه شروع میکنند، چون یک زبانی است که در و پیکر دارد، بعضیها نگاه میکنند میگویند زبانی است که به طور سنتی جلو آمده است نه زبانی است که آکادمیک است و تاریخ دارد و در آن فلسفه وجود دارد و زبان فلسفی است و یک زبان شیرینی است.
ـ چقدر طول کشید شما نسبت به یادگیری زبان چینی مسلط شوید؟
کسی نمیتواند بگوید من کامل مسلط هستم. من مدتها زبان چینی را سر کلاس خواندم و چگونه بنویسم و چگونه بخوانم و بعد از آن دیگر در رفت و آمدها و ارتباطات تلاش کردم، در نوشتن مقالات و ترجمهها تلاش میکردم و روز به روز هم بهتر شدم، خودم را مقید کرده بودم که روزی حداقل یک کلمه بیاموزم و هر روز تمرین میکردم و بعد از ۴ سال آمدم در دانشگاه و شروع به تدریس کردم و صحبت کردن برایم سخت بود و الان بعد از ۴ سال تدریس، حرف زدن به زبان چینی برایم راحتتر شده است حتی چند وقت پیش زنگ زدند و گفتند ما از یک نگاه ایرانی میخواهیم یک نفر بیاید فرهنگ چین را برای ما تحلیل کند و وقتی رفتم آنجا تشکر کردند و راضی بودند و همگی از اساتید و افراد اهل علم بودند و نشستهایی برای فرهنگ و تاریخ چین داشتند و چون چیزهایی که بیان کردم همه فهمیدند، فکر کنم زبان چینی را آموختهام. اما به هر حال هنوز کاستیهایی وجود دارد و نامش را نمیشود تسلط گذاشت.
منبع: فارس