به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )، آلیس رافائل تنها ۱۳ سال داشت که به دنبال یافتن حقیقت مسیری را برای زندگیاش انتخاب کرد که روزهای سختی را حتی در میان نزدیکترین افراد خانوادهاش برایش رقم زد. اما هیچگاه این سختیها نتوانست او را از میدان به در ببرد. سرسختانه ایستاد تا به کان حقیقت دست یافت. حتی در آن لحظات که دستان مادرش به جای نوازش، سیلی میشد و صورت او را میآزرد در دل آرزو میکرد تا خدا او را هدایت کند. وی که بعد از گرایش به اسلام نام ربیعه امتورو علی را برای خود برگزید، یکی از آن مرواریدهای صدف بندگی است که آوای اسلام را در قاره سیاه به گوش جان شنید و نجات یافت. ربیعه در کشور تانزانیا متولد شد و اکنون در ۲۷ سالگی از روزگاری میگوید که بر او گذشت اما او همچنان با گامهای استوار از پیچ و خم زمانه عبور کرد و اکنون در قم به همراه همسر و دختر کوچکش زندگی میکند. آنچه در پی میآید گفتوگوی صمیمانهای با اوست.
چطور شد که مسلمان شدید؟
مسیحیان میگویند که عیسی خداست و بعضیدیگر او را پسر خدا میدانند. برایم قبول این مسأله مشکل بود. در ذهن با خودم میگفتم که نمیشود که یک نفر هم خدا و هم پسر خدا باشد. این درست نیست و فقط باید یک قدرت وجود داشته باشد. ثانیا، از حجاب اسلامی خوشم آمد و ثالثا، در انجیل قدیم خوانده بودم که حضرت مسیح به یارانش میگوید که بعد از من یک پیامبر دیگر به نام احمد کاملترین دین را میآورد و باید از او پیروی کنید. همه این موارد در کنار هم باعث شد تا مسلمان شوم. آن زمانی که یکسری سؤالات برایم پیش آمده بود و بهخاطر همین در مناظره های مسیحیها و مسلمانان شرکت میکردم و از طریق هم جواب سؤالاتم را پیدا میکردم.
آن زمان در کجا زندگی میکردید؟
من در آن زمان در تانزانیا و شهر درالسلام بودم.
همسرتان چه ملیتی دارند؟
ایشان اهل کنیا هستند.
آیا زمانی که به اسلام گرایش پیدا کردید با چالشهایی در جامعه مواجه شدید اعم از داشتن حجاب و… ؟
بله، مشکلات زیادی داشتم. از همان زمان که مسلمان شدم مادرم من را با کمربند کتکم و به برادرم ودوستانش اجازه میداد که وقتی که من را نزدیک مسجد میبینند آنان نیز کتکم بزنند و این در حالی بود که مادرم اجازه هم نمیداد که حجاب بپوشم. این وضعیت در ماه رمضان بدتر بود چون و در آن ماه حتی به من افطاری هم نمیدادند و نمیگذاشتند سحری بخورم و آخرش من را از خانه بیرون انداخت.
بعد از اینکه خانواده شما را از خانه بیرون انداختند چه کردید؟
چون مادرم در آن زمان از پدرم طلاق گرفته بود و پدرم هم با زن دیگری ازدواج کرده بود، من را از خانه بیرون کرد و گفت که پیش پدرم بروم و زندگی کنم.
چند خواهر و برادر هستید؟
دو برادر و دو خواهر دارم
زندگی با پدرتان چطور بود؟
بعد از آن با پدرم زندگی کردم. چون آن موقع دو خدمتکار پیش پدرم مشغول کار بودند. یکی کارهای خانه و دیگری کارهای مغازه را انجام میداد. پدرم به محض اینکه فهمید من مسلمان شدهام، آن دو خدمتکار را اخراج کرد و من جایگزین این دو نفر شدم یعنی زندگی در کنار پدرم سختتر از زندگی با مادرم برای من شد. چون مادر ناتنیام هم اذیتم میکرد و همه کارهای خانه و مغازه را هم باید انجام میدادم. ساعت ۴ صبح از خواب بیدار میشدم و تا ساعت ۱۲ شب کار میکردم. پدرم در یک شرکت کار میکرد و برای مادر ناتنیام مغازهای باز کرده بود و برایش هم خدمتکار گذاشته بود. وقتی دیدم زندگی کردن آنجا سختتر است اصرار کردم تا پیش مادرم برگردم و پدرم هم این کار را کرد ولی گفت که از این به بعد من پدرت نیستم و این طور شد که پیش مادرم برگشتم.
رفتار مادرتان بعد از برگشت شما به خانه چطور بود؟
چون همیشه برای پدر و مادرم دعا میکردم که یکروز هدایت شوند، وقتی برگشتم پیش مادرم ایشان اخلاقش کمی تغییر کرده بود. او من را برای نماز صبح بیدار میکرد و یادم هست که از من پرسید که چرا برای نمازخواندن به مسجد میروم. من هم گفتم چون اینجا در خانه شراب هست و از لحاظ اسلام این اشکال دارد برای نماز به مسجد میروم. ایشان به من گفتند از این به بعد من بیرون میروم شراب میخورم و تو در خانه بمان و نماز بخوان. اما من باز هم به مسجد میرفتم. دوباره بعد از مدتی از من پرسید حالا که من دیگر د رخانه شراب نمیخورم چرا به مسجد میروی؟ به او گفتم جانماز ندارم. مادرم هم برایم جانماز و تسبیح خرید. اخلاقش کلا عوض شده بود و تقریبا توانسته بودم روی او تأثیر بگذارم.
دین پدر و مادرتان چه بود؟
آنها مسیحی کاتولیک بودند.
هیچ وقت پشیمان نشدید از اینکه بخاطر گرایش به اسلام آنقدر مورد آزار و اذیت حتی در خانواده میشوید؟
نه هیچ وقت پشیمان نشدم
چه انگیزهای باعث میشد که همچنان مقاوم باشید؟
در تاریخ پیامبران سرگذشت آنها را میخواندم و میفهمیدم که پیامبر اسلام چه سختیهایی را تحمل کردند و همین باعث میشد صبر بیشتری در برابر مشکلات داشته باشم.
دلیل شما برای گرویدن به مذهب تشیع که امروز علیه آن تبلیغات سوء بسیاری میشود چه بود؟
داستان غدیر خم باعث شد که شیعه بشم.
چطور این اتفاق افتاد؟
من ابتدا سنی شدم و برای همین در مدرسه اهل تسنن درس میخواندم. در همان زمان که من در آنجا تحصیل میکردم، یکروز خانمی که مدیر مدارس اهل تسنن در پایتخت بود قصد کرد تا من را برای ادامه تحصیل به عربستان بفرستند. ایشان تمام کارها را برای آماده کردن پاسپورت و ویزا انجام داد. اما من نرفتم. من یک خاله داشتم که مسلمان از طریق شوهرش که او هم اهل سنت بود مسلمان شده بود. درست زمانی که من مدام از طرف خانوادهام مورد اذیت و آزار قرار میگرفتم او در بیمارستان بود و وقتی بعدها شنید که مادرم چقدر من را اذیت کرده با مادرم دعوایش شد و خالهام من را به خانه خودش برد و من با آنها زندگی میکردم. شوهر خالهام که شنیده بود مدرسهای به نام اهل بیت هست و دروس حوزه را آموزش میدهند برای همین از من پرسید که آیا دوست دارم به آن مدرسه بروم؟ گفتم بله. شوهر خالهام هم شرط گذاشت در صورتیکه به آن مدرسه بروم نباید شیعه بشوم چون مغتقد بود آنها کافر هستند. قبل از اینکه به آن مدرسه بروم به مدرسه اهل تسنن رفتم تا با استادم خداحافظی کنم. استادم وقتی شنید قرار است من به آن مدرسه بروم بسیار ناراحت شد و گفت که شما تازه مسلمان شدهاید و آنها کافر هستند، میخواهی آن جا بروی و کافر بشوی؟ گفتم اگر کافر باشند من دوباره به همین مدرسه برمیگردم و اگر کافر نبودند من همانجا میمانم. وقتی به آنجا رفتم یکسالی از درس خواندنم گذشته بود که به داستان غدیر خم رسیدیم. همان روز تصمیم گرفتم شیعه شوم. در آن مدرسه سه سالی درس خواندم و بعد هم ما را به ایران فرستادند.
چرا ایران را برای زندگی انتخاب نمودید؟
خب من طلبه هستم و بعد از قبول شدن درآزمون در کشور خودمان، ما را برای ادامه تحصیل در رشتههای حوزه به ایران فرستادند.
چرا ساکن قم شدید؟
چون تصمیم گرفتم درس حوزه را در قم بخوانم، برای همین در این شهر ساکن شدیم.
چه میزان زمان برای تحقیق و تفحص و مطالعه درباره اسلام وقت گذاشتید؟
حدود یک سال من درباره اسلام تحقیق کردم.
در چه رشتهای مدرک کارشناسی گرفتید؟
در رشته فلسفه و کلام در ایران درس خواندم اما در کشور خودم زبان و تاریخ میخواندم.
چه سالی به ایران آمدید؟
سال۲۰۰۶ به ایران آمدم و اول به مشهد رفتم و دو ماهی آنجا ماندم و بعد از آن به قم آمدم.
حال و هوای مشهد چطور بود؟
مشهد برای زیارت خیلی خوب بود.
اولین بار که به حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها رفتید چه حالی داشتید؟
حال خوب و عالی داشتم و نمیتوانم آن حال را بگویم. قبلا شبیه آن را تجربه نکرده بودم و قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نبود که تا به حال تجربه کرده بودم نبود.
چطور با همسرتان آشنا شدید و چگونه مقدمات ازدواجتان فراهم شد؟
ما با هم در قم آشنا شدیم و با توسل به حضرت معصومهعلیهالسلام مقدمات ازدواجمان آماده شد و ازدواج کردیم.
آیا شرطی برای ازدواج با همسرتان داشتید؟
نه، شرطی نداشتم.
برخورد خانواده همسرتان با شما چگونه بود؟
بسیار عالی بود و آنها من را خیلی دوست دارند.
چه سالی با همسرتان ازدواج کردید؟
سال ۲۰۰۸ بود که با هم ازدواج کردیم.
همسرتان چه میکنند؟
ایشان هم طلبه هستند در رشته کلام و مقطع کارشناسی ارشد.
چند فرزند دارید؟
یک دختر گل دارم که اسمش مریم است و ۴ سال دارد.
به نظر شما یک مسلمان واقعی از چه خصوصیاتی برخوردار است؟
به قول پیامبرصلیاللهعلیهوآله که فرمودند: آنچه را که برای خودت میپسندی و دوست داری برای دیگران هم دوست بدار و بپسند، یک مسلمان واقعی باید اینگونه باشد.
چه معیار و روش هایی را برای تربیت فرزندانتان انتخاب نمودید؟
بیشتر روشهای اسلامی را برای تربیت دخترم در نظر گرفتهام.
چطور قصد دارید روشهای تربیتی اسلامی را برای دخترتان پیاده کنید؟
اینکه برایش از اهل بیتعلیهمالسلام بگویم و با توجه به اینکه چطور آنان فرزندانشان را تربیت کردهاند دخترم را تربیت کنم و تا آنجا که میتوانم آن آموزهها را در مورد دخترم انجام بدهم.
آیا به نظر شما در این امر موفق بودهاید؟
بله، فکر میکنم موفق شدهام.
دوست دارید دخترتان چگونه مسلمانی شود؟
مسلمانی که محب واقعی اهل بیتعلیهمالسلام باشد.
برنامهتان برای آینده چیست؟
قصد دارم که به کشورم برگردم ولی قبل از آن میخواهم از موقعیتی که در ایران دارم استفاده کنم و دروس غیر حوزه را هم یاد بگیرم و در بازگشت به کشورم انشاءالله یک مبلغ خوب بشوم. همسرم هم همین قصد رادارند.
چه توصیه یا سفارشی به زنان جوان میکنید؟
قدر دینشان را بدانند چون در این دنیا برای همیشه زندگی نمیکنیم و حجاب خودشان را رعایت کنند چون زن بیحجاب در جامعه ارزش ندارد و همین بیحجابی باعث بیحیای میشود.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
دروس حوزه را در جامعهالمصطفی مطالعه میکنم.
آیا فکر میکنید در آینده فرزندانتان دوست داشته باشند در کشور شما زندگی کنند؟
بدون شک همینطور خواهد بود.
با کدامیک از اهل بیتعلیهمالسلام ارتباط قلبی بیشتری برقرار میکنید؟
با امام رضاعلیهالسلام رابطه نزدیکی دارم.
هنگام گرفتاریها چه میکنید؟
عزاداری گوش میکنم.
تجربه هجرت از یک دین به دینی دیگر چگونه است؟
بسیار دشور است، البته بستگی به خانواده و محیطی که هستید دارد.
آیا برای آمدن به ایران دچار مشکل بودید؟
نه، دچار مشکل نشدم.
در کشور خودتان از چه طریقی به منابع اسلامی و شیعه دسترسی پیدا کردید؟
از طریق کتابخانه مدرسه به این منابع دسترسی پیدا کردم.
چطور با کشور ایران آشنا شدید؟
از طریق سازمان جامعه المصطفی العالمیه با ایران آشنا شدم.
الگوهای شما در زندگیتان قبل از مسلمان شدن و بعد از آن چه کسانی بودهاند؟
در دین مسیحیت، حضرت مریم و فرزندش و در اسلام، اهل البیتعلیهالسلام.
چنانچه نکته و یا نظر خاصی دارید که لازم میدانید گفته شود بفرمایید؟
به مردم ایران زمین میگویم که قدر انقلاب را بدانند و امام خمینیره و رهبر معظم را شرمنده خود نکنند و به خون شهدا احترام بگذراند. زیرا پیروی از غربیها در واقع بیاحترامی به آنها میشود و اینکه مسلمانان جهان، باید وحدت داشته باشیم تا دشمنان اسلام را نابود کنیم.
خاطره
وقتی به ایران آمدم. خواهرم یک پسر بچه داشت که کوچک بود و یک پایش موقع راه رفتن درد زیادی داشت. خواهرم او را به همه بیمارستانها و پیش همه دکترها برده بود ولی همه میگفتند هیچ بیماری در او دیده نمیشود و او مریض نیست. این همان موقعهایی بود که من بعد از آمدن به ایران به مشهد رفته بودم. در آنجا شنیدم که هر کسی از امام رضاعلیهالسلام بخواهد و خواستهاش را به ایشان بگوید، امام هم خواستهاش را بر طرف میکند. برای همین من هم به امام رضاعلیه السلام نامه نوشتم و به ایشان توسل کردم و آن نامه را به شخصی دادم که به جایی که نامهها را برای امام رضاعلیهالسلام میبردند. مدتی گذشت و من به خواهرم که در تانزانیا بود تلفن کردم و از حال پسرش پرسیدم. او گفت که دیگر پسرم درد ندارد و شروع به راه رفتن کرده است. وقتی که به کشورم برگشتم دیدم که او واقعا حالش خوب شده و مریضیاش برطرف شده است.
سیده مهدیه قرشی
منبع: هفتهنامه زن روز