به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) ملودی باکر(Melody Baker) ، دختری از ایالات متحده آمریکا؛ علیرغم زندگی خوبی که در خانواده ای مذهبی داشت در سالهای جوانی با چالشی جدید روبرو شد. او که مدتها به مذهب کاتولیک معتقد بود این بار با تعمق در اعتقادات مسیحیت دچار احساس عدم رضایت شد و نتوانست با عقاید این مذهب ارتباط قلبی و عقلی برقرار کند. در نتیجه به جستجوی حقیقت در سایر ادیان، در ابتدا به تحقیق درباره یهودیت و پس از آن اسلام پرداخت. ملودی که اکنون خود را با نام فاطمه دهدشت معرفی می کند با حضور در خبرگزاری نسیم به بیان دلایل خود برای پذیرش اسلام و ماجرای مسلمان شدنش پرداخت. او بزرگترین عنصر در پذیرش اسلام را منطقی می داند که در اسلام یافته.
آنچه از نظر می گذرانید مشروح گفتگوی ما با این بانوی آمریکایی است.
نسیم: چه طور شد که با اسلام آشنا شدید؟
دهدشت: ۲۵ سال پیش برای بار اول با اسلام آشنا شدم عامل این آشنایی، گروهی از مسلمانان ایرانی در دانشگاه محل تحصیل من در فلوریدا بودند. من در آن زمان تجارت میخواندم و اعضای این گروه دانشجویان رشتههای مختلف بودند.
از دین خودم رضایتی نداشتم و به دنبال دینی بودم که ثبات و منطق بیشتری داشته باشد
دوستان من که میدانستند به پژوهش درباره سایر ادیان مشغول و علاقهمند هستم، مرا با این گروه مسلمانان در دانشگاه آشنا کردند. از دین خودم رضایتی نداشتم و به دنبال دینی بودم که از ثبات و منطق بیشتری برخوردار باشد.
خانواده من کاتولیک بودند اما باورهای این مذهب زیاد منطقی نبودند، مثلاً هر فردی که در خانواده کاتولیک به دنیا میآید گناه اورجینال و اصلی آدم و حوا را نیز بر دوش دارد. یعنی میگویند در بدو تولد در روح ما نقطه سیاهی است؛ در آن زمان با خود میاندیشیدم که چطور من که هنگام وقوع آن گناه در آنجا حاضر نبودم و سیب را نخوردهام در این گناه شریک هستم؟ و بر همین اساس و به خاطر وجود این گناه در روح است که پیروان این دین به کلیسا میروند و تعمید داده میشوند (Baptize).
یا مثلاً معتقدند که عیسی مسیح به خاطر گناهان ما کشته شده است، در حالی که برای من جای سئوال بود که چرا فرد دیگری باید به خاطر گناهان من بمیرد.
خدای سه گانه، پدر، پسر و روح القدس نیز یکی دیگر از اشکالات بود، مشخص نبود خدا کیست و تو چه کسی را میپرستی. اعتراف کردن هم از دیگر اشکالات بود، این که باید نزد کشیش بروی و به گناهان و اشتباهات خود اقرار کنی، این فرآیند بسیار تحقیرآمیز بود. و این که کشیش بگوید برای توبه و بخشیده شدن چکار باید بکنید.
وقتی به کلیسا میرفتم، احساسات و حالت معنویام چندان پایدار نبود و این عوامل و نارضایتیها باعث شد به تحقیق راجع به ادیان روی بیاورم.
نسیم: بسیاری افراد بعد از دلزدگی از آیین و دین خود به بیاعتقادی روی میآورند، چطور شد که شما همچنان دنبال آیین و دین بودید؟
دهدشت: من در وجودم، در قلبم احساس خلأ میکردم، اغلب کسانی که به دین اسلام مشرف شدند نیز چنین خلأیی را درونشان حس میکردند و به دنبال چیزی بودند که این خلأ را پر کنند.
زمانی که اسلام را مطالعه میکردم، منطق بیشتری درونش یافتم
اولین دینی که به مطالعه آن پرداختم، یهودیت بود، اما چون پیروان این آئین به مسیح اعتقادی ندارند، فهمیدم که مسیر غلطی است. در خصوص اغلب دینهایی که به مطالعهشان پرداختم در همان ابتدای کار با ابهاماتی رو به رو شدم که به نظرم منطقی نبود ولی من به دنبال منطق و احساسات قلبی بودم و زمانی که اسلام را مطالعه میکردم، منطق بیشتری درونش یافتم و وقتی مسلمان شدم، کتابهای ساده و رسالههای ساده مراجع را میخواندم که در خصوص مبانی و اساس دین اسلام بود و یکی از کتابهایی که توسط پژوهشگر مسیحی در خصوص اسلام نوشته شده بود و شامل پرسش مسیحیان درباره اسلام و پاسخهای روحانیون مسلمان بود، پاسخ سئوالهایی بود که من در ذهن داشتم. پاسخها ساده و منطقی بود و در انتهای کتاب هم آن پژوهشگر مسیحی به اسلام مشرف شد.
در همین زمان و دوران با همسرم آشنا شدم و او باب آشنایی من را با افراد مطلعتری که پاسخگوی من بودند باز کرد.
پذیرش اسلام منطقی است چون در اسلام خدا، یکی است
پذیرش اسلام منطقی است چون در اسلام خدا، یکی است وقتی میتوانیم این خدا را تعریف کنیم. اما در مسحیت، شما باید حضرت مسیح را به عنوان خدا بپذیرید. یعنی مسیح شخصیتی است که هم یک انسان است و هم در جایگاه خدایی قرار دارد. در حالی که مسیح هم فقط یک بشر است و او میتواند فقط راهنمای شما باشد.
در مذهب کاتولیک خدا غایب است، برخلاف اسلام که خدا همیشه همراه شماست
در اسلام اگر فردی خطا کند به راز و نیاز و نیایش با خدا میپردازد؛ فرد از او طلب مغفرت میکند؛ اما در مذهب کاتولیک پیروان هرگز با خدا راز و نیاز نمیکنند، خدا در این مذهب غایب است بر خلاف اسلام که خدا همیشه و همراه شماست.
از طرف دیگر، در اسلام برخی دستورات زمینه علمی دارد و اکنون بسیاری از پژوهشگران مشغول بررسی آن هستند و ممکن است این قوانین تغییر کند؛ اما برخی از قواعد نظیر نمازهای یومیه و یا روزهداری نص صریح قرآن است و هرگز تغییر نخواهد کرد.
اما در آیین کاتولیک برخی آموزهها روزگاری خیلی مقدس تلقی میشد اما امروز دیگر این طور نیست. مثلاً وقتی کودکان به سن خاصی میرسیدند، به گناهانشان اعتراف میکنند، به کلیسا میرفتند و در مراسم عشای ربانی( communion) تکهای نان که نماد بدن مسیح است توسط کشیش در دهان بچهها گذاشته میشد چون خیلی مقدس بود. اما با گذر زمان از شدت تقدس آن کاسته شد و حالا کشیش آن تکه نان را درون دست کودک میگذارد تا کودک آن را بخورد.
قوانین کلیسا با شکایت مردم و نارضایتیشان تغییر میکند
یا مثلاً وقتی من کودک بودم، باید برای ورود به کلیسا، کلاه روی سرمان میگذاشتیم؛ چراکه مریم مقدس روسری بر سر دارد و اگر برای ورود کلاه بر سر نمیذاشتیم، فردی دستمال کاغذی را با سنجاق مو روی سرتان فیکس میکرد اما این قانون نیز امروز تغییر کرده است. یعنی به طور کلی قوانین کلیسا با شکایت مردم و نارضایتیشان تغییر میکند.
یا مثلاً شیوه اعتراف به گناهان بدین صورت بود که وارد اتاق تاریکی میشدیم، پنجره کوچکی را باز میکردیم و در حالی که کشیش به طرف دیگری نگاه میکرد، تو برای او به گناهانت اعتراف میکردی؛ اما امروز میتوانی آنلاین و از طریق ارتباط اینترنتی نزد کشیش اعتراف کنی و آنچه که تو باید از آن شرم کنی؛ در ملأ عام قرار میدهی و همه می توانند آن را بخوانند.
یا مثلاً در کودکی به ما میگفتند که نمیتوانیم جمعهها گوشت بخوریم؛ و در خانه ما همیشه جمعهها ماهی طبخ میشد. اما امروز دیگر این قانون وجود ندارد. یعنی نه تنها قوانین در این آیین و به مرور تغییر میکند، بلکه بسیاری از مواردی که مقدس محسوب میشده نیز دستخوش تغییر میشود.
آشنایی من با اسلام نزدیک ماه رمضان اتفاق افتاد و این برای من فوق العاده بود
یکی از مهمترین عللی که مرا تحت تأثیر قرار داد رفتار فوق العاده و لبریز از احترامی بود که این گروه مسلمان نسبت به هم داشتند، شاید علل دیگری چون دوری از وطن و خانواده نیز در این نوع رفتارشان تأثیرگذار بود. از طرفی، زمانی که با این گروه آشنا شدم نزدیک ماه رمضان بود و این برای من فوق العاده بود.
در آیین کاتولیک رسم بر آن است که فرد گاه برای ۴۰ روز یکی از چیزهای مورد علاقهاش را کنار میگذارد مثلاً ۴۰ روز شکلات نمیخوری؛ اما برای روزه گرفتن، شما در دین اسلام همه چیز را کنار میگذارید و این برای من خیلی جالب بود.
نسیم: چه شد که با یک مرد مسلمان ازدواج کردید و نقش همسرتان در آشنایی شما با اسلام چه بود؟
دهدشت: زمانی که هنوز مسیحی بودم با همسرم ازدواج کردم و بعد از دو سال مسلمان شدم. طی این دو سال دیدن رفتارهای همسرم مشوق من به اسلام آوردن بود، مثلاً وقتی خسته از دانشگاه بر میگشت و گاه عصبی بود، به اتاق میرفت و دقایقی بعد با نشاط بر میگشت.
اوایل ازدواجمان، همسرم همه اعمالی که به جا میآورد را به من نمیگفت، شاید چون میترسید که من از اسلام زده شوم. وقتی از او پرسیدم که در خلوت چه کاری انجام میدهد، اعتراف کرد که نماز میخوانده است؛ از او خواستم این عبارت را که به او حس آرامش را انتقال میدهد به من نیز بیاموزد زیرا عبادتهای ما در کلیسا چنین آرامشی به من نمیداد. حدود یک سال پس از آشناییمان ازدواج کردیم و دو سال بعد، پس از تحقیق درباره اسلام و ابعاد آن مسلمان شدم. طی دو سال نخست، به عقد موقت درآمدیم و پس از تشرف من به اسلام، عقد دائم خواندیم.
همسرم بعد از ازدواجمان مذهبیتر شد. فکر میکنم وقتی از رابطه و ازدواجمان اطمینان حاصل کرد، راحتتر توانست دین واقعی خود را بشناسد و بروز دهد.
بهتر است کودکان و نوجوانان را قبل از آشنایی با نماز و روزه به ارتباط با خدا تشویق کرد
خیلی از مسائل مانند حرمت داشتن ماه صفر و… در اوایل تشرف به اسلام، برایم مطرح نبود. درست هم همین است که این مسائل را زمانی به افراد تازه مسلمان شده گفت که بنیانهای اعتقادیشان راسختر شده باشد و توانسته باشند با خدا ارتباط بگیرند و شاید حتی بهتر است کودکان و نوجوانان را قبل از آشنایی احکامی چون نماز و روزه تشویق کرد که با خدا ارتباط برقرار کنند. زیرا زمانی که رابطهشان با خدا مستحکم شود، راحتتر فرامین الهی را میپذیرند.
نسیم: چطور شد که تشیع را انتخاب کردید؟
دوستان سنی بسیاری داشتم اما به این نتیجه رسیدم که تشیع مسیر درست است
دهدشت: فکر میکنم اول موهبت خدا بود که نخستین افرادی که سر راه من قرار گرفتند، شیعه بودند اما این موجب نشد که با چشمان بسته تشیع را انتخاب کنم من دوستان سنی بسیاری داشتم اما به این نتیجه رسیدم که تشیع مسیر درست است و برخی رفتارها و عوامل مرا به این نتیجه رساند.
اولین باری که به مسجد رفتم، ایام محرم بود
در نخستین سالهایی که درباره اسلام مطالعه میکردم خیلی شکاف سنی و شیعه برایم مطرح نبود و اولین باری که به مسجد رفتم، ایام محرم بود. عدهای را دیدم که بر سر و صورت خود میزنند و کمی ترسیدم.
هم همسرم مباحث را به تدریج و بر حسب آنچه روی میداد برایم توضیح میداد هم کتابهایی که میخواندم در خصوص مبانی اعتقادی اسلام بود، لذا چندین سال طول کشید تا با مطالعه بسیار بتوانم با امام حسین ارتباط قلبی پیدا کنم، اما وقتی با امام آشنا شدم و ماجرای عاشورا و وقایع کربلا را میخواندم دیگر سئوالی برایم مطرح نبود.
از طرف دیگر گرچه اهل تسنن آمریکا خیلی به نماز جمعه پایبند بودند، اما در بسیاری مسائل چندان پایبند نبودند؛ مسائلی مثل وضو، گوشت حلال و یا حتی خواندن نماز چندان برایشان اهمیت نداشت.
نسیم: چطور ترس و چهره ترسناکی که از محرم برایتان ترسیم شد در ذهنتان تغییر میکرد؟
دهدشت: دوستانی داشتم که اهل لبنان بودند این افراد داستان را برایم بازگو کردند که تأثیر زیادی روی من داشت، کتابهای خوبی هم به من معرفی کردند وقتی با داستان آشنا میشوی و خود را در آن شرایط میگذاری داستان برایت باورپذیر میشود. تنها میتوانم بگویم اینها همهاش لطف خداست برخی روزها با خودم میاندیشم که چطور به مفهوم شهدا و سالم ماندن اجسادشان اعتقاد دارم؟ شاید برای خیلیها سخت باشد اما وقتی به درونم نگاه میکنم قلبم این مسائل را میپذیرد و مشکلی برای باور این مسائل ندارم.
اولین باری که که وارد حرم امام رضا شدم بی اختیار در ورودی را بوسیدم
مثلاً اولین باری که که وارد حرم امام رضا شدم و بی اختیار در ورودی را بوسیدم از خودم پرسیدم که چطور دارم در حرم را میبوسم؟ اما این احساس از قلبم جوشید بدون این که به آن فکر کرده باشم وقتی خدا مسیر را به شما نشان میدهد، باور کردن خیلی مسائل برای شما آسانتر میشود.
نسیم: چطور شد که به صحبتهای همسرتان درباره اسلام اعتماد کردید؟
امروز به خاطر رسانهها و هجمه رسانهای، شاید پذیرش اسلام سخت باشد
دهدشت: یادتان باشد که همه این مسائل ۲۵ سال قبل اتفاق افتاد، پوشیدن حجاب سخت بود اما پذیرش اسلام آسان بود چون چندان شناخته شده نبود. امروز به خاطر رسانهها و هجمه رسانهای، شاید پذیرش اسلام سخت باشد.
پوشیدن حجاب برای من سخت بود از همسرم میپرسیدم، موهای من که خیلی زیبا نیستند چرا باید آن را بپوشانم؟ او در جواب می گفت: این دستور خداست و در قرآن آمده است. حدود ۵ یا ۶ سال طول کشید تا من بتوانم با خیال راحت بگویم که چرا حجاب دارم و آن را از صمیم قلب بپذیرم.
اولین روزی که حجاب سر کردم یکی از وحشتناکترین روزهای زندگیام بود
گرچه بلا فاصله پس از گفتن شهادتین و مسلمان شدن محجبه شدم. دو سال بود که در بانکی مشغول بودم. اولین روزی که حجاب سر کردم یکی از وحشتناکترین روزهای زندگیام بود.
دقیقا دوشنبه بود و قبل از این که وارد محل کار شوم حدود یک ساعت در پارکینگ محل کارم توی ماشین نشستم؛ وقتی داخل بانک شدم همکارانم با تعجب نگاهم کردند و پرسیدند. کچل شدی؟ موهایت را بد رنگ کردی؟ سرطان گرفتی؟ در این میان، فقط دوست نزدیکم میدانست همسرم مسلمان است و در حال پژوهش روی ادیان هستم و میخواهم دینم را عوض کنم ولی به بقیه نگفته بودم. البته حجاب روز اولم، بدین صورت بود که لباس آستین بلند و یقه بلندی پوشیدم و روسریام را پشت سرم گره زدم و تمام موهایم پوشیده بود ولی خب تغییر ناگهانی و بزرگی بود.
پوشیدن حجاب در ابتدای امر برایم کار سختی بود
چون نیروی خوب و فعالی بودم مسئولین بانک واکنشی نداشتند از طرفی نمیتوانستند من را بدون دلیل اخراج کنند و مسلمان شدن من را پذیرفتند. اما پوشیدن حجاب در ابتدای امر برایم کار سختی بود، چون خودم هم به درستی آن را نمی فهمیدم و چندین سال طول کشید تا از نظر قلبی به آن اعتقاد پیدا کنم.
نسیم: وقتی با اولین روز محرم در مسجد مواجه شدید که مردم به سر و سینه خود زدند، چه اتفاقی افتاد؟ مسجد را ترک کردید؟
دهدشت: نه اتفاقاً کنجکاریام را برانگیخت و دوستان نزدیکی که داشتم ماجرا را برای توضیح دادند و یادم میآید که به یکی از دوستانم که لبنانی بود گفتم “گریهام نمیگیرد چون آن احساساتی که شما دارید و آنچه حس میکنید را نمیتوانم حس کنم”.
به من گفت ایرادی ندارد به یک مسأله غمگین درباره خودت فکر کن و سعی کن با توجه به مسأله خودت، با روایت کربلا همزاد پنداری کنی، و این راه حل به من کمک کرد. اما سال دوم و تجربه دوم من از محرم بود که دیگر نیاز نبود این طور با مسأله مواجه شوم. کتابهای زیادی خواندم، کتابهایی که ترجمه خوبی دارند مانند “tears of tribute” و “tragedy of Karbala” دو کتاب فوق العاده هستند که اگر آنها را مطالعه کنید اطلاعات خوبی در زمینه محرم به دست میآورید.
نسیم: چطور امام حسین را شناختید؟
فکر میکنم با سفر به کربلا، داستان کربلا را بهتر میتوان درک کرد
دهدشت: داستانهای زیادی درباره عاشورا و امام حسین خواندم تا ایشان را بشناسم؛ اما در واقع سالها طول کشید و وقتی به کربلا رفتم. امام حسین را شناختم به یادم میآید وقتی به کربلا رفتیم به همسرم گفتم نگرانم و میترسم وهمسرم به من گفت امام حسین تو را دعوت کرده است.
و این حرف همسرم باعث آرامش من شد. تجربه فوق العادهای بود احساس کردم امام حسین همراه من است. فکر میکنم با سفر به کربلا، داستان کربلا را بهتر میتوان درک کرد.
نسیم: رابطهتان با امام حسین چطور است؟
دهدشت: فکر میکنم به خاطر تجربه سفرم به کربلا، احساس نزدیکی و قرابت بیشتری دارم. این که او میدانست در چنین شرایط وحشتناکی به شهادت میرسد و نمیترسید و این که چنان مرتبهای از ایمان رسیده بود که فقط از خدا میترسید و از هیچ چیز وحشت نداشت، این ویژگیهایی است که از امام حسین بسیار دوست دارم.
نسیم: از سفر کربلا، از احساستان در بینالحرمین بگویید.
دهدشت: تمام مدت اشک میریختم؛ مخصوصاً که سال قبل از سفرمان به کربلا قصد داشتیم به این سفر برویم اما درست زمانی که قصد رفتن داشتیم متوجه شدیم تاریخ پاسپورتم گذشته است و خیلی در تلاش و تقلا بودم تا پاسپورت جدیدم را بگیرم اما نشد.
همسرم به من گفت که رفتن به کربلا نباید این قدر سخت باشد، تقدیر نیست که امسال برویم و سال بعد فرصت دیگری برای سفر به کربلا برایمان فراهم شد و عازم شدیم.
در سفر کربلا احساس می کردم به طور ویژه ای دعوت شده ام
همسرم به من میگفت: دیدی امام حسین تو را دعوت کرده بود اما برای امسال نه سال قبل؛ و من احساس میکردم که به طور ویژهای دعوت شدهام. وقتی در کربلا هستی و داستانها را به یاد می آوری تنها اشک میریزی؛ مثلاً وقتی داشتم وضو میگرفتم تمام مدت به یادتلاش حضرت عباس برای رساندن آب به بچهها بودم.
وقتی از سفر کربلا برگشتم به خودم گفتم آنطور که باید اشک نریختهام
جایجای کربلا، احساسات مختلفی را درونم پدید میآورد؛ چرا که هر کدام داستان و روایت خودش را داشت این که من واقعه کربلا و داستانهایش را خوانده بودم خیلی خوب بود و به من کمک بزرگی میکرد، و این ده روز خیلی سریع سپری شد. جالب بود برایم که هرگز خسته نشدم از این که دیر وقت به رختخواب میروم و صبح زود از خواب بیدار میشدم. هرچند وقتی برگشتم به خودم گفتم آنطور که باید اشک نریختهام و ای کاش عبادات و اعمال بیشتری را انجام میدادم.
نسیم: ابتدای امر، داستان کربلا برایتان سئوال برانگیز نبود؟
دهدشت: درابتدای امر کاملاً تحت تأثیر واقعه عاشورا قرار گرفتم و کنجکاویام را بیشتر میکرد. اما سئوالات از این قبیل که چرا این اتفاق رخ داد، چرا اتفاق دیگری و به شکل دیگری نیفتاد طی چندین سال اخیر مطرح شده است. و در حال حاضر که در خانه مختار را با زیرنویس انگلیسی میبینم، سئوالات بیشتری درباره ماجرای کربلا برایم پیش میآید. شاید چون در ابتدای امر نمیدانی چه سئوالاتی بپرسی و وقتی اطلاعات بیشتری از ماجرا به دست میآوری، سئوالات متعددی در ذهنت نقش میبندد. به طور کلی، آدم چیزی را یا باور میکند و میپذیرد و یا نمیتواند آن را بپذیرد.
نسیم: خانواده شما با مسلمان شدنتان چگونه برخورد کردند؟
دهدشت: خانواده پدریام و خانواده خودم بسیار مذهبی بودند. پدر و مادرم ما را وادار میکردند که یکشنبهها به کلیسا و مدرسه برویم و میخواستند تا بنیان دین در وجودمان شکل بگیرد. مادرم قبل از آنکه من به اسلام مشرف شوم فوت کرد، اما پدرم که دو سال پیش فوت کرد خیلی مهربان و روشنفکر بود.
وقتی به پدرم خبر دادم که مسلمان شدم گفت: اگر این مسأله باعث خوشحالی توست، من هم خوشحالم
پای تلفن به او گفتم که دینم را عوض کردهام و او گفت اگر این مسأله باعث خوشحالی توست، من هم برای تو خوشحالم. همه خانوادهام من را با حجاب پذیرفتند. از طرفی هم من زیاد با خانوادهام در ارتباط نبودم و فقط گاهی به دیدارشان میرفتم و برای همین خیلی برایشان مهم نبود که من حجاب دارم.
وقتی به دیدار پدر میرفتیم، او مقدار زیادی ماهی میخرید چون ما نمیتوانستیم گوشت بخوریم و یا شیرینهایی میخرید که فاقد ترکیبات الکلی یا چربی خوک باشند. پدرم فرد با ملاحظهای بود و یکی از خوشبختیهای من این بود که خانوادهام مرا با حجاب پذیرفتند. دوستانی دارم که خانواده ایشان به خاطر حجاب طردشان کردند و این واقعاً ناراحت کننده است.
هیچ کس از خانواده من برادرانم، خواهرانم و پدر و مادرم مسلمان نشدند. اوایل خیلی ناراحت بودم اما بعدتر به خودم گفتم که اگر خدا بخواهد آنها به اسلام هدایت میشوند و اوست که تصمیم میگیرد چه کسی به اسلام مشرف شود؛ نمیدانم چرا خدا من را انتخاب کرده است نه آنها را؛ اما میدانم که اگر به دنبال چیزی و در جستجوی چیزی باشی، آن را به دست خواهی آورد.
شخصیت حُر، مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد
نسیم: کدام یک از شخصیتهای کربلا روی شما تأثیر بیشتری داشت از کدامیک از این شخصیتها تأثیر بیشتری گرفتید؟
دهدشت: شخصیت حر یکی از افرادی بود که مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد. کسی که در جبهه شر بود اما در نهایت در کنار امام حسین به شهادت رسید این داستان به من نشان داد که حتی بدترین آدم میتواند تغییر کند. چون اغلب آدمها فکر میکنند اگر کسی کار بدی انجام داده است هرگز تغییر نخواهد کرد، اما داستان حر، روایت دیگری است.
حضور در خیابان در ایام محرم و دیدن دستههای عزاداری و صدای مارش عزا تأثیر بسیار خوبی روی من دارد و دوست دارم که در این ایام به خیابانها بروم و شاهد این عزداریها باشم و تأثیر زیادی دارد.
حادثه عاشورا باعث شد تا اسلام به مسیر خود ادامه دهد، و هیچ مذهب دیگری این خصلت را ندارد
حادثه عاشورا باعث شد تا اسلام به مسیر خود ادامه دهد، و هیچ مذهب دیگری این خصلت را ندارد. حتی وقتی پاپ به سایر کشورها و شهرها برود شاید جمعیتی هزاران نفری به استقبال او بروند اما احساسات مردمی نیست اما در اجتماعات محرم، مخصوصاً در یزد این عزاداریها واقعاً آدمهای خارجی را تحت تأثیر قرار میدهد و شاید اگر محرم رخ نمیداد شاید اسلام امروز اینجا نبود و شاید اسلام بدون امام حسین گم میشد.
نسیم: آیا به کسی از ائمه ارادت خاصی دارید؟
به عنوان یک خارجی، تجربه خوشایندی از حرم امام رضا(ع) دارم
دهدشت: شاید چون زیاد مشهد رفتهام؛ علاقه خاصی به امام رضا (ع) دارم و این که از طریق امام هشتم با خدا بیشتر صحبت کردهام. و به عنوان یک خارجی، تجربه خوشایندی هم از حرم امام رضا(ع) دارم. اولین باری که به حرم رفتم و در کنار همسرم در یکی از صحنهای بزرگ بودیم و به انگلیسی با هم صحبت میکردیم، خانمی نزد ما آمد و ما را به دفتر حرم برد و هدایا و مجله، کتاب، تصویرهای مختلفی به من داد.
دفتری برای مهمانان خارجی در حرم رضوی هست، در آنجا فیلمهایی درباره حرم و امام رضا به زبان انگلیسی به من نشان دادند و بسیار مهماننواز بودند. هر بار به حرم میروم حتماً به این دفتر سر میزنم. در حرم امام رضا (ع) احساس راحتی دارم، و من از افراد دیگر مثل لبنانیها هم پرسیدم و فهمیدم آنها نیز چنین احساسی دارند. شاید چون ما دور از وطن هستیم، امام رضا میخواهد در حرمش احساس راحتی و نزدیکی کنیم.
نسیم: بهترین تجربه شما از مسلمان بودن چیست؟
اسلام، زندگی مرا نجات داد
دهدشت: اسلام، زندگی مرا نجات داد. مسلمان شدن مرا از رفتن به دوزخ نجات داد چون به من مسیر درست و غلط را نشان داد. کارهای غلطی که مثلاً در مسیحیت اشتباه تلقی نمیشود مثل نوشیدن مشروبات الکلی. گرچه همه میدانند مصرف زیاد نوشیدنیهای الکلی برای بدن مضر است ولی مقدار کم از نظرشان عادی است و ضرری برای بدن نخواهد داشت.
گاهی اوقات فرزندانم به من میگویند تو بیست سالگی مسلمان شدی و تغییراتی را داشتهای اما واقعیت این است که الآن که مسلمان شدهام در نظرم، آنچه به نظر دیگران “تفریح” به نظر میآید، معضلات بودند.
هرچند گذشتهام را نمیتوانم انکار کنم، من والدین بسیار خوبی داشتم که مرا به خوبی تربیت کردهاند و برای همین توانستم اسلام را پیدا کنم. اما توضیح این مسأله خیلی سخت است. گاه به دخترم میگویم که ما میتوانی هم تفریح کنیم و هم مسلمان خوبی باشیم. خدا را شکر فرزندان خوبی دارم. دخترم، رعایت حجاب و انجام فرائض دینی هیچ مشکلی ندارد.
من در سخنرانیهایم در مدارس و دانشگاهها تلاش میکنم بگویم که این خوشگذرانیهای غربی، وقار شما را از شما میگیرد و من به عنوان یک مسلمان تفریحات و خوشگذرانی داشتهام و وقار و شخصیتام را از دست ندادهام.
چادرم هیچ مشکل و محدودیتی برایم ایجاد نکرده
گاهی دانش آموزانم که فرزندان این نسل هستند شکایت میکنند که چادر باعث محدودیت میشود، برایشان میگویم که هر چه خواستهام انجام دادهام و چادر هیچ مشکلی برایم نداشته است؛ الآن معلم هستم قبلاً مجری تلویزیون بودم و فعالیتهای اجتماعی داشتم و حجاب هیچ وقت مرا محدود نکرده است. اما در غرب، زن به شیوههای بدی مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
یکی از راههای خوب تشویق نسل جوان به اسلام، بهرهگیری از هنرهایی است که نسل جدید میپسندند مانند آهنگهای اسلامی.
وقتی با همسرم آشنا شدم، همسرم بلا فاصله از حجاب صحبت نکرد. او ابتدا اساس دین اسلام را به من معرفی کرد. مفهوم بهشت و جهنم؛ وجود خدای واحد، صداقت و سایر صفات نیک آدمی و کمک به فقرا این موضوعات باعث جذب من به اسلام شد. شاید اگر همان ابتدای کار میخواست «نجاست» و «طهارت» را مطرح کند، احتمالاً از اسلام فرار میکردم زیرا این مسائل اصلاً در فرهنگ ما مطرح نیست. اما همسرم از مفاهیم سادهتری سخن گفت و وقتی من با اسلام آشنا و بدان علاقهمند شدم، این موارد را به من معرفی کرد. در خصوص نسل جوان نیز همین مسأله مطرح است، نباید باعث ترس و دلزدگی نسل جوان از اسلام شویم.
مشکل نسل جوان ما این است که کمی تنبل هستند
وقتی که میخواهی اسلام را بپذیری در مورد خیلی مسائل به دنبال منطقی، اما وقتی اسلام را پذیرفتی درباره خیلی از مسائل فقط باید ایمان داشته باشی. اما مشکل نسل جوان ما این است که تنبل هستند و در مثلاً ادای فریضه نماز تنبلی میکنند.
حتی اگر مسلمان به دنیا آمدهاید؛ بروید و مطالعه کنید
مثلاً بسیاری از دانشجویانم در خصوص حجاب سئوال و شبهه داشتند به آنها گفتم که اگر همین تحقیقاتی که من انجام دادم شما نیز انجام دهید به همین نتیجه میرسید حتی به دانشجویانم گفتم که بروید انجیل و تورات را بخوانید و مطمئن هستم شما به قرآن باز میگردید، حتی اگر مسلمان به دنیا آمدهاید؛ بروید و مطالعه کنید زیرا پاسخ همه سئوالهای شما وجود دارد، اما نسل جوان تنبل هستند و به جای پژوهش کردن به راحتی انکار میکنند.
نسیم: چند فرزند دارید و چند ساله هستند؟
دهدشت: پسرم هادی ۲۳ ساله و سارا دخترم ۲۱ سال سن دارد
نسیم: از چه زمانی به ایران آمدید و زندگی در ایران را چه طور ارزیابی می کنید؟
دهدشت: اولین بار ۲۰ سال پیش و وقتی بچهها کوچک بودند به ایران آمدم و ۶ ماه در اهواز بودم، من در خانه از بچهها مراقبت میکردم اما شرایط برای همسرم سخت بود و او پیشنهاد داد به آمریکا برگردیم. ۵ سال در آمریکا زندگی کردیم و دوباره برای سه سال به تهران بازگشتیم و من طی این مدت در دانشگاه امام صادق تدریس میکردم. چون فارسی بلد نیستم، خیلی از مشکلات زندگی در اینجا را حس نمیکنم، اما همسرم باید با فقدان سیستم در ایران سر و کله میزد و بار دیگر تصمیم گرفت به آمریکا باز گردیم و دو سال دیگر آنجا زندگی کردیم. این بار وقتی همسرم میخواست به ایران برگردد من چندان تمایل نداشتم اما سرانجام پذیرفتم و حالا ده سال است که ایران زندگی میکنیم.
من ایران را به خاطر مردمش دوست دارم
زندگی برای من به عنوان یک خارجی در ایران خوب است چون در محل کار شرایطم را میفهمند اما برای همسر و فرزندانم به مراتب سخت است و بچهها ترجیح میدهند به آمریکا بروند. من ایران را به خاطر مردمش دوست دارم.
منبع : نسیم
خیلی جالب بود ولی ای کاش همین ها رو ترجمه به انگلیسیش هم میزاشتین
کاش سایتتون زبان انگلیسی هم داشت
سلام در همین سایت میتونید وارد سایت انگلیسی ما بشید
لطف خدا بین چهامیکند/=