تاریخ انتشار :

داستان توبه کنندگان:

توبه بُت پرست

داستان توبه و بازگشت مرد بت پرست از باطل به حقیقت به گوش ‍ مردى عالم رسید. آن مرد عالم در شگفت شد و پذیرش داستان بُت پرست حبرایش مشکل به نظر رسید، او با خود مى گفت : چطور ممکن است مردى که بیشتر سالهاى عمرش را به بت پرستى و گمراهى مشغول بوده است ، براى یک لحظه خدا را بخواند و پاسخ بشنود؟!

 به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) در کتاب قصه هاى گلستان و بوستان مرحوم سعدى شاعر بزرگوار رضوان اللّه تعالى علیه خواندم ، مرد بُت پرستى مى گفت : سالهاى سال است که تو را مى پرستم ، عمر عزیز خویش را به پرستش تو گذراندم و روى به هیچ معبود دیگرى نیاوردم امّا اکنون براى اولین بار است که از تو، حاجتى مى خواهم . با بت خویش ‍ خلوت کرده و در حالى که درد مى برد و مى گریست حاجت خود را از بُت مى طلبید او براى اینکه بت را راضى سازد تا براى او کارى بکند خودش را به زمین انداخت پیش پاى بت و صورت بر خاک نهاد و بار دیگر، آن زبان بسته بى جان را خطاب مى داد در مانده ام اى بُت دستم را بگیر. روزهاست که این گونه در مقابل تو به تسلیم آمده ام و حاجت مى طلبم ، اما پاسخ نمى دهى ، کارى نمى کنى گرهى از مشکلم نمى گشایى . اما بُت همچون سنگ سرد و خاموش او را مى نگریست نگاهش نمى کرد، که بُت پرست مى انگاشت چشم بُت بر اوست ، بت چه مى توانست بکند:
بت چون بر آرد مهمات کس !
که نتواند از خود براند مگس
بت پرست که آن روز جانش به لب رسیده بود و میل عصیان علیه بُت را داشت سر انجام بر او شورید و زبان به پرخاش گشود و گفت : اى بُت گمراه و بدبختى که چندین سال تو را پرستیده ام ، اگر حاجتم را بر نیاورى ، روى به خدا خواهم آورد:
بر آشفت : کاى پاى بند ضلال
به باطل پرستیدمت چند سال
مهمى که در پیش دارم بر آر
و گرنه بخواهم زپروردگار
بُت پرست در یک لحظه ، از صنم به صمد متوجه گردید (از بت پرستى ، به خدا پرستى روى آورد) توبه درونى و توجه واقعى .
بر بُت تکیه نکن و به خداى روى آور. از او بخواه ، از خدا با تمام قلب و روح خویش را متوجه پروردگار کن . اگر تاکنون بت را مى پرستیدى و از او حاجت مى خواستى ، اینک از صمیم قلب ، بُت خود را بشکن ، آن را خوار و ذلیل کن ، و به او روى آور، به پروردگار.
آنچه در درون بُت پرست گذشت ، یک بازگشت واقعى به پروردگار بود و ناگهان پاسخ خود را شنید هنوز از پیش پاى بُت به درستى بر نخاسته بود که حاجتش را بر آورده شده یافت .
هنوز از بتُ آلوده رویش به خاک
که کامش بر آورد یزدان پاک
داستان توبه و بازگشت مرد بت پرست از باطل به حقیقت به گوش ‍ مردى عالم رسید. آن مرد عالم در شگفت شد و پذیرش داستان بُت پرست حبرایش مشکل به نظر رسید، او با خود مى گفت : چطور ممکن است مردى که بیشتر سالهاى عمرش را به بت پرستى و گمراهى مشغول بوده است ، براى یک لحظه خدا را بخواند و پاسخ بشنود؟!
عالم ، همچنان در حیرت و اندیشه بود که پیغامى از سوى پروردگار، بر گوش دلش وارد شد: اى مرد! آن پیر بُت پرست . حاجتى را از بُت خویش طلبید، امّا چیزى نیافت . او سپس به درگاه ما روى آورد و حاجت طلبید. اگر ما هم به او روى خوش نشان ندهیم ، پس چه فرقى میان بُت و خدا وجود دارد.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد
محال است اگر سر برین در نهى
که باز آیدت دست حاجت تهى

منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان،علی میر خلف زاده

اهل البیت

اشتراک گذاری :


آخرین اخبار